محراب عشق
اي به محراب عشق برده نماز
پي حمد خداي بنده نواز
خوانده در روشناي آيت نور
نقش توحيد را به پرده ي راز
همچو باران ستاره ريخته اي
دامن دوست را به اشك نياز
با دو دست دعا ز خانه ي خاك
كرده تا عرش آرزو پرواز
ياد او را ببر به منزل جان
نام او را بخوان بسوز و گداز
تا زند خيمه در دل آگاه
پرتو لا اله اله الله
در نماز آفتاب جان بيني
جلوه ي مهر جاودان بيني
روي سجاده نماز و نياز
تابش آفتاب جان بيني
تا نهي سر به سجده ي اخلاص
خويش در اوج كهكشان بيني
مرغ دل را رها ز قلعه ي تن
در ميان فرشتگان بيني
راه چون يافتي به بزم حضور
«آنچه ناديدني است آن بيني»
هست آئينه ي نجات نماز
لاله ي گلشن حيات نماز
استاد مشفق كاشاني