شب


اي شب اي تشريف قرآن را سلام
اي ره معراج را اول مقام

اي شب اي آگاه از راز حرم
با همه شب زنده داران، همقدم

شب، نماز مصطفي را ديده است
شب، مناجات «علي» بشنيده است

هست با گوش دل شب، آشنا
صوت «زهرا» و «حسين» و «مجتبي»

ديده ي شب، دور، از چشم همه
اشك «زينب» ديد و، دفن «فاطمه»

شب، شنيده نغمه ي «سجاد» را
و آن خروش و، ناله و فرياد را

شب، به سجده، گريه ي «باقر» بديد
ناله ها در خلوت «صادق» شنيد

شب، درون محبس هارون گريست
در مناجاتش چو «موسي» خون گريست

شب، تماشا كرده، در حال دعا
اشك شوق عشق، بر چشم «رضا»

ديده شب، در سجده گاه ذوالمنن
هم «تقي» و هم «نقي» و هم «حسن»

شب، كنون دارد جلاي ديگري
از نماز «حجت بن العسكري»

در دل شب، عاشقان پاكباز
با خداي خويش، در راز و نياز

با چنين رخشنده گوهرهاي شب
من كيم، تا نام رب، آرم به لب

حبيب الله چايچيان (حسان)

بازگشت