و اشك ...
با من بيا تا سر عهد با اين دل ساده و اشك
تا قلب آئينه ها تا ميعاد سجاده و اشك
آنسوي اين چشمه هاي خشكيده در واحه ي وهم
چشمان سبز نيازت امشب غزل زاده و اشك
گويي فقط از زمين در زير بار تغافل
از چشم اين آسمانها اين دل نيفتاده و اشك
تا باغهاي تجلي يك سجده راهست و افسوس
عمريست ما آشناييم با غربت جاده و اشك
بگذار تا آسمان هست از ما خدايا بماند
از ما كه چيزي نداريم جز اين دل ساده و اشك
سيد اكبر ميرجعفري