آيا نماز فقط ركوع و سجود ظاهري است؟ يا بايد قلبي و دروني باشد؟


ركوع و سجود، يكي از زيباترين و جذاب ترين مرحله عبادت خداوند است. انسان در اين حالت، نهايت كرنش، تواضع و فروتني خود را نسبت به آفريدگار نشان مي دهد و بر كوچكي، حقارت و ذليل بودن خود در برابر او اقرار مي كند. او بايد تلاش كند كه اين خاكساري و تواضع را به درون نيز سرايت دهد و تمامي اركان وجودش در مقابل حضرت حق، خاشع و خاضع باشد و قلب و جانش تسليم و خائف گردد. پيامبر اكرم شخصي را مشاهده كردند كه در نماز با ريش خود بازي مي كند؛ فرمودند: «أما إنه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه [1] »؛ «اگر قلب او خاشع بود هر آينه ساير جوارح او خاشع مي شد».

و در روايتي از امام باقر (ع) نقل شده كه هنگام ركوع مي فرمودند: «اللهم لك ركعت و بك آمنت و لك خشعت و لك أسلمت و بك اعتصمت و عليك توكلت و أنت ربي خشع لك سمعي و بصري و شعري و بشري و



[ صفحه 110]



لحمي و دمي و عظامي و مخي و عصبي تبارك الله رب العالمين [2] »؛ «خدايا! براي تو ركوع كردم و به تو ايمان آوردم و تسليم تو شدم؛ تو پروردگار مني، گوش و چشم و مغز و استخوان و اعصاب من براي تو خاشع اند و هر چه گام برمي دارم براي پروردگار جهانيان است».

بر اساس اين روايت، امام باقر (ع) با ركوعش، اشعار به ايمان، تسليم و خالص بودن خود براي خدا مي كرد و همه وجودش در برابر او در ركوع و تواضع بود.

در روايت ديگري از امام رضا (ع) نقل شده است: «فلم جعل التسبيح في الركوع و السجود قيل لعلل منها أن يكون العبد مع خضوعه و خشوعه و تعبده و تورعه و استكانته و تذلـله و تواضعه و تقربه إلي ربه مقدسا له ممجدا مسبحا معظما شاكرا لخالقه و رازقه و ليستعمل التسبيح و التحميد كما استعمل التكبير و التهليل و ليشغل قلبه و ذهنه بذكر الله فلا يذهب به الفكر و الأماني إلي غير الله [3] »؛ «اگر كسي بگويد چرا تسبيح در ركوع و سجود قرار داده شده؛ در پاسخ گفته مي شود: اين امر علت هايي دارد؛ از جمله اين كه بنده در برابر خداوند خضوع، خشوع، تعبد، ورع، آرامش، فروتني و تقربش به سوي خدا باشد، او را تقديس و تسبيح و تمجيد و تعظيم كند و سپاس گزار آفريننده و روزي دهنده خود باشد و به كار گيرد تسبيح و تحميد را چنانچه تكبير و تهليل را به كار مي گيرد تا قلبش به



[ صفحه 111]



ذكر خداوند مشغول گردد و انديشه و فكر و آرزوهايش، وي را به سوي غير خدا نكشاند».

با توجه به اين روايت به خوبي روشن مي شود كه نماز، باطن و روحي دارد و آن عبارت است از اين كه قلب انسان نيز مانند بدنش خاشع و خاضع باشد و در برابر حضرت حق فروتني، خاكساري و تواضع كند و سراسر وجودش تقديس گو و سپاسگزار او باشد.

علاوه بر اين كه آنچه در نماز اهميت دارد، همان حضور قلب و توجه دورني به خداوند است و اعمال ظاهري (مثل ركوع و سجود)، وسيله اي براي تحقق عبوديت، سپاس گزاري، مناجات و سر سپردگي انسان است و آنچه ارزش و اعتبار دارد، ميزان تمركز حواس و ادب او در برابر معبود است.

رسول خدا مي فرمايد: «لا يقبل الله صلاة عبد لا يحضر قلبه مع بدنه [4] »؛ «خداوند نماز بنده اي را كه قلبش همراه بدنش حاضر نيست، قبول نمي كند».


پاورقي

[1] مستدرك الوسائل، ج 4، ص 417.

[2] همان، ص 444.

[3] بحارالانوار، ج 6، ص 68، ج 9؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 300؛ الصلاة في الكتاب و السنة، ص 98.

[4] بحار الانوار، ج 84، ص 242.


بازگشت