جوان نسبتاً فهميده و مؤدبي با يك كار ساده و پيش پا افتاده (پرسيدن از اسم و محل زندگي يم) دلم را ربوده است. در همه حال حتي در نماز فكرم را به خود مشغول كرده است شب و روز به انتظارش نشستهام. ديگر خسته شدم. به همين جهت گوشه گير شده، حوصله حرف زدن با كسي را ندارم از طرفي خجالت ميكشم گرفتاري خود را با او در ميان بگذارم. چه كار كنم؟


چون شما فعلاً اراده مستقل و زندگي استقلالي نداريد و تابع پدر و مادر هستيد، هر جا آنها نماز را شكسته ميخوانند، شما هم بايد شكسته بخوانيد و هر جا تمام ميخوانند، بايد تمام بخوانيد(1).

پينوشتها:

1 - برداشت از فتواي آيةالله فاضل، جامعالمسائل، ج1، ص 130، ج سؤال472.



دفتر تبليغات اسلامي

بازگشت