پادشاه جهان
خدايا جهان پادشاهي تراست
ز ما خدمت آيد خدايي تراست
همه آفريده است، بالا و پست
تويي آفريننده ي هر چه هست
خرد را تو روشن بصر كرده اي
چراغ هدايت تو بركرده اي
تويي كافريدي ز يك قطره آب
گهرهاي روشن تر از آفتاب
جهاني بدين خوبي آراستي
برون زان كه ياري گري خواستي
چنان آفريدي زمين و زمان
همان گردش انجم و آسمان
كواكب تو بربستي افلاك را
به مردم تو آراستي خاك را
چنان بستي آن طاق نيلوفري
كه انديشه را نيست زو برتري
همه زيردستيم و فرمان پذير
تويي ياوري ده، تويي دستگير
كرا زهره ي آن كه از بيم تو
گشايد زبان جز به تسليم تو
شب و روز در شام و در بامداد
تو بر يادي از هر چه دارم به ياد
بزرگا! بزرگي دها! بي كسم
تويي ياوري بخش و ياري رسم
نياوردم از خانه چيزي نخست
تو دادي؛ همه چيز من چيز توست
نظامي گنجوي