وسيله ي تقرب


حضرت امام رضا عليه السلام فرموده اند: «الصلاة قربان كل تقي؛ [1] نماز



[ صفحه 38]



وسيله ي تقرب هر شخص باتقوايي است».

در روايت ديگري نيز آمده است كه:

راوي گويد: «سألت الرضا عليه السلام عن أفضل ما يتقرب به العباد الي الله تعالي من الصلاة؟ قال: ستة و اربعون ركعة فرائضه و نوافله؛ [2] از امام رضا عليه السلام سؤال كردم، آيا بهترين عملي كه انسان را به خدا نزديك مي كند، نماز است؟

فرمودند: 46 ركعت نماز واجب و مستحب [انسان را به خدا نزديك مي كند»].



به طاعت قرب ايزد مي توان يافت

قدم درنه، گرت هست استطاعت



قرب؛ يعني، نزديكي و آنچه كه در اين جا مورد نظر است، قرب مقام و منزلت معنوي مي باشد.

مرحوم سيد عبدالله شبر گفته است:

«نزديكي به خدا، ممكن است نزديكي به حسب مرتبه و كمال باشد، به اين معنا كه چون واجب الوجود از جميع جهات كامل و ممكن الوجود از جميع جهات ناقص است، هنگامي كه بنده اي در رفع نقايص خود سعي كند، از نظر معنوي به خدا نزديك مي شود و ممكن است منظور، نزديكي از نظر محبت و ارتباط باشد؛ مثل اين كه اگر شخصي در شرق عالم باشد و ديگري در غرب عالم، ولي



[ صفحه 39]



نسبت به هم محبت و ارتباط داشته باشند و هيچ گاه از ياد هم غافل نبوده و در نشر كمالات و مدايح اخلاقي هم كوشا باشند، گفته مي شود: «بين آنها كمال نزديك برقرار است»، پس منظور از اين قرب، «قرب معنوي است». [3] .

منتهاي آرزوي عارفان، وصال و قرب خداوند است، حضرت سجاد عليه السلام در مناجاتش با خدا مي فرمايد:

«خداوندا! خواست من آرزوي قرب تو است، قرب معنوي و جوار حقيقي و وصال تو آرزوي من است و در دوستي تو، عشق ورزي من و ديدارت، نور ديده ي من است. اي نعمت من و اي بهشت من! اي دنياي من و اي آخرت من!».

تقرب به خداوند متعال، از نعمت هاي بي كران الهي است كه در نماز به دست مي آيد و رسيدن به چنين مقامي فقط در سايه عبادت و نماز، حاصل مي شود. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده اند: «اقرب ما يكون العبد من الله اذا كان ساجدا؛ [4] انسان به خدايش زماني نزديك تر است كه در سجده [و نماز] باشد».

چنان كه قبلا گذشت، امام صادق عليه السلام نيز پربهاترين طاعتي كه انسان



[ صفحه 40]



را به خدا نزديك كند بعد از معرفت خدا، نماز و عبادت دانستند. [5]

زماني كه نمازگزار اين معنا را درك كرد كه «المصلي يناجي ربه؛ نمازگزار با خدايش مستقيما راز و نياز مي كند» و نهايت تواضع و خاكساري را در محضر باعظمتش از خود نشان داد و حلاوت و لذت روحاني و معنوي گفت وگو با خدا را چشيد و ديده ي بصيرت را با كحل الجواهر (و قرة عيني في الصلاة) آرايش داد، در اين صورت است كه «نماز» معراج او مي شود و او را تا حد اعلاي كمال و تقرب بالا مي برد و به محبوبش نزديك مي گرداند.



از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما

به خدا گر ز خدا، غير خدا مي طلبيم



هر كسي را به تو گر هست به نوعي طلبي

ما به هر نوع كه هست از تو، تو را مي طلبيم



نماز قربانگاه عاشقان بي دل و شيفتگان واصل است.

نماز، ميقات حضور و ميعاد وصول است.

نماز، حريم عشق بازي و مقام سرفرازي است.

نماز، سرمنزل دوستي و رضوان حق جويي است.

زماني كه اين عاشق شيفته، دل محبوب خود را به دست آورد و نگاه محبت او را به سوي خود جلب كند، به نهايت آرزو و آمال



[ صفحه 41]



خود دست مي يابد.

او در محبوب خود فاني مي شود و من و مايي از ميان برمي خيزد. در حديث آمده است كه خداوند فرمود: «ان العبد ليتقرب الي بالنوافل حتي كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش به؛ بنده ي من به سبب اعمال مستحبي و نوافل، تا آن جا به من نزديك مي شود كه گوش و چشم و دست وي مي گردم؛ همان گوش كه با آن مي شنود و همان چشم كه با آن مي بيند و همان دست كه با آن كار مي كند».



برآنم كه چون خاك پاي تو باشم

تو شاه من و من گداي تو باشم



به هر جا روي در پي صيد دل ها

چو نقش قدم در قفاي تو باشم



در اين جا پرده ها و حجاب ها زايل مي شود و هماي سعادت بر دوش او مي نشيند و او مفتخر به دريافت نشان «لقاء الله» مي گردد.



تا قمار عشق با او باختم

جز در او من دري نشناختم



صلاي «قربة الي الله»، كه در اول نماز سرداده مي شود، نه به اين معنا است كه نمازم فقط به خاطر تو است؛ بلكه «قربة الي الله»؛ يعني، محبوبا! من با اين نماز، طالب قرب و وصال تو هستم و تقرب تو را مي خواهم.

اصولا اقامه ي نماز براي ديگران و به خاطر آنها معنا ندارد؛ نماز مختص به حضرت دوست است و اگر شخصي در مقابل بتي



[ صفحه 42]



عبادت كند، در اصل مي خواهد خدا را عبادت كند؛ فقط مشكل اين است كه او مسير حقيقت را درنيافته است.



اين پيش نمازيم، نه از روي رياست

حق مي داند كه از ريا مستثناست



اين يك خوشم آمده كه در وقت نماز

پشتم به خلايق است و رويم به خداست



«در خبر است كه حق سبحانه به حضرت داوود عليه السلام فرمود: اگر عاصيان و مغرضان بدانند كه ما را انتظار اقبال و شوق وصال آنها چگونه است، طاير روحشان در هواي نياز به پرواز آيد و اجزاي وجودشان از شدت شوق متلاشي شود. اين است مرحمت ما نسبت به آنها كه برگشته اند؛ تا به آنان كه بازآيند چه التفات كنيم». [6] (لو علموا المدبرون كيف اشتياقي بهم، لماتوا شوقا).


پاورقي

[1] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 7 و 28؛ فروع كافي، ج 1، ص 265؛ المحجة البيضاء، ج 1، ص 399.

[2] مسند الرضا، كتاب الصلاة، ح 119؛ التهذيب، ج 1، ح 503.

[3] الاخلاق، ص 35.

[4] وسائل الشيعه، ج 4، ص 952؛ ثواب الاعمال، ج 7، ص 306.

[5] فروع كافي، ج 3، ص 264، ح 1.

[6] رسالة المحبين، ص 210.


بازگشت