تسبيح


دوش مرغي به صبح مي ناليد
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

يكي از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسيد به گوش

گفت باور نداشتم كه تو را
بانگ مرغي چنين كند مدهوش

گفتم اين شرط آدميت نيست
مرغ تسبيح خوان و من خاموش

سعدي

بازگشت