مؤذن


شكفتم چو گل، از نداي مؤذن
روم سوي حق، با نواي مؤذن

جمال خدا در دلم جلوه گر شد
از آن نغمه ي دلرباي مؤذن

به مسجد شدم جلوه ي دوست ديدم
ز گلبانگ عشرت فزاي مؤذن

به محراب رفتم به شوق نيايش
ز تكبير جان بخش ناي مؤذن

ز مستي به معراج ايمان رسيدم
صفا يافتم از صفاي مؤذن

گل باغ هستي شدم از فضيلت
ز آواي حق آشناي مؤذن

سراپا شدم مست درگاه خالق
شدم تا به قرب خداي مؤذن

(شكرريز) بر تو ملك آفرين گفت
چو تكبير گفتي به جاي مؤذن

عزيزالله شكرريز

بازگشت