سجده هاي شعر


ما كبوترهاي عاشق پيشه ايم
بال هامان پر ز احساس سپيد
صحبت ما ارتباط قلب هاست
پرزدن با ركعتي عشق و اميد

در مسير راه ما ترديد نيست
نيم شب لبريز درياي نياز
فصل فصل چشم ما، نجواي اشك
در همان ديوان سر سبز نماز

چشم هاي خيس ما بعد از نماز
عشق را با اشك باور مي كند
تا كه مي فهمد نگاهش خسته است
سجده هاي شعر را تر مي كند

آسمان ما بدون ابر و صاف
گوييا او هم نمازي خوانده است
جانمازش بستر نرم نسيم
چشم او هم شعر و رازي خوانده است

اي نماز اي شمع پاك دوستي
قلب هامان با تو معنا يافتند
مثل آن پروانه در اوج نياز
دست هامان با تو پروا يافتند

با وضوي شمعداني هاي سبز
ركعتي از مهر قامت بسته ايم
دور از غوغاي سرد زندگي
از سكوت نااميدي رسته ايم

سيده فرشته حسن زاده

بازگشت