دست نياز


روي نياز جانب آن بي نياز كن
دل بر جلا هميشه به ذكر نماز كن

آري نماز منجي انسان ز گمرهي است
برخيز و رو به جانب مُلك حجاز كن

بايد علاج واقعه قبل از وقوع كرد
درمان چاره را تو از آن چاره ساز كن

تا در صدا نياورد آهنگ اَلرَّحيل
دستي بسوي خالق هستي دراز كن

خود را رهان زقُلُزمِ موّاج زندگي
بي واسطه به درگه يزدان تو راز كن

از «اِهدِنَاالصِّراط» كه راهي است مستقيم
راهي به قرب حضرت باري تو باز كن

ياد خدا ز دل ببَرد زنگ تيره گي
عاشق بذات حق شو و ترك مَجاز كن

با ياد دوست قلب سيه كن چو آينه
غير از خدا ز هر چه كه هست احتراز كن

چندين حديث آمده از فخر كائنات
بشنو حديث قدسي و سوز و گداز كن

انسان بود خليفه خلاّق سرمدي
حيفي تو در نشيب، سفر در فراز كن

شيطان اگر كه بر سر ره دام گسترد
غافل مباش جان پدر ديده باز كن

لعنت كنند خلق دو عالم به بي نماز
خواهي تو بشنو از من و خواهي كه ناز كن

نوذر شير افكن

بازگشت