نماز


صبحي كه باز صحبت راز شكوفه بود
دشت وجود غرق نياز شكوفه بود

پروانه زار خانه سجّاده هاي سبز
در زير گام گلپر ناز شكوفه بود

صبحي كه عرش زمزمه گرم سجده داشت
بر روي خاك فصل نماز شكوفه بود

قاسم رفيعا

بازگشت