پدرم تاجر عمده فروش مواد غذايي است. اهل ديانت نيست. مرتب نماز نميخوانند و خمس نميدهند و نجاست و طهارت را رعايت نميكنند و بداخلاق و تندخو و دشمن سرسخت قرآن و روحانيت و مسجد و دعا است. آبروي خانواده را پيش ديگران ميبرد و حالت ديكتاتوري دارد. ميل دارد ادامه تحصيل ندهم و كار او را دنبال كنم. از اين جهت آرزوي مرگ او را دارم! شغل برادر بزرگم بوتيك داري است. فردي است مكار و ضد روحاني. به خاطر شغلش با زنهاي آن چناني تماس دارد و به فساد و تباهي كشيده شده است. به خاطر حسادت نسبت به من - چون سوادش كمتر است - چشم ديدنم را ندارد و اصرار ميورزد ترك تحصيل كرده و كمك پدر كنم.مادر و خواهرم خوبند، گرچه به خاطر موضعگيري آنها ميل دارند درس را رها كنم و كار پدر را انتخاب نمايم.از آنها هم تنفر دارم.تنها برادر كوچكم مرا درك ميكند و با من دوستي دارد.وضعيت خانوادگي سبب شده است كه كمي افسرده باشم و احساس غربت كنم و فرار از خانه به سرم بزند.خواهشمند مرا كمك كنيد و بگوييد چه كار كنم؟


برادر عزيز و گرامي! درود بر شما. از اين كه با ما مكاتبه كرده و درد دل خود را با مادرميان گذاشتيد، خدا را شاكريم. از اين كه اهل نماز و روزه و ديانت و درس هستي و خواهان ارتقاي سطح علمي ميباشي بسيار خوشحاليم. بايد خدا را به خاطر داشتن چنين روحيه و خصلت هايي سپاس گزار باشيد. چون در محيط آن چنان - طبق تعريف خودت - داشتن چنين اوصافي بسيار ارزشمند و پربها است.

حتماً سرگذشت حضرت يوسف (ع) را خوانده و ميدانيد. آن بزرگوار يازده رشيد و قدرتمند داشت كه به وجود آنها ميباليد، اما آنها جز بنيامين، به خاطرموقعيت و محبوبيت حضرت يوسف بين اقوام - به ويژه پيش پدرش، حضرت يعقوب - به او رشك برده و چشم ديدنش را نداشتند. به همين دليل تصميم گرفتند او را سر به نيست كنند. او را با مكر و حيله از پدر گرفتند و به صحرا بردند و با ضرب و شتم و توهين به چاه انداختند. بعد از سالها اسيري و بردگي و تحمل مرارتهاي طاقت فرسا، به مقام وزارت در مصر نايل شد. سپس قحطي شديدي پيش آمد و مردم از هر طرف براي گرفتن آذوقه به مصرهجوم آوردند، از جمله برادرانش.

حضرت آنها را شناخت، ولي عكس العملي نشان نداد و به آن ا مثل ديگران بلكه بالاتر كمك نمود.

وقتي آنها حضرت را شناختند، دلهره و اضطراب پيدا كردند و با شرمندگي گفتند: ما خطاكار و گناهكاريم. استدعا داريم ما را عفو فرماييد.

حضرت ياد همه آن رنجها و سختيها را كنار گذاشت و اصلاً به روي خود نياورد و با بزرگواري گفت: بر شما ملامت و سرزنشي نيست. خداوند شما را ميبخشد. او مهربانترين مهربانها است. (1)

درسي كه از شيوه برخورد حضرت يوسف(ع) با برادران ظالم و مكارش ميگيريم، عبارت است از:

1 - خون را با خون نميشويند و بدي را با بدي جبران نميكنند. حضرت نفرمود: چون شما نسبت به من ظلم كرديد، من هم امروز از شما انتقام ميگيرم و سخت مجازات ميكنم!

2 - يك انسان مؤمن و بسيجي بايد صبور و سعه صدر داشته باشد. او در مقابل كارهاي ديگران نبايد از كوره در برود، گرچه ظالمانه باشد.

3 - يك فرد مؤمن درحد امكان بايد بين افراد و خانواده بماند و با اعمال و حركات انساني خويش آنان را متوجه اعمال ناشايستشان كرده و از آن عمل بازدارد.

البته با شيوه حكيمانه و اميد دادن به آنان همين كه گاهي نماز ميخوانند، جاي شكرش باقي است. حضرت يوسف(ع) در زندان با برخورد نيك و عاقلانه خود توجه زندانيان، را جلب كرد، به گونهاي كه درد دل و اسرار خود را با او در ميان ميگذاشتيد.

امام علي(ع) ميفرمايد: شما با اموال و پولتان نميتوانيد قلوب مردم را تسخير كنيد و آنان را متوجه خود سازيد، بلكه از طريق گشاده رويي و برخورد نيك، چنين كاري ممكن است. (2)

با توجه به مطالب و درسهاي فوق پيشنهاد ميكنيم:

1 - هر چند برخورد برخي ظالمانه و غير منصفانه است، اما براي آنان دعا كنيد و از خدا بخواهيد آنان را به صراط مستقيم هدايت كند.

چنان كه حضرت ابراهيم خليل، كه جوان و تقريباً 19 - 20 ساله بود، در برابر برخورد تند و خشن عموي خود گفت: درمقابل اين همه بي مهري، از خداوند بزرگ براي شما طلب آمرزش ميكنم.(3)

2 - هنوز يك سالي مانده است كه ان شاء الله ديپلم بگيريد. ميتوانيد در مقابل اصرار آنها بگوييد: اجازه بدهيد ديپلم را بگيرم و بعد اگر بخواهد، شغل پدر را انتخاب خواهم كرد.

بعد از گرفتن ديپلم، اگر در دانشگاه قبول نشديد، كار پدر آماده است.

3 - پدر و مادر هر چقدر بد باشند، فرزند حق توهين ندارد. بي حرمتي به پدر و مادر آثار شومي دارد.

4 - امام خميني فرمود: يكي از علماي بلاد ايران روزي پيش من آمد و شروع كرد از ارگان و نهادها (سپاه، كميته و...) بد گفتن. گفتم: چرا اينها بد هستند؟ گفت: چون با من بدند. يعني خود را محور همه خوبيها و نيكي ميدانست. لذا هر كسي با او خوب بود، انسان خوبي بود و هر كسي مخالف خط و مشي او بود، انسان بدي بود!

برادر عزيز، آيا فكر كردهايد چرا از برخي اعضاي خانواده بدتان ميآيد؟ آيا فكر نميكنيد كه عيب در شما باشد؟

مثلاً زود رنج و پر توقع ميباشيد و خود را يك سر و گردن از ديگران برتر ميدانيد؟

اگر توقع را كم كرده و صبر و تحمل را پيش بگيريد، اميدواريم بسياري از مشكلات حل شود.

5 - فكر جدا شدن از خانواده، خطرناك است. آن را از ذهن خويش دور كنيد.

امروز افراد منحرف دنبال افرادي ميگردند كه سر پناهي نداشته باشند و دور از خانواده زندگي كنند. بديهي است گرفتار شدن در دست اينها چه عاقبت شومي دارد. از سوي ديگر شغل پدر را ادامه دادن، ممكن است شما را دركار اقتصادي موفق نمايد. اگر نتوانستيد ادامه تحصيل بدهيد، چه اشكالي دارد شغل پدر را ادامه بدهيد و در بُعد اقتصادي رشد نماييد؟ منتظر نامه بعدي تان هستيم. ما را از موفقيتهاي خود با خبر كنيد.





دفتر تبليغات اسلامي

بازگشت