چشم هاي خيس


هرگز از يادم نمي رود. سالها پيش، وقتي كلاس پنجم بودم و با دوستانم در محله مان فوتبال بازي مي كرديم، يكي از بچه ها از سر كوچه فرياد زد: «بچه ها! يك بچه گم شده و دارد گريه مي كند!»

بازي را قطع كرديم و همگي پيش او رفتيم. يك دختر كوچولو بود كه موهاي سياه و بافته شده اي داشت و چشمهايش از گريه سرخ شده بود. او بي قراري مي كرد و پشت سر هم مي گفت: «مامان! مامان جونم، تو جاست؟»

دخترك، كجاست را «توجاست» مي گفت. من گفتم: «او را ببريم توي مسجد تا از پشت بلندگو، اسمش را بگويند. شايد پدر و مادرش پيدا بشود.»



[ صفحه 12]



بچه ها حرفم را قبول كردند و همگي به مسجد رفتيم. در راه يكي از بچه ها برايش بستني خريد، ولي او بستني را نگرفت و با گريه گفت: «من مامانم را مي خواهم!»

به زحمت فهميديم اسمش «مريم» است. خادم پير مسجد از پشت بلندگو، چند بار گفت: «دختر بچه ي كوچولويي به نام مريم پيدا شده، پدر و مادرش به مسجد بيايند.»

دخترك همان طور گريه مي كرد و مادرش را مي خواست و چقدر خوب شد كه مادرش خيلي زود آمد! آن وقت او به طرف مادرش دويد، او را بغل كرد و آرام شد.

-

ما انسانها هم مانند اين كودك گمشده هستيم و در طول زندگي به دنبال كسي يا چيزي مي گرديم كه با آن آرامش پيدا كنيم. آن چيز نمي تواند پول، مقام، قدرت و... باشد؛ چون برخي از مردم آنها را دارند، ولي باز هم آرامش ندارند و هميشه نگران و مضطرب هستند.

در سوره رعد، آيه 28 آمده است: «آگاه باشيد كه قلبها با ياد خدا، آرامش پيدا مي كند.»

و نماز، بهترين راه براي ياد خدا و كسب آرامش روحي است.


بازگشت