نماز و عبادت سيده نفيسه خاتون


داستان اطاعت و عبادت «نفيسه»، دختر حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب عليهم السلام كه نسب او با سه واسطه به امام مجتبي عليه السلام مي رسد، بسيار تكان دهنده و آموزنده است.
اين بانوي بزرگوار، به سال 145 هجري در مكه به دنيا آمد، در مدينه رشد و نما كرد، و با «اسحاق مؤتمن» فرزند امام جعفر صادق عليه السلام ازدواج نمود.
نفيسه از لحاظ مال و دارايي وضع خوبي داشت، به افراد بيمار و نيازمند كمك و مساعدت زيادي مي كرد، خانه او محل رجوع گرفتارها و حل مشكلات مردم بود، سي مرتبه حج انجام داد، قرآن كريم را با تفسير آن از حفظ كرده بود، روزها را روزه، و شب ها را به نماز و مناجات مي گذرانيد.
زينب، دختر «يحيي متوج» دختر برادر نفيسه مي گويد:
من مدت چهل سال در خدمت عمه ام بودم، و نديدم كه او شب را بخوابد و روز را بدون روزه باشد! حتي به او پيشنهاد كردم مقداري مراعات حال خود را كند، اما وي در جواب گفت: ما گردنه هايي در پيش داريم، كه جز افراد صالح و سعادتمند نمي توانند از آن عبور كنند.
تبرك به آب وضوي نفيسه
نفيسه، پس از مسافرتي كه براي زيارت حضرت ابراهيم عليه السلام به شام آن روز انجام داد، به هنگام بازگشت، به «مصر» وارد شد، در آنجا اقامت گزيد و در اثر تبرك جستن دختر نابيناي يهودي همسايه به آب وضوي نفيسه، آن دختر چشمش شفا يافت، و بدين وسيله تعداد زيادي از يهوديان مسلمان شدند.
اين كرامت سبب شد، كه نفيسه مورد توجه مردم مصر قرار بگيرد، به ايمان و عظمت او ارادت و اعتقاد زيادي پيدا كنند، و به عنوان يك كانون خير و بركت از او درخواست نمايند تا در مصر بماند. نفيسه هم طي نامه اي مراتب را به شوهر خود «اسحاق» كه به مدينه رفته بود، اطلاع داد و در آن شهر اقامت گزيد و خانه اش مركز مراجعات و رسيدگي به امور ديني و رفع مشكلات و دردها و گرفتاري هاي مردم بود، در اثر دعا و كرامت او بيماران شفا مي يافتند، و گاهي هم در پرتو نفوذ معنوي و شخصيتي خود، جلو ظلم و ستم حاكمان را به مردم مي گرفت. در اين باره نوشته اند:
وقتي مردم از ظلم و ستم «احمد بن طولون» به ستوه آمدند، به خانه ي نفيسه پناه بردند، و شكايت خود از «احمد» را به عرض آن بانوي مؤمن رساندند، وي هم نامه اي نوشت و سر راه «احمد» قرار گرفت و نامه را كه مضمون نصيحت و پرهيز از اعمال قدرت نا به جا و ستمكاري داشت، خود تحويل او داد، و بدين وسيله «احمد بن طولون» از ظلم دست برداشت.
تهيه قبر در خانه
نفيسه در خانه براي خود قبري فراهم كرده بود، در آن دعا و مناجات و گريه ي از ترس عذاب خدا انجام مي داد، در آن قبر زياد نماز مي خواند، قرآن تلاوت مي نمود، تا جايي كه نوشته اند: در آن قبر يكصد و نود بار ختم قرآن صورت داده بود، و بالاخره سراسر زندگي اين بانوي زاهد، با نماز و شب زنده داري مي گذشت.

قبر، عبادتگاه نفيسه
دختري با كودكان مشغول بازي بود و كلاهي بر سر داشت كه اطراف آن از درهم و دينار بود، يكي از كودكان در آن كلاه طمع كرد، دختر را برد در مقبره اي كه سيده نفيسه در آنجا مدفون بود در ميان دخمه اي سر آن كودك را بريد و كلاه را برداشت از پي كار خود رفت.
كسان آن دختر در طلب او برآمدند او را نيافتند و از هر كس پرسش كردند، چيزي به دست نياوردند. بالاخره كودكاني كه با او هم بازي بودند را به دارالحكومه برده تهديد كردند تا كودكي كه اين كار كرده بود اقرار كرد و آنها را بر آن دخمه راهنمايي نمود چون بر سر دخمه رسيدند اطراف او را مسدود يافتند از كودك پرسش كردند گفت: ميان همين دخمه است.
چون دخمه را شكافتند، دختر را زنده ديدند، از او احوال پرسيدند، گفت: فلان كودك مرا اينجا بياورد و ذبح كرد و رفت، به ناگاه زني پيدا شد و دست بر گلوي من گذارد خون باز ايستاد و گفت: اي دخترك من! بيمناك مباش و مرا آب داد پرسيدم: تو كيستي؟
گفت: من سيده نفيسه ام.
و گويند: سيده نفيسه در خانه اي منزل داشت با دست شريف خود قبرش را در آن خانه بكند و در آن قبر بسيار نماز مي گذاشت و يكصد و نود قرآن در آنجا قرائت كرد.
و به قولي هزار و نهصد ختم قرآن در قبر قرائت كرد و زينب دختر برادرش مي گويد: عمه ام سيده رنجور شد، در اول روز از ماه رجب اين وقت نامه اي به شوهر خود اسحاق مؤتمن نوشت كه در اين هنگام در مدينه غايب بود او را احضار نمود و بر اين حال بود تا اول جمعه ماه رمضان فرا رسيد، در اين وقت درد و الم بر وي مستولي شد و سيده به روزه روز مي گذرانيد. اطباي حاذق به عيادت و سر وقت او مي آمدند و براي حفظ قوه ي او گفته اند بايد افطار بنمايد، چه او را ضعفي در مزاج روي كرده.
سيده فرمود: سخت عجب است! همانا سي سال است كه از خداوند عزوجل مسئلت مي نمايم كه در حالتي كه به روزه روز شام مي كنم، جان مرا قبض فرمايد، اكنون افطار خواهم نمود معاذ الله!
سيده نفيسه افطار نكرد و اشعاري را قرائت نمود.
زينب گويد: عمه بدان حال بود تا به دهه دوم ماه رمضان رسيد و حالت احتضار او رسيد به قرائت سوره ي مباركه انعام استفتاح نمود، همچنان تلاوت فرمود تا به اين آيه رسيد: «لَهُم دارالسلام عِند ربّهِم» كه روحش به آشيان قدس پيوست.
عبادت در حال بيماري
نفيسه، مدت هفت سال در مصر زندگي كرد، تا اين كه در آن شهر بيمار شد، نامه اي براي شوهر خود به مدينه نوشت، شوهر خود را به مصر رسانيد، اما نفيسه در عين نقاهت هم چنان روزه مي گرفت، و آن گاه هم كه به او اعتراض كردند، پاسخ داد: من مدت سي سال است از خداوند خواسته ام، در حال روزه دار بودن به ملاقات او بروم، سپس در حالي كه سوره ي «انعام» را تلاوت مي كرد، وقتي به آيه ي «لهم دارالسلام عند ربهم...» (1)
رسيد، شهادت به زبان جاري كرد، و جان به جان آفرين تسليم نمود.
تاريخ وفات نفيسه را ماه رمضان سال 208 هجري، به سن شصت و سه سالگي نوشته اند، و آن گاه هم كه شوهر نفيسه خواست جسد همسر خويش را به مدينه منتقل كند و در قبرستان «بقيع» به خاك بسپارد، مردم جمع شدند و براي خير و بركت و عظمت آن سرزمين، از او خواستند، موافقت كند، نفيسه در مصر مدفون گرديد. اما «اسحاق مؤتمن» زير بار نمي رفت، تا اين كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديد، و آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «اموالي را كه به خاطر جلب موافقت به تو داده اند، به آنان بازگردان، و موافقت كن نفيسه در سرزمين آنان به خاك سپرده شود.»
بدين ترتيب، نفيسه را در خانه خود، در محله ي «درب السباع» مدفون ساختند، بر مزار او بقعه و بارگاه باشكوهي ساخته شد، هم اكنون اين بارگاه با تجديد بناء و توسعه برقرار است، مردم مصر به عظمت و مقام معنوي نفيسه، عقيده و ايمان راسخي دارند، و از آن تاريخ تاكنون بيماران صعب العلاج خود را به آن آستان مي برند و شفا و سلامت دريافت مي دارند.(2)

پاورقي

1- سوره مباركه انعام، آيه 127.
2- اعلام النساء المؤمنات، ص 28 - 626؛ دويست داستان از حالات عرفاني و معنوي، نماز بانوان، عباس عزيزي، ص163-168.

بازگشت