گل سجاده


اگر داري هواي وصل جانان
صفابخشي ز ديدارش دل و جان

وگر ميل سخن با يار داري
درآ در سلك خيل ره سپاران

وضوي عشق گير از آب ديده
به جانان راز گو از درد هجران

ترنم كن سرود عاشقي را
ز شوقش از دو ديده گوهرافشان

مشو غافل دمي از وصل معشوق
كه درد عشق را وصل است درمان

تو هم گر سالكي بي خود ز خود شو
نياز آور به نزد حي سبحان

تواضع كن به درگاه الهي
تكبر نيست جانا شأن انسان

مگر نشنيده اي قول پيمبر
نماز آمد ستون دين و ايمان

مگر فزت و رب الكعبه ي دوست
تو نشنيدي ز قول شاه مردان

به پاس اين فريضه جان فدا كرد
حسين بن علي با جمله ياران

گل سجاده را بگشاي در پيش
مطهر با نمازي كن تن و جان

ز عطر نام جانان عين جان شو
نهال عشق حق در قلب بنشان

جمال دوست بي پرده هويداست
به هر سو بنگري آنجاست جانان

بود از ناسپاسي بي نمازي
ز ذكر حق بران از خويش شيطان

بشو «صلصال» تن با آب توبه
بكن با دوست محكم عهد و پيمان

ماندني صلصال

بازگشت