خلوت جان


از چشمه معرفت وضو بايد كرد
وآنگه بسراي دوست رو بايد كرد

در زمزم عشق با دو ركعت تسليم
دل را ز گناه شستشو بايد كرد

از مأذنه تا مي شنوي بانگ اذان را
برخيز كه آئينه كني خلوت جان را

با آب زلال اي دل افسرده وضو ساز
تا سجده كني درگه خلاق جهان را

هنگام نماز است بپاخيز و بيادآر
تا اوج دهي مرتبه روح و روان را

تنگ است مجال من و تو اي دل غافل
از دست مده فرصت عمر گذران را

تا دولت بيداري دلدار بيابي
برخيز و رها كن دل من خواب گران را

اي دوست نماز است كه آئينه جان است
برخيز كه آئينه كني خلوت جان را

جواد جهان آرائي

بازگشت