جلوه روح


دل را به بيكران نوافل رها كنيم
جان را به لطف بالِ عروج آشنا كنيم

اهل خدا شويم و براي خدا شويم
گاهِ دعا كه دست به سوي خدا كنيم

وقتي زلال ذكر، صفابخش لحظه هاست
با اين جلال روح، به حرمت، صفا كنيم

بر خشم و بغض و رشگ، ببنديم راه را
در را، به روي همدلي و مهر، واكنيم

عشق از دروغ و خدعه بپرداخت خانه را
شايد به صدق، در دل او - باز، جا كنيم

دنيا و هر چه جلوه دنياست، قبله نيست
ما را مباد، آنكه بدُو، اعتنا كنيم

غفلت اگر بر اوّل كار آستين كشيد
خيري براي آخر خود دست و پا كنيم

دل با ملال خاطر اگر گشت آشنا
با ابر لطف، آينه را باز، «ها» كنيم

محمّد جواد محبّت

بازگشت