نقش اولياء و مربيان در تربيت ديني كودك


سركار خانم زيني



[ صفحه 191]



بسم الله الرحمن الرحيم

انسان فطرتاً موجودي است خداجو و خداپرست. خداجويي و حقيقت طلبي در نهاد انسان نهفته است. استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) در اين باره مي فرمايد: يكي از پايدارترين و قديمي ترين تجليات روح آدمي و يكي از عظيم ترين ابعاد وجود انسان ها، حس نيايش و پرستش است. مطالعه آثار زندگي بشر نشان مي دهد هر زمان و هر كجا كه بشر وجود داشته است، نيايش و پرستش هم وجود داشته است. اين حس از چه زماني با انسان بوده است؟ بي گمان از همان زمان كه انفاس قدسيه در كالبد خاكي بشر دميده شد، خداجويي در فطرت او به امانت نهاده شد. اما ارتكاب جرم و خطا انسان را از اصل خود دور كرد. و از آن هنگام كه از بهشت برين رانده شد در پي گمشده خود بوده و هست. فخر كائنات و برترين موجود آفريده شده، به يكباره از اوج به حضيض در مي غلتد و آنگاه كه به اشتباه خود پي مي برد در صدد جبران خطاي



[ صفحه 192]



بزرگ خود بر مي آيد. در اين مورد زيباترين تعبير را مولانا دارد كه مي گويد:



هر كس كو دور ماند از اصل خويش

باز جويد روزگار وصل خويش



اما آنچه او را به معبود خويش نزديك مي سازد و تقدس را در وي زنده نگاه مي دارد، تعالي رشد و عبوديت و بندگي است و از اينجا است كه به پرستشي آگاهانه و از روي صدق، ايثار و اخلاص مي پردازد و عشق به خالق را در خود مي پروراند، عشقي سرشار از آگاهي و شايسته ذات ملكوتي. پرستشي اين گونه و عشق اين چنيني سزاوار خالقي است كه نظام اصلح جهان را بنيان نهاد و برترين خلقت خود را انسان قرار داد. از اينجا است كه به فلسفه آفرينش پي مي بريم. به فرموده قرآن: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِنسَ اِلاَّ لِيَعْبُدُون» يعني جن و انس را جز براي پرستش خود نيافريدم. آثار مترتب بر اين عبوديت و بندگي چيست؟ آيا خداوند سبحان، پروردگار بي نياز و مطلق، نيازمند پرستش انسان و ساير موجودات است؟ هرگز چنين نيست «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ» چرا كه:



گر جمله كائنات كافر گردند

بر دامن كبرياش ننشيند گرد



پرستش و عبادت دقيقاً و صرفاً نياز خود بشر است، ارضاي يك نياز اخلاقي، عاطفي است. اين بشر است كه در مقابل چشمه ي جوشان و فياض لطف الهي و درياي بيكران نعمت هاي بيشماري كه در اختيار انسان قرار داده شده، سر تعظيم فرود مي آورد و پيشاني برخاك مي سايد تا از اين طريق خود را راضي كند كه به شكرگذاري خداوند خويش پرداخته است. اين دقيقاً همان حلقه ي گمشده اتصال بين خالق و مخلوق است و پل ارتباطي ميان آن دو. در اين جا



[ صفحه 193]



اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه عبادتي داراي ارزش و اعتبار است؟ آيا عبادتي كه نسل در نسل به صورت عادت درآمده است و ظاهر آن تكرار يك عمل تمريني است مي تواند زنگار از دل بزدايد و صفا، خلوص، عشق و ايثار را به ارمغان آورد؟ مسلماً چنين نيست. هدف نهايي عبادت و پرستش، آگاهي، بينش عميق، داشتن ايمان و رسيدن به مرحله ي يقين است. اين ايمان و يقين چگونه ايجاد خواهد شد و عوامل موثر بر آن كدامند؟ در اينجا به تشريح اين عوامل مي پردازيم:

الف- نقش تربيتي والدين:

پرورش انسان از همان نقطه آغازين تولد و به عقيده بسياري از متخصصين، حتي از دوران جنيني آغاز مي شود. براي تربيت انساني آگاه و عبدي متقي، مادران به عنوان اولين و اصلي ترين ركن پرورش انسان نقشي بسزا خواهند داشت. امروزه اكثر روان شناسان و متخصصان علوم تربيتي بر اين عقيده اند كه تربيت از دوران جنيني آغاز مي شود. در روايات اسلامي آمده است كه انعقاد نطفه اگر با ياد و نام خدا همراه باشد، باعث به وجود آمدن انساني راستگو و درستكار خواهد بود. بنابراين مادر اولين و بزرگترين آموزگار انسان است. به گفته امام راحل «از دامن زن است كه مرد به معراج مي رود» و هم از اين رو است كه سنگ بناي تربيت مذهبي بايد در دوران جنيني گذاشته شود و اين آموزش به موازات رشد مادي جنين گسترده تر گردد. آنچه حائز اهميت است اين است كه مادران ما بايد آموزش اخلاقي ببينند. مسلماً بانويي كه خود، از اعتقاد و ايمان راسخي برخوردار نيست نمي تواند معلم اخلاقي طفل خود باشد. بنابراين توصيه مي شود مراكز بهداشتي و درماني متعددي كه هم اكنون ايجاد شده است و مادران



[ صفحه 194]



را براي داشتن فرزندان سالم آموزش مي دهند، بخشي از آموزش خود را صرف پرداختن به امور اخلاقي نموده، ذهن مادران را متوجه سلامت روحي كودكانشان بنمايند. اين گونه آموزش اخلاقي از پايه است، كه به قول معروف:



با شير اندرون شود

با جان به در شود



آموزشي كه از دوران جنيني آغاز شده، در دوران كودكي و نوجواني تداوم مي يابد و در دوران بلوغ به شكلي گسترده تر و آگاهانه تر پيگيري مي شود و صفات انساني و اخلاق اسلامي را ملكه ي ذهن انسان ساخته، از او موجودي متعهد، مخلص و مؤمن مي سازد. توجه و مراقبت مادر بر انجام اعمال مذهبي در دوران كودكي نقش بسيار مهمي در ذهن كودك دارد چه اين كه: «اَلعِلمُ فِي الصِّغَرِ كَالنَّقشِ فِي الحَجَرِ» به ندرت از دامان مادري لاابالي، بي تفاوت و نامنظم، فرزندي مسئول، آگاه و منظم پرورش مي يابد. از اينجا است كه نقش مادر به عنوان برترين و مهمترين عنصر تربيتي مشخص مي شود.

چون پدر و مادر از اركان اصلي تربيت هستند، تطابق و توافق بين گفتار، رفتار و عمل آنان، عامل مؤثري براي تربيت عميق و ريشه دار است. نگاهي به پرونده هاي نوجوانان و كودكان بزهكار و مرور وضعيت خانوادگي آنان اين نكته را مشخص مي سازد كه بزهكاران نوجوان در خانواده هايي كه از انسجام خوبي برخوردار نبوده اند، رشد يافته اند. در اين گونه خانواده ها ضعف هاي اخلاقي پدر يا مادر و يا هر دو، فقر، اختلافات خانوادگي، اعتياد پدر يا مادر و يا هر دو، محيط مناسبي براي بزهكاري كودك يا نوجوان فراهم آورده است. پس پايه هاي نخست و اصلي تربيت ديني و اخلاقي در خانواده ها و به دست پدران و مادران گذارده مي شود. پدران و مادراني آگاه، متعهد، مؤمن، مهذب و فرهيخته



[ صفحه 195]



مي توانند كودكاني سالم به جامعه تحويل دهند. تاثير هماهنگي و تفاهم پدر و مادر در زمينه ي مسائل مذهبي- از آن جا كه در همه ي ازدواج ها توافق و همگوني يكساني بين والدين وجود ندارد- بسيار مهم و قابل توجه است. پدر يا مادر براي جبران نقص طرف مقابل، از مسئوليت سنگين تري برخوردار است و با اعمال شيوه هاي درست و منطقي بايد سعي نمايد تأثير منفي طرف مقابل را خنثي سازد و ذهن كودك را آماده پذيرش مسائل منطقي و درست نمايد. فرضاً اگر پدري لاابالي، بي مسئوليت، بي عقيده، معتاد، هتاك و غيره است، مسئوليت مادر سنگين تر است و اگر مادر از علم و آگاهي و ايمان كافي برخوردار نباشد، وظيفه ي پدر در تربيت فرزندان سنگين تر مي نمايد. متأسفانه امروزه ناراحتي و مشكل، در اكثر خانواده هاي ايراني مشاهده مي شود، يعني عدم هماهنگي فكري و روحي و عدم هماهنگي بين زن و شوهر مهم ترين عامل ايجاد تضادهاي روحي و فكري در نوجوانان ما به شمار مي رود و طبيعتاً بايد به اين مسأله به طور ريشه اي نگريسته شود و با ارائه راه هاي درست و اصولي از گسترده تر شدن دامنه ي آن جلوگيري به عمل آيد. براي پيشگيري و درمان اين معضل بهتر است جلسات آموزش گروهي ترتيب داده شود و پدران و مادران بايد به شركت در اين جلسات تشويق و ترغيب شوند و با بيان مسائل و مشكلات خود و انجام مشاوره و در نهايت حل مشكلات درون خانواده، فضاي سالم را براي تربيت فرزندان پديد آورند. پدر و مادر بايد آگاهانه و هدفمند به تربيت همه جانبه ي كودك خويش همت گمارند و با به كارگيري روش هاي تعليم و تربيت برخاسته از آيين مقدس اسلام تمامي ابعاد وجود فرزند خويش را وسعت بخشند و با برخوردي صادقانه و هدفمند رشد و تعالي كودك را ممكن



[ صفحه 196]



سازند. نماز والدين اگر نمود ظاهري در رفتار و كردار آنها داشته باشد، خود به خود عامل جذب است.اگر روحيه ايثار و گذشت، مناعت طبع، صبوري، خوش خلقي، اميدواري، حس احترام متقابل، نرم خويي، شجاعت و بزرگواري در پدر و مادر تقويت شود و ايشان به معناي واقعي نماز را بر پاي دارند، نور ايمان در قلب كودك قرار گرفته، از پدر و مادر به عنوان الگوهاي اصلي زندگي درس خواهد گرفت.

در گذشته اعتقادات مذهبي، باورها و سنني بود كه به صورت موروثي منتقل مي شد. با گسترش جوامع، پيشرفت تكنيك ها، گسترده شدن روابط اجتماعي و ميزان ارتباط فرد و جامعه، نيازها مطابق زمان تغيير يافت. برخورد آرا باعث ايجاد سؤالات بيشماري در ذهن افراد و به خصوص در كودكان گرديد و برخوردها، تربيت ها و بكارگيري شيوه هاي آموزش اخلاقي و باورهاي مذهبي پيچيده تر شد. كودك امروز پرسش ها و پاسخ هاي بي شماري دارد و ذهنش خلاق تر است. بنابراين متناسب با زمان بايد با او برخورد شود. لازم است كه پدران و مادران به عنوان اولين الگوهاي رفتاري، رفتار، اعمال، گفتار و عباداتشان به گونه اي باشد كه بتوانند به نيازهاي متعدد ذهني كودك پاسخ گويند.

مورد ديگر پاسخ دادن صحيح به سؤال هاي كودك است. منظور از پاسخ صحيح، پاسخي است كه تشويش هاي فكري كودك را دامن نزند. بسيار ديده ايم كه كودكان در مورد خدا و اين كه چگونه است و كجا است، چرا ما او را نمي بينيم و غيره سؤال مي كنند. در اين موارد بايد سعي شود پاسخ ها به گونه اي باشد كه با منطق كودك سازگاري داشته باشد و به رفع ترديد ذهني او بپردازد، ترساندن



[ صفحه 197]



كودك از سؤال و جواب كردن، بي جواب گذاشتن سؤال هاي او و يا بي اعتنايي به باورهاي ذهني وي، او را دستخوش تزلزل ساخته، در نهايت بي اعتقادي را به وي مي آموزد. در اين گونه موارد، حتي اگر والدين، خود، پاسخ مناسبي ندارند، مي توانند از اهل فن كمك بگيرند.

ب) نقش تربيتي معلمان:

كودك پس از گذراندن سال هاي اوليه ي زندگي و زيستن در جمع خانواده، وارد اجتماع مي شود تا رفتار اجتماعي را بياموزد و بر دامنه ي آگاهي و بينشش افزوده گردد. مهم ترين كسي كه بر اخلاق و رفتار كودك اثر مي گذارد، معلم است. همگان بر تأثير نفوذ معلم بر اخلاق و رفتار كودكان واقفند. رشد شخصيت، رفتار سازنده يا انحطاط اخلاقي كودك، همه و همه وابسته به نوع نگرش و تلقي كودك از معلم خود است. از نظر كودك، معلم محور تمام ارزش هاي اخلاقي، انساني، اجتماعي و بالاترين و برترين شخص از لحاظ شخصيت و علم و آگاهي است. از اينجا در مي يابيم كه رفتار معلم از كوچكترين حركات و اشارات او تا نحوه ي گفتار و عمل وي به تمامي، مورد توجه دانش آموز است و دانش آموز سعي مي كند او را به عنوان الگوي برتر رفتاري خود برگزيند.

(والسلام عليكم و رحمةالله)



[ صفحه 199]




بازگشت