نماز عاشقان
عده اي هستند نه اين كه تنها عارف، عابد و نمازگزارند، بلكه عاشق و دلباخته ي آنند، حتي هنگامي كه در حال نماز نيستند، اما روحشان براي آن پر مي زند و دائم به ياد نماز به سر مي برند و قلبشان آماده ي نماز و عبادت است.
نماز محور روح و جسم چنين افرادي است. همانگونه كه انسان عاشق، نام معشوق خود را مي شنود قلبش به تپش مي افتد و اعضاي بدنش مي لرزد، عاشقان نماز هم، همين حالت را پيدا مي كنند. (1)
نماز وسيله ي بيان عشق
نمازي كه نمازگزار به جاي مي آورد بايد عاشقانه باشد، نمازي باشد كه از روي عشق و علاقه ي به خداي مهربان و از روي شور و شوق انجام گيرد.
نمازي كه از روي تنبلي، بي حالي و سستي بجاي آورده شود هيچ اثري در زندگي انسان نخواهد داشت.
كساني واقعا به نماز روي مي آورند و آن را از روي حقيقت مي خوانند كه عاشق خدا باشند، و بخواهند با معشوق خود راز گويند و سر و سودايي داشته باشند، عشق به نماز، عشق ورزيدن به خداوند عالميان است.
انسان وقتي عاشق شد از هيچ چيز نمي هراسد، در راه رسيدن به معشوق خود، شب و روز نمي شناسد، به گرما و سرما توجهي ندارد، دور و نزديك برايش فرق نمي كند و با نشاط تمام، سختي ها و مشكلات را در راه رسيدن به معشوق تحمل مي كند، تمام پيچ و خم راه و بيابان را بدون خستگي طي مي نمايد و به سوي معشوق پيش مي رود.
مي نداند عشق، سال و ماه را
دير و زود و نزد و دور راه را
كوه پيش عشق چون كاهي بود
دل سريع السير، چون ماهي بود
آنچه كه موجب نشاط روح در نماز و عبادت مي شود و نمازگزار از آن لذت مي برد، عشق به خداي بي همتاست، عشق به گفت و گوي با اوست و انسان عشق خود را با نماز، آشكار مي سازد.
چه پرسي از نماز عاشقانه
ركوعش چون سجودش محرمانه
تب و تاب يكي «الله اكبر»
نگنجد در نماز پنجگانه
بسوزد مؤمن از سوز وجودش
گشوده هر چه بسته از گشودش
جلال كبريايي در قيامش
جمال بندگي اندر سجودش
اگر انسان عشق و شوق به چيزي داشته باشد، چندان نياز به تبليغ و تشويق و تحريك از بيرون نيست. بلكه همان انگيزه ي دروني، انسان را به سوي آن مي كشاند و آن گونه كه انسان براي ديدار يك شخصيت معروف و مشهور و محبوب لحظه شماري مي كند و از آن ملاقات و ديدار با او، خوشحال و مسرور مي شود، عاشق خدا هم از خواندن نماز و عبادت و راز گفتن با او به وجد و نشاط مي آيد و از خود بي خبر مي شود.
براي عاشقان خدا شنيدن صداي اذان، اعلام فرارسيدن لحظه ي ديدار و ملاقات است، به طوري كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نزديك اوقات نماز به بلال مي فرمود: «ارحنا يا بلال» (2)
اي بلال، ما را از غم و غصه و تلخي و ناراحتي نجات بده و با اذان گفتن خود و اعلام وقت نماز، روح ما را آرامش بخش.
از اين جمله اي كه آن حضرت به بلال مي فرمايد، به دست مي آيد كه عشق و شوق زايدالوصف آن جناب به نماز و عبادت و راز و نياز با خدا تا چه اندازه بوده است.
چون دلش بي خود شدي در بحر راز
جوش او ميلي برفتي در نماز
چون دل او بود درياي شگرف
جوش بسياري زند درياي ژرف
در شدن گفته: «ارحنا يا بلال»
تا برون آيم از اين ضيق خيال
آري، نماز و نيايش، ارتباط عاشقانه و صميمانه اي است ميان انسان و خدا، نماز رابطه ي عشق برقرار كردن عاشق با سرچشمه ي پديدآورنده ي همه نيكي ها است.
نماز وسيله ي رسيدن عاشق دل باخته و بي قرار با معشوق حقيقي است.
نماز عشق تا آغاز كرديم
رهي در خانه ي دل باز كرديم
قيام ما قيامت كرد بر پا
از آن روزي تو را دمساز كرديم
به دل نيت تو بودي در دو عالم
كه در هر صبح و شب آغاز كرديم
سرود اشك شد تكبير شب ها
كه سوز عاشقي را ساز كرديم
تو را در هر ركوع و خلوت راز
رفيق و مونس و همراز كرديم
به معراج سجود نيمه شب ها
به ياد روي تو پرواز كرديم
تو را در پرده هاي دلكش ساز
شكوه شادي شهناز كرديم
«اناالحق» گوي و سر بردار رفتيم
دوباره زندگي آغاز كرديم (3)
عشق به نماز، تحفه به درگاه بي نياز
نماز هديه اي است كه انسان آن را براي خداوند متعال مي فرستد. هر چه هديه باارزش تر باشد بهتر مورد قبول واقع مي شود. اگر كسي بخواهد، تحفه اي به نزد شخصيت بزرگواري بفرستد، چگونه سعي و كوشش مي كند كه آن هديه ي پاكيزه و باارزش، نيك و دلپسند، بي عيب و بي نقص باشد تا مورد قبول آن شخصيت واقع شود، و آن را با حالت غضب و عصبانيت به صاحبش برنگرداند.
نمازي هم كه انسان مي خواند، هديه اي است از جانب او به سوي خداوند متعال، به سوي آن كسي كه او را از نيستي به وجود آورده و آخر هم به سوي او برمي گردد.
نمازگزار نمازي را كه مي خواند به عنوان هديه به سوي خدا بفرستد. بايد سعي كند آن را بدون عجب و ريا، بي عيب و نقص، با قرائت صحيح، با خضوع و خشوع و با حضور قلب اقامه نمايد.
بايد سعي كند با لباس و بدن پاك و با تمام اجزاء و شرايطش با توجه به معنا و در اول وقت به جا آورده شود. تا خداوند آن را قبول درگاه خود كند و به عنوان هديه آن را بپذيرد و در مقابل، مزد و پاداشي به نمازگزار عطا فرمايد.
نمازي كه به عنوان تحفه ي الهي است، بايد طوري نباشد كه به جاي قبول و پاداش دادن، به فرشتگان حامل نماز دستور دهد آن را برگردانند و مانند پارچه ي پيچيده شده به صورت صاحبش بزنند و بگويند:
اين تحفه ي نامبارك تو مورد قبول خدايت واقع نشد، آن را نپسنديد، از آن خوشش نيامد، دستور داد كه آن را از آسمان ها به زمين برگردانند و به صاحبش رد كنند.
پس اي نمازگزار! تو كه زحمت مي كشي، وضو و طهارت مي گيري، وقتت گرفته مي شود، از كار بيكار مي شوي، سعي كن اين هديه اي كه مي خواهي به سوي خالق و رازق خود بفرستي، هديه اي آبرومند و با ارزش باشد تا آن را در اعلي عليين قرار دهند و برايت نگهداري كنند و در عالم آخرت، چند هزار يا چند ميليون برابر آن را به تو باز گردانند و آن جا پيش فرشتگان شرمنده و خجالت زده نباشي. (4)
وصف دلباختگان
هر چند امام علي عليه السلام خود پيشواي عابدان و فخر ساجدان و سرمشق سالكان و خداپرستان است و در توصيف عبادتهاي بي نظير او بايد كتابها نوشت و درنگها داشت، اما شنيدن وصف بندگان خدا و چگونگي و حال و هواي خداپرستان شيدادل، از زبان مولاي عاشقان و عارفان، لذتي ديگر دارد.
آن حضرت، در گله از بي حالي و سستي برخي از يارانش در دل سپردن به خدا، و در مسير شوق آفريني براي توجه بيشتر به معبود، از «اصحاب محمد» ياد مي كند، تا اين ياد چراغ شوق را در دل اينان نيز برافروزد. مي فرمايد:
«من اصحاب پيامبر را ديده ام. شما را شبيه آنان نمي بينم! آنان در حالي صبح مي كردند كه از عبادت شبانه و شب زنده داري و راز و نياز با خدا، ژوليده موي و غبارآلود بودند، پيشاني و چهره بر خاك مي نهادند، و از ياد قيامت، چنان شعله ور بودند كه گويي روي گدازه ي آتش ايستاده اند، از سجده هاي طولاني پيشاني هايشان پينه مي بست، هر گاه نام خدا را مي شنيدند، اشكهايشان جاري و صورتهايشان خيس مي شد، و آن گونه كه درختان هنگام وزيدن باد در يك روز طوفاني خم و راست مي شوند، كج و راست مي شدند، و همه از ترس عقاب الهي و اميدواري به پاداش خداوند بود.» (5)
در كلامي ديگر، در توصيف اصحاب باوفايش كه در نبردهاي پيشين به شهادت رسيده بودند و ياد كرد حالات عرفاني و عبادي آنان مي فرمايد:
«از بس گريسته بودند، چشمانشان آسيب ديده بود، از روزه داري، شكمهايشان خالي بود، از دعا و نيايش بسيار، لبهاي خشكيده داشتند و از بس شبها بيداري كشيده و به عبادت پرداخته بودند، چهره هايي رنگ پريده داشتند كه غبار خشوع بر سيمايشان نشسته بود...». (6)
پرستش فرشتگان الهي نيز كه مي تواند الگويي براي انسان باشد كه مدعي است برتر از فرشته است؛ در كلام مولا جلوه ي خاصي دارد. آن حضرت، با توصيفي از عبادت فرشتگان نيز، در پي برافروختن شوق نيايش و پرستش و ستايش در دل و جان انسان است. در اين سخن او كه خطاب به پروردگار است چنين مي خوانيم:
«و آن فرشتگان، با جايگاه و منزلتي كه نزد تو دارند و همه ي دل و جان و عشقشان نزد توست، و طاعت بسيار در آستان تو دارند و از فرمان تو كمتر غافل مي شوند، اگر كنه آنچه را از تو براي آنان پنهان است مشاهده مي كردند، كارها (و عبادتها) ي خود را ناچيز شمرده، خويشتن را بر اين كوتاهي سرزنش مي كردند و مي فهميدند كه آن گونه كه شايسته ي توست، تو را عبادت و اطاعت نكرده اند.» (7)
هر چه شناخت و معرفت و محبت نسبت به خدا و درك عظمت او بيشتر شود، اعمال و عبادات، كوچك شمرده مي شود. فرشتگان الهي از اين جهت است كه خود را در عبادت، قاصر مي دانند و اگر اولياي الهي با همه ي نيايشها و عبادتهايشان همواره به كوتاهي و قصور خود اعتراف مي كنند و استغفار بر زبان دارند، به سبب درك بيشتر از بزرگي خداست.
عاصيان از گناه، توبه كنند
عارفان از عبادت، استغفار
فرشتگان الهي با آنكه پيوسته در حال عبادت خدايند، و به تعبير حضرت علي عليه السلام، گروهي همواره در ركوع اند، گروهي پيوسته در سجودند و هرگز از عبادت خسته نمي شوند، در عين حال هرگز احساس عجب و غرور نمي كنند و آن همه پرستش را چيزي نمي شمارند، «نه عجب بر آنان چيره مي شود، نه عبادتهاي گذشته ي خود را زياد مي شمارند.» (8)
خود آن امام بزرگوار، كه سرحلقه ي عارفان و اسوه ي عابدان است، عبادتهاي خويش را در پيشگاه خداوند، ناچيز مي شمارد و از كمي زاد و ره توشه و طولاني بودن راه، با حسرت و آه ياد مي كند: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيق .» (9)
يكي از بهترين عوامل تربيت كننده و رشد دهنده، مطالعه ي شرح حال بزرگاني است كه از صفاي باطن و اخلاق نيكو و حالات خوش عبادي برخوردار بوده اند. از اين جهت، براي الهام گرفتن از دلدادگان خدا، آشنايي با سيره ي آنان مفيد است. امامان ما نيز گاهي از عبادتهاي فراوان علي عليه السلام ياد مي كردند و مي فرمودند: كيست كه بتواند مثل او عبادت كند؟! (10)
عشق به نماز و پرواز تا بهشت
عده اي هستند كه دائم به خدا و نماز عشق مي ورزند تا جايي كه روحشان به وسيله ي همان نماز پرواز مي كند و تا اعماق بهشت و جهنم سير مي نمايد و اطلاعاتي از وضع بهشتيان و جهنميان را به دست مي آورند و گويا از همين دنيا آنان را مشاهده مي كنند و از خوبي و بدي حالشان اطلاع دارند.
يكي از آنان «حارثه بن مالك» است كه به نماز عشق مي ورزيد و دائم در حال نماز بود تا به درجات عالي رسيد. پرده غفلت و شهوت و ماديت را پاره كرد. و بدون واسطه بهشتيان را در بهشت در ناز و نعمت و جهنميان را در جهنم، در شكنجه و عذاب مشاهده كرد.
روزي پيامبر مكرم اسلام صلي الله عليه و آله در مسجد نماز صبح را با جمعيت به پايان رساند بعد رو به طرف مردم كرد و نگاهي به جمعيت انداخت، در آن ميان جواني به نام «حارثه بن مالك» توجه پيامبر صلي الله عليه و آله را به خود جلب كرد. وي از شدت خستگي و بي خوابي سرش به زير افتاده و رنگ چهره اش زرد و بدنش نحيف و لاغر شده و چشمانش به گودي فرو رفته بود.
آن حضرت به او فرمود: حالت چگونه است؟ چگونه شب را صبح كردي؟
عرض كرد: يا رسول الله! شب را با يقين به صبح رساندم.
حضرت رسول صلي الله عليه و آله از گفته ي او (خوشحال شد) و فرمود: هر چيز حقيقت و نشاني دارد نشانه و حقيقت يقين تو چيست؟
عرض كرد: نشانه ي يقين من اين است كه مرا پيوسته محزون و غمگين ساخته، شب ها خواب را از چشمم ربوده و مرا بيدار نگاه داشته، روزهاي گرم، مرا به روزه گرفتن وا مي دارد، دلم را از دنيا و آنچه در آن هست بركنده و بي رغبت نموده و آنچه را كه در دنيا هست نزد من ناپسند كرده است.
يقين من به جايي رسيده است كه گويا عرش خدا را مي بينم كه در محشر براي حساب رسي خلايق نصب كرده اند و همه ي خلايق محشور شده و من در ميان ايشانم، گويا اهل بهشت را كه در ميان بهشت، در ناز و نعمت اند مشاهده مي كنم كه بر كرسي ها نشسته و با يكديگر صحبت مي كنند و يك ديگر را معرفي مي نمايند، بر بالش ها تكيه زده و لذت مي برند. گويا اهل جهنم را كه در ميان آتش معذبند مي بينم در حالي كه فرياد سر مي دهند و ناله مي كنند، گويا زجر جهنم و زبانه كشيدن آتش و آواز آن در گوش من است.
حضرت فرمود: اين جوان بنده اي است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن ساخته، پس به او فرمود: بر اين حال ثابت باش.
گفت: پيغمبر صباحي زيد را
«كَيفَ اَصبَحتَ» اي رفيق با وفا
گفت: «عبداً مومنا» باز اوش گفت
كو، نشان از باغ ايمان، گر شگفت
گفت: تشنه بوده ام من روزها
شب نخفتم من ز عشق و سوزها
گفت: از اين ره، كوره آوردي، بيار
در خور فهم عقول اين ديار
گفت: خلقان چون به بينند آسمان
من به بينم عرش را با عرشيان
هشت «جنت» هفت «دوزخ» پيش من
هست پيدا همچو بت، پيش شمن (11)
يك به يك را مي شناسم خلق را
همچو گندم من ز جو در آسيا
كه بهشتي كيست و بيگانه كيست
پيش من پيدا چو مار و ماهي است
جمله را چون روز رستاخيز من
فاش مي بينم عيان از مرد و زن
هين بگويم يا فرو بندم نفس
لب گزيدش مصطفي، يعني كه بس
يا رسول الله بگويم سر حشر
در جهان پيدا كنم، امروز نشر
هِل (12) مرا تا پرده ها را بردرم
تا چو خورشيدي بتابد گوهرم
تا كسوف آيد زمن خورشيد را
تا نمايم نخل را و بيد را
وانمايم، راز رستاخيز را
نقد را و نقد قلب آميز را
دست ها ببريده اصحاب شمال
وانمايم رنگ كفر و رنگ آل
واگشايم هفت سوراخ نفاق
در ضياء ماه بي خسف و محاق
وانمايم من پلاس اشقيا
بشنوانم طبل و كوس انبياء
دوزخ و جنات و برزخ، در ميان
پيش چشم كافران آرم، عيان
وانمايم حوض كوثر را به جوش
كاب بر روشان زند، بانگش به گوش
وآنك تشنه گرد «كوثر» مي دوند
يك به يك را نام واگويم كيند
مي بسايد دوششان بر دوش من
نعره هاشان مي رسد در گوش من
اهل جنت پيش چشمم زاختيار
در كشيده يك دگر را در كنار
دست يك ديگر زيارت مي كنند
وز لبان هم، بوسه غارت مي كنند
كر شد اين گوشم ز بانگ آه آه
از خسان و نعره ي واحسرتا
اين اشارت ها بگويم از نغول
ليك مي ترسم از آزار رسول
هم، چنين مي گفت سرمست و خراب
داد پيغمبر گريبانش به تاب
گفت: هين دركش كه اسبت گرم شد
عكس حق، «لايستحي» زد شرم شد (13)
پاورقي
1- سجاده عشق يا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحي حاجي آبادي ، ص150.
2- محجة البيضاء، ج 1، ص 377.
3- سجاده عشق يا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحي حاجي آبادي ، ص153-150.
4- سجاده عشق يا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحي حاجي آبادي ، ص154-153.
5- نهج البلاغه، خطبه 97: « لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و اله فَمَا أَرَي أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ...».
6- نهج البلاغه، خطبه 121: «مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ عَلَي وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِين .»
7- نهج البلاغه، خطبه ي 109: «وَ إِنَّهُمْ عَلَي مَكَانِهِمْ مِنْكَ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ وَ كَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ وَ لَزَرَوْا عَلَي أَنْفُسِهِمْ وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِك .»
8- نهج البلاغه، خطبه ي 91 (خطبه ي اشباح): َ لَمْ يَتَوَلَّهُمُ الْإِعْجَابُ فَيَسْتَكْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ.»
9- نهج البلاغه، حكمت 77.
10- درسهايي از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثي، ص 25-27.
11- بت پرست.
12- اجازه بده.
13- مولوي، مثنوي معنوي، به سعي و اهتمام نيكلسن، چاپ يازدهم، دفتر اول، ص 350؛ سجاده عشق يا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحي حاجي آبادي ، ص157-154.