براي شبهاي اشك آلود تاسوعا و عاشورا


فاطمه ناظري - كرمانشاه



گريه كن، داد بزن هرچه كه خواهي در من

كه نمانده ست دگر پشت و پناهي در من



گريه كن پاك ترين ابر بهاري شايد

كه نماند اثر هيچ گناهي در من



گريه كن سيل به پا كن تو، در اين حجم كوير

باز كن سمت سحر، روزنه، راهي در من



خرمن هستي من منتظر صاعقه است

تو، به پا كن شرر از برق نگاهي در من





[ صفحه 72]





صاعقه باش، بسوزان و بگريانم باز

كه نشسته ست غم ابر سياهي در من



هان... چه بهتر! كه بسوزد دل دريايي من

كه شده آفت مرداب تباهي در من



گريه كن داد بزن در شب تاريك دلم

باز كن سمت سحر روزه راهي، در من





[ صفحه 73]




بازگشت