انسان با خواندن كتاب هاي فلسفي ( مثل پايلوكوشيلو ) به اين نتيجه مي رسد كه نماز و روزه ، تنها اداي سنت و يا پيروي از جمع است ؟ توضيح دهيد.


باتوجه به مباحث ذيل ، اميد است حقيقت امر براي شما روشن گردد : 1.اهميت انسان شناسي : يكي از اساسي ترين پرسش هاي بشر، شناخت مبدا،معاد و خويشتن خويش است . انسان ها هميشه در پي اين بوده اند كه كيستند؛ از كجا آمده اند؛ چه شده اند؛ به كجا مي روند؛ به كدام سو نظر دارندو ...جمله ً معروف ( ( خودت را بشناس ) ) كه از سقراط نقل شده و با تعابير ديگردر انديشه هاي قبل از سقراط نيز وجود داشته بيان گر اين مساله است كه آدمي نسبت به حقيقت وجودي خود بي اعتنا نبوده است . از مكاتب ومذاهب هند گرفته ، تا فلسفه ً يونان و روم و عرفان مسيحي و اسلامي ؛ ازتفكرات انديشمندان قرون وسطاي مسيحي گرفته ، تا انديشه هاي اسلامي ؛از رنسانس گرفته ، تا عصر حاضر، همواره شناسايي انسان وتوجه به ابعادوجودي وي مورد نظر بوده است . مكاتب و مذاهب گوناگون كوشيده اند تا باتحليل چيستي انسان ، مبدا و غايت او، به اين پرسش ها پاسخ دهند .اين گرايش هاي گوناگون فكري سعي كرده اند بر اساس مباني متفاوت ، مبدا وحقيقت انسان را تبيين و بر اساس آن ، انسان آرماني و انسان كامل را تفسيركنند .به بيان ديگر، با تشريح ابعاد وجودي انسان ، در پي حل اين مسيله بوده اند كه انسان چه هدفي را بايد در حيات خود در نظر بگيرد، تا به كمال وجودي خويش نايل شود .از آن جا كه در اين باب ، مباني و مبادي مختلف است ، روش هاي نيل به كمال مطلق نيز متفاوت مطرح شده است . 2 .راه وصول : چنانكه گفته شد، براي پاسخ به پرسش هاي اساسي درانسان شناسي و خصوصا غايت انسان و راه وصول به آن ، بيان هاي گوناگوني ارايه شده است كه تفصيل آن در اين مختصر نمي گنجد و تنها به چند موردكه با بحث ما مرتبط است ، اشاره مي كنيم : 1-2 .بوديسم : اين آيين - كه يكي ازكهن ترين آيين هاي هندي است - معتقد است كه آزادي و نجات انسان براي رسيدن به غايت خويش ، فقط از راه خويشتن شناسي تحقق مي پذيرد.وصول به غايت و حيات حقيقي انسان ، با انجام دادن مراسم قشري عبادي و رياضت هاي طاقت فرسا حاصل نمي شود، بلكه فقط با كشف و شهودمي توان به واقعيت مطلق نايل آمد، ( ر.ك : اديان و مكتبهاي فلسفي هند،داريوش شايگان ، تهران ، امير كبير، چاپ چهارم ، 1375 ش ، ج اول ، فصل چهارم ، ص 120 - 167 ) . 2-2 .دين چين : اين كيش كه بسيار ديرينه و هم زمان با پيدايش آيين بودا است ، معتقد است كه آزادي به وسيله ً معرفت به دست مي آيد .روش معنوي براي رسيدن به اين آزادي ، نوعي ( ( يوگا ) ) تعبيرمي شود كه عبارت است از : الف ) معرفت درست ، ب ) ايمان به كتب مقدس چين ، ج ) طرز رفتار درست يا امساك از گناه ، ( ر.ك : پيشين ، فصل ششم ،ص 183 - 209 ) . در ( ( بهاگاوات گيتا ) ) ( يكي از آثار مذهبي هندوان ) راه رستگاري به سه طريق بيان شده است : الف . معرفت و فرزانگي ، ب . كردار ( انجام تكاليف و بي نياز ساختن خود از نتايج آن ) ، ج . عشق و جذبه ً عرفاني و پيوند عابد و معبود، ( پيشين ، ص 327 ) . ( ( يوگا ) ) راه اشراق و عرفان ، نه طريق عقده گشايي و تلطيف غرايز نفساني . هشت عضو يوگا، در حيطه ًاخلاق مي گنجد، در افعال عبادي و احكام شرعي . به بيان ديگر، آيين عملي به طريق سير و سلوك است ، ( ر.ك : پيشين ، ج 2، ص 625 - 724 ) . ( ( جينيسم ) ) و ( ( بوديسم ) ) با سلوك اخلاقي و رياضت هاي ويژه ، مي كوشدانسان را در گرايش به جهان درون و فرو رفتن در اعماق بحر وجود واستخراج گوهر هستي ، مدد رسانند، گوهري كه در كنه راز هستي ، زير پرده ًدل و در پيچ و خم انديشه هاي لرزان ، مكتوم است . راه و روش گروه ( ( اك ) ) يا ( ( اكنكار ) ) نيز ريشه در نوعي نگاه بوديستي به حقيقت انسان و غايت او دارد.برخي از كتاب هاي اين گروه مدتي است كه در كشور ما ترجمه و منتشر شده است . آثار پال توييچل ، فيل موري متيسو، هارولدكلمپ و ...بيان گرديدگاه هاي اين گروه در ابعاد گوناگون است . راه و روش ( ( اك ) ) به انسان نشان مي دهد كه چگونه با آزاد ساختن قابليت هاي دروني خود و شناخت تندرستي به موفقيت نايل شده و بتواند سفر روحي را آغاز نمايد؛ درنتيجه ،تعالي روح، او را به سوي درك خداوند رهنمون شود .اين گروه با اتخاذديدگاه هاي بوديسم ، چندان وقعي به احكام عبادي نمي نهد و راه نجات راتنها در رياضت هاي جسمي و روحي مي داند .3-2 .عرفان مسيحي : ديني كه حضرت عيسي مسيح ( ع ) در آغاز ظهور آورد، علاوه بر آموزه هاي اعتقادي درباره ً خداوند، انسان و طبيعت ، آموزه هايي در باب اخلاق و احكام عبادي نيز داشت . وي بر عمل به احكام گسترده ً آيين يهود، تاكيد كرد، ( متي ،5/19 ) طبق تعاليم او احكام فقهي ، بدون روح اخلاقي حاكم بر آن ، كاستي جبران ناپذيري است ؛ از اين رو، حضرت عيسي ( ع ) با فرقه هاي گوناگون يهود - كه هر يك آيين موسي ( ع ) را به شكلي خاص تفسير كرده و خود را به حق مي دانستند - به مخالفت برخاست و با صحه گذاشتن بر سنت يهودي ،اين نكته ً ژرف را خاطر نشان ساخت كه دين ، تنها اعمال ظاهري بدون باطن نيست ؛ بلكه شريعت بايد با نيت پاك پيوند خورد و عمل مطابق با انديشه ًدرون باشد .ولي نبايد اصل شريعت را ناديده گرفت ، ( رجوع كنيد به كتاب : محمدرضاكاشفي ، مسيحيت و فرهنگ در غرب ، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران ، چاپ اول ، 1380 ش ، فصل اول ) . مع الاسف تعاليم اوليه ًحضرت عيسي ( ع ) تحولات چشم گيري يافت و از آن جمله ، ناديده انگاشتن شريعت بود .( ( پولس ) ) - ملقب به دومين موسس مسيحيت -، ( جان ناس : تاريخ جامع اديان ، ترجمه علي اصغر حكمت ، شركت انتشارات علمي وفرهنگي ، چاپ هفتم ، 1373 ش ، ص 613 ) . با طرح اصل آزادي ضمير وحريت روح، به نفي شريعت پرداخت . به اعتقاد او، حقيقت مسيح، در باطن مرد مومن تجلي مي كند و او را به سر منزل صواب و رستگاري رهبري مي كند؛ از اين رو، ضرورت ندارد كه دايما به دستورهاي رسمي و قوانيني ديني رجوع شود، ( پيشين ، ص 616 ) . پس از اين ، در مسيحيت ، عدالت تنهابا ايمان به مسيح حاصل مي شد، نه با عمل به شريعت : ( ( اما چون كه يافتيم كه هيچ كس با اعمال شريعت عادل شمرده نمي شود، بلكه با ايمان به عيسي مسيح، ما هم به مسيح عيسي ايمان آورديم تا از ايمان به مسيح و نه از عمل به شريعت ، عادل شمرده شويم ؛ زيرا كه از اعمال شريعت هيچ بشري عادل شمرده نخواهد شد ) ) ، ( رساله ً پولس به غلاطيان ، 2 / 16 و رجوع كنيد به : پيشين ، 3 / 13 و رساله ً پولس به روميان ، 5/13، 14، 20 ) . كلمات و سخنان و نامه هاي پولس ، يكي از مستندات عرفان مسيحي است ، ( ر.ك : توماس ميشل ، كلام مسيحي ، ترجمه حسين توفيقي ، قم ، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، چاپ اول ، 1377 ش ، ص 140 ) . هر چند برخي ازشاخه هاي عرفان مسيحي به برخي از احكام شريعت توجه دارند ( براي آشنايي با فرقه هاي گوناگون تصوف مسيحي ر.ك : پيشين ، ص 139 -152 ) ولي وقعي به شريعت نمي نهند، خصوصا با انحرافي كه توسط ( ( پولس ) ) پس از مسيح در اين دين وارد شد .برخي از رساله ها و نگاشته هاي ( ( پايلو كوييلو ) ) كه نوعا به صورت رمان تدوين يافته است ، ريشه در اين نوععرفان مسيحي دارد كه براي شريعت در وصول به حقيقت ، مقام و منزلتي قايل نيست . 4-2 .عرفان اسلامي : عرفان اسلامي - ريشه در آيات قرآن وسنت نبوي و علوي دارد - شريعت ، طريقت و حقيقت را از هم جدا نمي كند.شريعت ، مجموعه ً مقررات و احكام اسلامي است كه در قرآن و روايات آمده و فقها اين احكام را از منابع استخراج مي كنند .عارفان راستين مسلمان ،معتقدند كه احكام شريعت بر مصالح حقيقي مبتني است و عمل به آن ها - باشرايط آن - انسان را به سعادت و كمال مي رساند؛ بنابراين ، راه رسيدن به كمالات و حقايق ، عبادت و عمل به شريعت است . از سوي ديگر، از آن جاكه اين كمالات لازمه ً عمل به احكام است ، عمل به شريعت در آغاز راه يا درطول مسير، شرط رسيدن به كمالات است . محي الدين ابن عربي پايه گذارعرفان نظري - اعتنا به علوم حقيقت را مشروط به عدم رد آن از ناحيه ًشريعت مي داند و آن را چون جسمي ملازم و همراه حقيقت مي داند، ( محي الدين ابن عربي ، رسايل ، تحقيق محمد عزت ، بيروت ، المكتبه التوفيقيه ،رساله لا يعول عليه ، ص 233 - 234 و كتاب التراجم ، ص 284 ) . جنيدبغدادي ( متوفي 297 ق ) يكي از پيشگامان تصوف اسلامي ، مي گويد : ( ( همه راه ها به بن بست مي رسند، مگر راهي كه به دنبال رسول خدا ( ص ) باشد؛پس هر كه حافظ قرآن و كاتب حديث نباشد، پيروي از وي در اين كار روانيست ، چون عمل و مذهب ، در قيد كتاب و سنت است ) ) ، ( به نقل از سيديحيي يثربي ، عرفان نظري ، قم ، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ اول ، 1372 ش ، ص 373 ) . بيش تر عارفان اسلامي معتقدند كه عارف حتي در حالت ( ( فنا ) ) و رسيدن به حقيقت ، بايد به تكاليف خويش عمل كند وخداوند عارف را در اين مسيله كمك مي كند، ( رجوع كنيد به : ابوالقاسم قشيري ،الرساله القشيريه ، مصر، مطبعه محمدعلي صبيح و اولاده ، ص 19 و 142و ابوبكر محمد الكلاباذي التعرف لمذهب اهل التصوف ، تحقيق محمد امين النوادي ، مصر، مكتبه الكليات الازهريه ، 1388 ق ، ص 156 ) . علامه طباطبايي - از سرآمدان عرفان نظري و عملي در قرن معاصر - در كتاب ( ( رساله الولايه ) ) مي فرمايد : ( ( واجب و محرمات شريعت احكام عمومي براي همه ً طبقات است . وي معتقد است افراد هر چه به خداوند تقرب بيش تري داشته باشند، تكاليفشان سنگين تر است . ( علامه سيد محمدحسين طباطبايي ، ولايت نامه ، ترجمه همايون همتي ، تهران ، امير كبير، چاپ اول ،1366، ص 46 - 47 ) . اما طريقت ، عبارت است از اخلاق يا باطن احكام وشريعت و حقيقت نيز بيان گر احوالي است كه براي سالك رخ مي دهد كه بالاترين آن ، حالت ( ( فنا ) ) در حضرت حق است ، ( رجوع كنيد به : محمدبن المنور،اسرارالتوحيد في مقامات شيخ ابي سعيد، مصر، الدارالمصريه للتاليف والترجمه ، ص 352 ) . شريعت پوست ، مغز آمد حقيقت ==ميان اين و آن باشد طريقت == خلل در راه سالك نقض مغز است == چو مغزش پخته شد،بي پوست نغز است == ( محمد شبستري ، گلشن راز ) 3 .سلوك راستين : حال اين پرسش مطرح مي شود كه از آن سه راه ، كدام راه صحيح است ؟ به اعتقادما، سلوك راستين ، راهي است كه خداوند متعال و دين آسماني به انساني ارزاني مي دارد .دين الهي ، شريعت را مدخلي ورودي سير و سلوك حقيقي وبازگشت به خويشتن انساني مي داند .دقت در امور ذيل ، حكايت گر حقانيت مدعاي ماست . 1-3 .نياز انسان به وحي : حقيقت انسان ، كتابي است نيازمندشرح؛ زيرا تا ابعاد وجودي وي به طور كامل شناخته نگردد و مبدا، جايگاه فعلي و مقصدش تبيين نشود، نمي توان سلوك و راه مشخصي براي وصول به مقصد تبيين كرد .شارح اين كتاب ، كسي جز مصنف آن - آفريدگار هستي -نمي تواند باشد؛ زيرا، خالق و نويسنده ً اين كتاب ، حضرت حق است و او تنهاكسي است كه از ماهيت ، مبدا و غايت آدمي آگاه است و فقط اوست كه بهترين راه و برترين سلوك را كه با سنن و قوانين حاكم بر عالم هماهنگ است ، مي داند .2-3 .انسان در قرآن : از وحي الهي ( قرآن كريم ) چنين استفاده مي شود كه انسان ، داراي فطرتي الهي و طبيعتي مادي است . موجودي است طبيعي و مجرد كه طبيعتش به ( ( طين ) ) وابسته است و فطرتش به ( ( ماوراي طبيعت ) ) : ( ( اني خالق بشرا من طين ، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعواله ساجدين ؛ من بشري را از گل خواهم آفريد، پس چون او را [ كاملا ] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم ، سجده كنان براي او [ به خاك ] بيفتيد ) ) ، ( سوره ً ص ، آيه ً 71 و 72 و نيز ر.ك : سوره ً مومنون ، آيه ً 12 - 14 و سوره ًحجر، آيه ً 28 و 29 ) . قرآن انسانيت انسان را به ( ( روح ) ) و ( ( امر ماوراي طبيعت ) ) مي داند، ( سوره ً سجده ، آيه ً 11 و سوره ً حجر، آيه ً 29 ) اين روح به خداوندمتعال منسوب است ، ( سوره ً اسرا، آيه ً 85 و سوره ً ص ، آيه ً 72 ) و براي ورودبه عالم ماده ، تنزل مي يابد؛ يعني با حفظ هويت اصلي خويش ، صفات وكمالاتش كم رنگ و كم رنگ تر مي گردد و از حالت ( ( فعليت ) ) به صورت ( ( استعداد ) ) در مي آيد .حقيقت انسان در اين سفر نزولي از م

تبيان

بازگشت