نماز ما


چون آفتاب جلوه كند تا نماز ما
در سايه سار عشق شود چاره ساز ما

وقتي كه بيخودانه سوي دوست مي رويم
قبله، خود آيد از همه سو پيشواز ما

هر كس به سبك خويش كند كسب امتياز
خود را چو شمع سوختن است امتياز ما

چون ما كسي فريفته ي سوز و ساز نيست
جز با گداز رفع نگردد نياز ما

يك شب تو هم بيا و دو ركعت چو ما بسوز
تا پي بري به لذت سوز و گداز ما

خود را خراب كوس «انا الحق» چرا كنيم
بي هاي و هوي نيز شود فاش راز ما

بردي به غير باخت ندارد قمار عشق
خرم دمي كه روي شود دست باز ما

«قصري» به خود بناز كه نازت گرانبهاست
بيهوده روي دست نمانده ست ناز ما

كيومرث عباسي «قصري»

بازگشت