نماز جماعت


بگوشم اين صدا همواره بانگي آشنا دارد
خبر از وصل جانان، صحبت از لطف خدا دارد

مرا مي خواند اين آواز تا مرز خداجوئي
طنين نغمه هايش، گفتگو از كبريا دارد

ز دست و روي بايد شست اين گرد غريبي را
كه هر جا رو نمايم جلوه هائي آشنا دارد

من اينجا بي خيال از همرهان تنها نمي مانم
كه با هر يك، دلم پيوسته پيوندي جدا دارد

به هر جا غنچه ي ايمان شكوفا مي شود بر لب
ز لطف دوست مي خواهم كه ما را همنوا دارد

رديف عاشقان در سجده مي جويند صف در صف
نشان خاك دلبر را كه بوي كبريا دارد

مناي عشق را پويد بپاي دل در اين ميدان
بسعي خويش هر كس آشنائي باصفا دارد

مراد از دوست مي گيرد زحاجت هر چه مي خواهد
بدرگاه الهي هر كه دستي بر دعا دارد

حديث عشق و شوق وصل و ديدار خداجويان
نمازي اينچنين شايسته را آدينه ها دارد

عبدالعلي صادقي

بازگشت