اقتدا به موعود


خَم از آن گونه كه از خالي زين افتاده است
نفس كيست كه بر روي زمين افتاده است

بين چشم من و تو جاي تماشا خالي ست
چند وقتي ست كه در آينه چين افتاده است

اي يَدِ واحده! برخيز عَلَم بر شانه
به هواداري دستي كه چنين افتاده است

باز سجاده بينداز كه قدقامت تو
اقتدايي ست كه در پشت همين افتاده است

آه اي خاتم انگشتر غيرت! بدرخش
تا نگويند از انگشت، نگين افتاده است

گود، چندي ست كه از گردش مستانه تهي ست
گود، بي هويت گوشه نشين افتاده است

جام ها جمعه به جمعه ست تهي مي چرخند
تا ببيني به چه روزي كه زمين افتاده است

مصطفي ملك عابدي

بازگشت