صراط مستقيم


از گريبان فلق زرينه مهر
بردمد تا روشني بخشد سپهر

صبح و ظهر و شام چون آيد پديد
قرب يزدان را نشان است و نويد

باز مي آيد نوائي دلنشين
از فراز آسمانها بر زمين

ذكر يا سبوح و قدوس ملك
مژده اي بر خاكيان است از فلك

در دل هر ذره از كون و مكان
زين نوا شوري است پيدا و نهان

گوش جان پر شد ز (عَجِّل بِالصَّلوت)
در سجود افتاد جمله كائنات

تا بيابي راه و رسم بندگي
خلوتي ميساز با شرمندگي

با صلابت نه قدم در راه حق
تا شوي لطف خدا را مستحق

با زلال اشك چون سازي وضو
عقده هايت بازگردد در گلو

در مصلاي نيازت با نماز
حمد گو آن خالق بنده نواز

حمد گو آن مالك روز جزا
مويه سر كن چون گداي بينوا

گفتگو با بي نهايت در نماز
ما سراپا در نياز، او بي نياز

چونكه غفار است و رحمان و رحيم
مي نماياند صراط مستقيم

نيك بنگر «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»
تا بيابي رمز «اللَّهُ الصَّمَد»

وحيده مهدويان «كنگرلو»

بازگشت