خداشناسي همسر حزبيل


فرعون، يكي از طاغوت هاي بزرگ تاريخ است، او براي سرگرم كردن مردم به بت پرستي و خودپرستي، سال ها بر مردم حكومت كرد، مردم بينوا و مستضعف در زير چكمه ي حكومت او، كه سراسر اختناق و سانسور و ظلم بود، به ستوه آمده بودند، خداوند مهربان موسي عليه السلام را براي نجات مستضعفين به سوي قوم بني اسرائيل فرستاد.
وضع طوري بود كه هر كس ايمان به موسي عليه السلام مي آورد، حكم اعدامش صادر مي شد، آن هم با سخت ترين شكنجه ها و زجرها.
يكي از زنان مستضعف كه همسر حزبيل نجار بود، در پنهاني به حضرت موسي عليه السلام ايمان آورد و از ترس جان خود ايمان خود را مخفي مي كرد.
او همرنگ جماعت نشد، با فكري روشن و چشمي باز دريافته بود كه فرعون خداي مردم نيست، يا بت ها شريك خدا نيستند.
از قضاي روزگار او در حرمسراي فرعون به عنوان مشاطگي (آرايشگري) دختر فرعون رفت و آمد مي كرد، روزي به هنگام آرايش كردن موي دختر فرعون، شانه از دستش افتاد، از آن جا كه زبانش به ذكر خداي بزرگ عادت كرده بود، ناگهان گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم.»
دختر فرعون از او پرسيد: آيا منظورت از خدا پدرم فرعون است؟
او گفت: نه، بلكه من كسي را ستايش مي كنم كه پدر تو را آفريده و او را از بين خواهد برد!
دختر فرعون! همان دم نزد پدر رفت و جريان را خبر داد، فرعون ناراحت شد و او را احضار كرد و با خشونت به او گفت: «تو مگر به خدايي من اعتراف نداري؟»
او در پاسخ گفت: هرگز! من خداي حقيقي را رها نمي كنم تا تو را بپرستم.
فرعون از اين سخن قاطع به قدري عصباني شد كه بي درنگ دستور داد يك تنور مسي را پر از آتش كردند، و آن تنور سرخ شد سپس به جلادان گفت: همه ي بچه هاي اين زن را به تنور بياندازيد! جلادان در برابر ديدگان زن، بچه هاي بي گناه او را گرفتند و در تنور انداختند و آنها مي سوختند.
بچه هاي زن يكي يكي در آتش سوختند، تنها بچه ي كوچك در آغوش زن مانده بود، طبيعي است كه مادر به بچه ي شيرخوارش علاقه ي زيادي دارد، آن بچه را از آغوش مادر با زور گرفتند تا ميان شعله هاي آتش بيفكنند، به مادر گفتند: اگر از آيين موسي بيزاري بجويي، بچه ات را به آتش نمي افكنيم.
او در مورد بچه هاي ديگرش صبر كرده بود، اما در مورد اين بچه شيرخوار قلبش به تلاطم آمد، خواست در ظاهر سخني بگويد كه در اين وقت به قدرت خدا بچه به زبان آمد و به مادرش گفت: «صبر كن تو بر حق هستي!»
مادر صبر كرد، آن بچه را نيز در آتش افكندند و سوزاندند، سپس خودش را نيز به آتش افكندند، او تا زنده بود، در برابر آن ناگواري هاي بسيار تلخ ايستادگي كرد، و حسرت عجز در برابر دشمن را بر دل دشمن نهاد، و سرانجام خاكستر آنها را بر باد دادند.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «در شب معراج در فضا در محلي بوي بسيار خوشي به مشامم رسيد، از جبرييل (ع) پرسيدم: «اين بوي خوش بي نظير چيست؟»
جبرييل در پاسخ گفت: اين بوي خوش از خاكستر جسد سوخته ي همسر حزبيل و فرزندان اوست، كه در زمين محاذي اين فضا ريخته اند، و اين بوي خوش تا روز قيامت از اين زمين استشمام مي شود.
آري! اين پاداش يك زن قهرمان و شيرزن شجاع است، كه عملش به قدري نزد خدا ارزش دارد كه بوي خوش خاكستر جسد پاكش، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را در شب معراج به تعجب واداشته و مي فرمايد:
«تاكنون چنين بوي خوشي به مشامم نرسيده بود.» (1)

پاورقي

1- بحار الانوار، ج 13، ص 163.

بازگشت