در آية 5 سورة توبه آمده است: پس چون ماههاي حرام سپري شد، مشركان را هر جا كه يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هركمين گاهي به كمين آنها بنشنيد، پس اگر توبه كردند و نماز بر پا داشتندو زكات دادند، راه برايشان گشاده فرماييد، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است. و نيز در آية 29 همين سوره نزديك به همين معنا در مورد اهل كتاب ميخوانيم: اكنون اگر قبول خدا و دين بايد اختياري و با فكر باشد، چرا بايد با مشركان و اهل كتاب جنگيد و آنها را كشت و محاصره كرد، تا اسلام بياورند،، آيا اين راه براي ايمان آوردن به خدا آن هم از راه ارحم الراحميني، حكمتي دارد و يا تفسيري دارد كه من آن را نميدانم؟


آن چه در آية 29 سورة توبه آمده است، هيچ دلالتي بر اجباري و اكراهي بودن دين ندارد، زيرا همان گونه كه نوشتهايد، اين آيه دربارة اهل كتاب است ونظر اسلام ـ چنان كه در اين آيه هم اشاره به آن شده ـ دربارة اهل كتاب اين است كه اختيار دارند يكي از سه را ه را بپذيرند: 1. پذيرش اسلام; 2. پذيرفتن شرايط اهل ذمه; 3. جنگ. اگر راه دوم را برگزينند، در حالي كه آزادانه بر دين خود باقي هستند، حكومت اسلامي متعهد است از آنان به عنوان شهروند حمايت كند و هيچ مسلماني حق آسيب رساندن به آنان را ندارد.(فقه الصادق، محمد صادق روحاني، ج 13، ص 50 ـ 52، نشر دارالكتب الاسلامية.)

اين گونه برخورد را نميتوان با اكراه در دين يكي دانست; بله اين برخورد، آن قدر هست كه بشود گفت اسلام متعرض آنها شده است، ولي در قرآن و يا ديگر منابع نيامده كه اسلام ديني است كه به هيچ وجه، متعرض كسي يا مكتبي نميشود، بلكه به عكس، از منابع اسلام چنين به دست ميآيد كه اسلام دين تولاّ و تبرّاست و چنان كه تولاّ تنها در لفظ نيست، بلكه ولايتي است كه در مرحلة عمل نيز به منصة ظهور ميرسد، تبرا نيز در بيزاري جستن لفظي منحصر نيست، بلكه در عمل نيز از دشمنان خدا و رسول بيزاري جسته ميشود، مانند بيزاري ما از كافران اهل كتاب كه دست كم به مقداري است. كه در آية 29 سوره توبه آمده كه زير نظر حكومت اسلامي باشند و با خضوع و تسليم، جزية مشخص شده خود را بپردازند. اما دربارة اين كه مشركان در برابر مسلمانان چارهاي جز اسلام آوردن ندارند و گرنه كشته ميشوند، بايد گفت: اسلام براي انسان و مرام او تا جايي احترام قائل است كه دست كم در مرز انسانيت باقي مانده باشد; شخصي كه بت ميپرستد و آن را ـ كه از سنگ و چوب و خرما و يا اجرام آسماني و مانند اين هاست ـ از خود بالاتر ميداند ـ شخصيت اين انسان ـ در عمل از سنگ و چوب و خرما پايينتر است; به قول سعدي شيرازي چنين انساني در پاية جماد است او جانور نباشد بلكه پايينتر از جماد ميباشد. احترام به چنين انساني به معناي پذيرش برتري و سلطة جماد بر انسان است. دين مبين اسلام اين ننگ را بر انسان روا نداشته; به همين جهت، مشركان و بت پرستان را در برابر حفظ عقايد خود، آزاد نميگذارد، بلكه آنان را بين پذيرش اسلام و جنگ مخير ميكند.

خلاصه آن كه هدف از آفرينش انسان اين است كه با بندگي و عبادت خداوند، به كمال برسد: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْ ?ًِنسَ إِلآ لِيَعْبُدُونِ ;(ذاريات،56) من جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند. واضح است كه كفر و شرك از موانع اصلي رسيدن انسان به اين هدف است; به اين جهت، اسلام به نابودي آن كمر بسته تا مزاحم اصلي راه كمال انسان را از ميان برداشته باشد; به همين جهت، از جمله مجازاتهايي كه در اسلام مقرر شده، كشتن شخص مرتد است، زيرا او نيز ـ مانند كافر و مشرك ـ بسان آفتي است كه به محصول هدايت و كمال انسانها ضرر ميزند. امروزه در جوامع دنيا، شاهد اين هستيم كه هر جامعه، هر چيزي را كه مانع رسيدن به اهداف مورد نظرش ببيند، آن را از ميان برمي دارد و اين يك قانون فطري عقلايي است كه حتي نظام غيرانساني نيز مانند طب، كشاورزي، دامداري و... همه مبتني بر اين هستند كه در راه مبارزه با آفات و از ميان برداشتن آنها سخت تلاش ميكنند. اسلام هم كه در وهلة اول، حق حيات را به انسان داده و حق كمال را در رديف اول حقوق او قرار داده است، طبيعي است تا با هر چه در برابر اين حق مسلم انسان قرار بگيرد، مبارزه كند.(تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 1، ص 609، نشر دارالكتب الاسلامية.)

اما آنان كه نه اهل كتاب هستند و نه بت پرست، بلكه پوچ گرا ميباشند، اسلام آنان را در شيوة برخورد، با بتپرستان در يك سطح قرارداده است و چنان كه خود به پوچي رسيدهاند، اسلام نيز براي آنان ارزش وجودي قايل نيست و آنان ـ مانند مشركان ـ در برابر قدرت اسلام يا بايد پوچگرايي را كنار گذاشته و اسلام را بپذيرند و يا آن كه آمادة جنگ با مسلمانان باشند. البته تذكر اين نكته لازم است كه مسائلي مانند گرفتن جزيه،جهاد بر ضدّ كفار، كشتن مرتدان و مانند آنها، در مرحلة اجرا، شرايطي دارند كه معلوم نيست در هر زماني ـ مانند زمان ما ـ فراهم باشد. خلاصه آن كه اسلام افزون بر آن كه مبلغ معرفت و روشنايي و هدايت است، از بين برندة تيرگيها و انحرافاتها و خرافات است; به همين جهت، چنان كه ظالم و طاغوت را آزاد نميگذارد تا هر چه ميخواهد انجام دهد ـ بلكه او را مخير ميكند بين رعايت حق و عدالت و بين مرگ و نابودي ـ بت پرستي و بيديني را نيز كه در عرصة انديشه، نوعي ياغيگري و ظلم محسوب ميشود، بر نميتابد.

اما اين كه خداوند متعال پس از برخورد با مشركان سخن از غفران و رحمت به ميان ميآورد، به اين جهت است كه مشرك، بت پرست و منحرف، هرچند توبه كند و ايمان بياورد، ولي نسبت به مدت زماني كه با خداوند متعال دشمني ميكرده، مستحقعذاب است، ولي خداوند متعال عهد فرموده است كه در صورت توبه كردن و اسلام آوردن، از عقوبت زمان انحرافش چشم بپوشد و آنها را ببخشد: فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلَوَةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوَةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ;(توبه،5) پس هرگاه توبه كنند و نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.

اما اين كه نوشتهايد دين بايد از روي اختيار و تفكر باشد، معنايش اين نيست كه دينِ اكراهي ـ آن بخش از دين كه اكراه بردار است ـ ارزش ندارد; اسلام دين حق و عدالت است، حالا اگر شخصي با اختيار خود، اهل حق و عدالت شد چه بهتر، ولي اگر نشد، آيا چنان چه او را وادار به رعايت حق و عدالت كردند، براي او و جامعة او مفيد نخواهد بود؟



فرهنگ ومعارف قرآن

بازگشت