طبيب دل


اي نماز اي پرتو ايمان ما
اي فروغت نور جسم و جان ما

اي نماز، اي شامِ دل، روشن ز تو
اي خزانِ زندگي گلشن، ز تو

اي كه در وادي غمها، مأمني
اي كه تو امّيد فرداي مني

هر كسي دور از تو شد،دور از خداست
هر كه سر پيچد ز تو، از حق جداست

قبله گاه راز، از قرآن توئي
بر دل بيمارِ ما، درمان توئي

اي طبيب اين دل بيمار ما
اي دواي نخوتِ پندار ما

اي ز تو روشن ضمير عارفان
وصف تو هرگز نگنجد در بيان

اي كه منظور از مسلماني، توئي!
چشمه فيّاض رحماني، توئي!

قصد صحبت تا كنم با بي نياز
خويش را حاضر كنم بهر نماز

چونكه خواهم با خدا نجوا كنم
با كليدت، قفل دل را وا كنم

صحبتي با دوست بنمايم دمي
تا نهد بر زخم جانم مرهمي

پاره بنمودي ز پايم بندها
داده اي با حق، مرا پيوندها

اي نماز، اي بهترين اعمال ما!
اي مُحَوِّل بر همه احوال ما!

ما بخاك افتاده و بر پا توئي
ما همه لب تشنه و دريا توئي

در صف حشرم بتو اميدهاست
وز خداوند جهان تأييدهاست

فيروزي(نادر)

بازگشت