طلوع نماز از مشرق طهارت


دكترعطاءالله مهاجراني

«وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي»



[ صفحه 47]



بسم الله الرحمن الرحيم

صحبتي كه بنده خدمت شما خواهم داشت، بخشي از كتابي است كه به نام «گوهر نماز و نيايش»نوشته ام. اين كتاب هنوز منتشر نشده و علتش هم اين است كه وقتي به بحث سجود رسيدم، در آغاز بحث نوشتم:



گفت پيغمبر كه ركوع است و سجود

بر در حق كوفتن حلقه ي وجود



اين را نوشتم و بقيه ي بحث نيامد. يعني همچنان اين كار ناتمام ماند تا مجال و فرصت مناسبي براي بحث سجود فراهم بشود كه ان شاءالله كتاب را تمام مي كنم. بحثي كه خدمت شما مي خوانم، بخش سوم كتاب است كه عنوان اين بحث طلوع نماز از مشرق طهارت است.

گام نخست براي برگزاري نماز، طهارت است. به قول حافظ:



شستشوئي كن و آنگه به خرابات خرام

تا نگردد ز تو اين دير خراب، آلوده



طهارت كليد نماز است و نماز مثل هفت شهر عشق است. منزل به منزل بايد از آن گذشت. اين تعبير به اين شكل نيز مطرح شده است: طهارت، يكي از



[ صفحه 48]



كليدهاي نماز است و يا اين تعبير كه افتتاح نماز با طهارت است. طهارت نيز مثل نماز مفهومي چند بعدي دارد. همان گونه كه واژه پاكي و پاكيزگي نيز در فرهنگ و ادبيات ما مثل منشوري رنگارنگ است، و انسان متناسب با همان حد و درجه و بعدي از طهارت كه پيدا مي كند، به دنياي نماز وارد مي شود.

صورت طهارت، طهارت تن و لباس است. نمازگزار نمي تواند با تن و لباس آلوده به نماز بايستد. همان گونه كه انسان در تن خلاصه نمي شود و نبايد در كشتي تن به خواب رود و بايد آب را ببيند، مرحله دوم طهارت، طهارت اعضاي پيكر آدمي از عصيان است. مرحله ي سوم، مرحله ي طهارت دل آدمي است. گاه طوفان خواهش ها در دل انسان برپاست، اما او مي كوشد در رفتار و در عمل به گناه و عصيان آلايش پيدا نكند. در طهارت دل اين نكته نهفته است كه انسان در دل نيز ميل و گرايش به گناه ندارد. مرحله ي چهارم، طهارت دل انسان است و آن با فراموشي غير خدا ميسر مي شود.



اگر دل زيادتر غافل نشيند

خدنگ بلا بر دل نشيند



اين مراحل چهارگانه طهارت را كه من عرض كردم، غزالي در احياء علوم الدين اين مراحل چهارگانه را ذكر كرده است: تطهير ظاهر از ناپاكي ها، تطهير جوارح از گناهان، تطهير قلب از اخلاق ناپسند، تطهير سِرّ از آنچه غير خدا است، كه آن تطهير پيامبران و صديقين است (از احياء، جلد اول، صفحه ي 116).

براي هر يك از اين مراحل طهارت كه پيراستگي تن و جان است، آراستگي هايي نيز تدارك شده است. در اندرز يگانه ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام به كميل بن زياد كه يار تنهايي هاي علي عليه السلام بود، اين نكته



[ صفحه 49]



آمده است كه «اِنَّ هذِهِ القُلُوبَ اَوعِيَهٌ فَخَيرُها اَوْعاها» يعني دل هاي ما همانند ظرفند و بهترين دل ها، دلي است كه گنجايش و توسعه ي بيشتري دارد. ظرف دل آدمي نمي تواند خالي بماند، همان گونه كه ذهن انسان مثل درياي پهناور عميقي است كه مدام امواج بي پايان انديشه و خيال چهره ي آن را مي پوشاند، لحظه به لحظه انسان دگرگون مي شود. گلي را در نظر بگيريد كه حتي يك دم رنگهايش قرار و آرام پيدا نمي كنند، از آنجا كه اين بي قراري ادامه دارد، مطلقاً نمي توان گمان كرد كه رنگ گل ثابت است. ما كه از دنياي پر تلاطم درون گلبرگ ها بي خبريم و نگاه ظاهر بين ما در سطح گل متوقف مي ماند، چنين مي انگاريم. اما در مورد خودمان كه مي توانيم درون پديده ي جان خويش را بنگريم، شاهد اين دگرگوني بي پايان هستيم. انسان از سويي نيازمند است كه آلايش ها را از تن و جان خود بزدايد و از سوي ديگر به آراستگي تن و جان بپردازد. طهارت تن با وضو ميسر مي شود و نيز با اجتناب از عصيان ها و آراستگي تن به بوي خوش و كارهاي شايسته. پاكي دل با زدودن ناپاكيها و اخلاق رذيله از دل و آراستگي دل به كارهاي پسنديده است و پاكي سِرّ به فراموشي غير خدا است و اين پاكي سر از اين جهت اهميت دارد كه در واقع هر انسان رازي است و انسان هوشمند انساني است كه راز درون جان خودش را شناسايي مي كند و مي فهمد و با آرايش آن به ياد خدا است: «اقم الصلوة لذكري» در يك كلام، انسان از چاه طبيعت بيرون مي آيد و مي داند آب تراب آلوده بي صفا است.



پاك و صافي شو و از چاه طبيعت بيرون

كه صفايي ندهد آب تراب آلوده



قرآن مجيد طهارت رابه عنوان يك مفهوم و موضوع كليدي در ارتقاي جان انسان مطرح كرده است. سكوي پرش و پرواز انسان، طهارت است. هدف دين و



[ صفحه 50]



فلسفه ي احكام اين است كه انسان تطهير شود. مراد اين نبوده و نيست كه انسان ها دچار آدابي شوند كه ممكن است گمان كنند به زحمت افتاده اند: «ما يريدالله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم».

اراده خداوند بر اين است كه انسان تطهير شود. ترديدي نيست كه تطهير تن آغاز راه و نخستين منزل طهارت است. آب در نخستين مرحله ي نماز طهارت است، چنانكه خود خاك نماد سجده است. اين رايحه هاي گونه گون يا طهارت به زبان حافظ، اوجي دلپذير پيدا كرده است و تا به امروز كمتر كسي مانند او مراحل طهارت جان انسان را تصوير كرده است. او نيز طهارت را سكوي پرواز نماز و نياز مي داند:



به آب روشن مي عارفي طهارت كرد

الصباح كه ميخانه را زيارت كرد



خوشا نماز و نياز كسي كه از سر درد

به آب ديده و خون جگر طهارت كرد



اگر امام جماعت طلب كند امروز

خبر دهيد كه حافظ به مي طهارت كرد



آب ديده، خون جگر و مي هر يك مرحله اي از طهارت اولياء است آب ديده هم از برون، چشم را كه چراغ و آئينه تن است مي شويد و هم از درون، جان آدمي را مثل صحراي باران خورده اي، طراوت مي بخشد، خون جگر پاك شدن در كوره ي دردها است، مثل آهن كه در كوره اي تابان مي سوزد و تمام ناخالصي هايش به كناري مي رود و سرانجام شكل مي پذيرد، مي سوزد و ضربه مي خورد تا شكل گيرد و بها پيدا كند و مي مرحله اي است كه نمازگزار از خود نيز گذشته است. در طهارت آنچه اهميت دارد، شستن جان است. شستن تن باعث مي شود كه انسان آماده ي صورت نماز شود و شستن جان او را آماده ي باطن نماز مي كند. شستن جان در وهم ساده است، امّا واقعيت آن بدون سايه ي لطف



[ صفحه 51]



خداوند ميسر نمي شود. حد ما نمازگزاران معمولي است كه در صورت طهارت، تن خود را مي شوييم. از مولانا جلال الدين است:



دست من اينجا رسيد، اين را بشست

دستم اندر شستن جان هست سست



اي ز تو كس گشته جان ناكسان

دست فضل توست در جان ها رسان



...از حدث شستم خدايا پوست را

از حوادث تو بشوي اين دوست را



همان گونه كه طبيعت انسان از پاكيزگي لذت مي برد و از آلايش مي گريزد، بديهي است كه حساسيت جان انسان چند برابر است. مي تواند به نقطه اي رسد كه از نفس فرشته هم ملول شود. در آيات قرآن مجيد در مواردي كه خداوند متعال به طهارت مؤمنين اشاره كرده است، هم صورت طهارت مطرح شده و هم باطن آن و هم از باران سخن رفته است كه از آسمان فرو مي ريزد و وسيله ي طهارت انسان مي شود. خداوند از آسمان آب پاك طهور براي شما مي فرستد و به پيامبر مي گويد لباس خود را پاك گردان. در مواردي سخن از طهارت نفس و قلب انسان است. پيامبر از اموال مردم صدقه مي گيرد تا مردم تطهير و تزكيه شوند. وقتي خداوند مي فرمايد توابين و متطهرين را دوست دارد، پيدا است كه مراد طهارت ظاهري نيست، بلكه طهارتي است كه در كنار توبه و رجوع به خداوند ميسر مي شود. در سوره ي احزاب به روشني از طهارت قلب انسان سخن گفته شده است «ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن». تطهير اهل بيت (ع) اوج ممكن اين بحث است.

طهارت در طليعه نماز با آب ممكن مي شود و ريشه ي حيات نيز آب است. نمازگزار به سوي آب حركت مي كند. آب نشانه و نماد رحمت خداوند است و آب كليد و پل نزديكي به او است.



[ صفحه 52]



در باب دهم مصباح الشريعه آمده است كه امام صادق (ع) فرمود: چون قصد تطهير و وضو كني به آب نزديك باش مانند آن شخصي كه مي خواهد خود را به رحمت خداوند متعال نزديك كند، زيرا خداوند آب را وسيله نجات و قرب خود قرار داده و آن را مقدمه و دليل بر بساط بندگي و عبادت خود معين فرموده، چنانكه رحمت خداوند متعال معاصي و گناهان بندگان را محو مي كند، آب نيز پليدي هاي آشكار را از بين مي برد و خداوند مي فرمايد: او است كه پيشاپيش از رحمت خود بادها را به مژده دادن فرستاد و از آسمان آبي فرو فرستاد. و باز مي فرمايد: زندگي هر چيزي را از آب قرار داديم. آيا به خداوند ايمان نمي آوريد، همان گونه كه خداوند زندگاني و نشاط پديده هاي مادي و نعمت هاي دنيايي را از آب قرار داده است. همچنين به رحمت خود و فضل خويش زندگي قلب ها را در طاعت قرار داده است. در آب انديشه كن. در پاكي آب، زلالي و لطافت آن و اين كه با هر چيزي در مي آميزد. از آب براي پاكيزگي پيكر خود بهره گير كه خداوند فرمان داده است: اعضاي خود را پاك گردانيد مثل آب با انسان ها رفتار كن، مثل آب انسان ها را پاك كن، مثل آب بر انسان ها اثر بگذار، اما خود هرگز از ايشان و حال خود دگرگوني نپذير. از سخن پيامبر (ص) عبرت بياموز كه فرمودند: در مَثَل مؤمن خالص مانند آب است و با خداوند در مقام عبادت و بندگي مانند آب صاف و روشن و بدون پيرايه باش كه خداوند آب را پاكيزه فرستاده است. قلبت را با تقوا و يقين پاك كن به هنگامي كه اراده مي كني ظاهر بدنت و جوارح خود را با آب تطهير كني. بحث مصباح الشريعه اينجا تمام شد.

آب مثل آئينه اي در برابر انسان است و انسان در تلاش است كه او نيز مثل



[ صفحه 53]



آب، آئينه اي ديگر شود و پاكي و زيبايي را تا بي نهايت تكثير كند. گويي آب و انسان سرنوشت مشابه دارند. تابش تند آفتاب، آب را از چهره و تن دريا مي گيرد. ابرها در آسمان مي گردند، هر پاره اي به شكلي بر يكديگر مي كوبند و مي غرند و مي درخشند و سرانجام در آهنگي الهي باران مي بارد.



بانگ آبم به گوش تشنگان

همچو باران مي رسم از آسمان



اگر نماز هيچ نبود جز پيوند انسان با آب و نگاه همواره ي او در آئينه ي آب، و اگر نماز هيچ نبود مگر پيوند انسان با زمان پيش از دميدن آفتاب، برخاستن انسان و چشم بر رخ آسمان پر ستاره دوختن، باز از عهده وصف و درك نماز بر نمي آمديم، چه رسد به اينكه آب و زمان. واژه هاي نماز كه مثل ستاره مي تابند همگي پل هاي پيوند انسان با خداي آفريننده ي آفتاب و آب و زمان و انسانند.

ديده ايد كه معمولاً در آستانه ورود شهرها شاهد نشانه هايي از آب و سبزه و درختيد، وضو علائم ورود به شهر نماز است. شهري كه خود نسبتي روشن با مقدمه و آستانه ي خويش دارد. پر از دود و جنجال و سر در گمي نيست. شهر خداوند است. در علل الشرايع، وضو يكي از مرزهاي خداوند تلقي شده است. انسان به سوي خداوند حركت مي كند. وضو دروازه ي رحمت الهي است. پيدا است چه كساني مي خواهند وارد شهر خداوند بشوند و چه كساني نمي خواهند. مرز اطاعت و عصيان است. درست مثل انسان كه فطرت الهي او آميخته يا آغشته به امور ديگر مي شود، آب نيز چنين است. از اين رو نمازگزار نمي تواند در طليعه نماز از هر گونه آبي استفاده كند. رساله هاي عمليه مختصات آب را و نيز حجم و مقدار آن را بيان كرده است.



[ صفحه 54]



حاج ملا هادي سبزواري آب را تأويل كرده و راز آن را تبيين نموده است. حكمت اين آب، مطلق مطهر است وانگهي مطهريتش زياده است بر مطهرات ديگر، زيرا آب صورت حيات ساري در كل و رقيقه ي آن است، كه هر معني را صورتي و هر حقيقتي را رقيقتي است و حيات ساري وجود مطلق است كه وجود منبسط و فيض مقدس است و آن حيات ساري مطهر است. من براي تلخيص، از ادامه كلام حاج ملا هادي سبزواري صرف نظر مي كنم.

ابن عربي آب را نشانه ي و تأويلي از دانايي انسان دانسته است. وقتي كه انسان تكيه گاه دانايي خود را انديشه ي خود قرار مي دهد يا به انديشه ي ديگر متفكرين اعتماد مي كند، پيدا است كه دانايي او مثل آب مضاف تقليل پذيرفته است و به ديگر عناصر مشغول شده است و تنها نگاه انسان در پديده هاي محسوس باقي مي ماند و در خيال شكل مي گيرد. برهان هاي او نيز از همين محدوده ي حس و خيال فراتر نمي رود و از همين رو در شناخت و داوري يك پديده ي واحد، نظرهاي گوناگون مطرح مي شود. حتي خود انسان نيز در زمان هاي مختلف و حالات مختلف نگاه متفاوت دارد. همان گونه كه آب باران پاكترين آب ها است، بدون كمترين خدشه و آلايش بايد در جست و جوي دانايي برآمد كه مثل باران جان انسان را پاك كند، دانايي و دانشي كه به خداوند متصل است. دانش پيامبران و اوليا چنين دانشي است و اين دانش است كه قلب انسان را پاك مي كند. كار انسان جست و جوي چنين دانايي است. پس در واقع آب حيات همين دانايي است، گوهر همين دانايي است كه انسان را نه تنها به ابديت بلكه به ازليت نيز پيوند مي دهد و در هندسه ي وجود، جاي خويش را پيدا مي كند. طهارت پيكر، با آب است كه آئينه ي نفس انسان است و طهارت جان و قلب با توجه به



[ صفحه 55]



خداوند فراهم مي شود.



وهم كه از دريا در او راهي بود

پيش او جيحون ها زانو زنند



در طهارت تن و نيز طهارت جان، نيت ريشه ي كار است. چرا وضو مي گيريم؟ چگونه و در چه شرايطي وضو مي گيريم؟ نكته ي جالبي در آداب وضو و چگونگي آن مطرح شده است كه گرچه وضو خود مقدمه ي نماز است، اما خود نيز مقدماتي دارد. به عنوان مثال: چنانچه دست انسان يا چهره يا پاي او به هر نحو آلوده به خون شده باشد، نخست بايد كاملاً آثار خون زدوده شود، پس از آن وضو بگيرد. محل شستن و مسح كشيدن بايد پاك باشد و هزاران نكته باريكتر ز مو كه در شجره طيبه ي فقه ما مطرح است. نيت، چراغ راه است تا نمازگزار بداند چرا وضو مي گيرد؟ مي خواهد به خداي خود تقرب پيدا كند، امر او را امتثال مي كند. اين توجه از آغاز وضو تا پايان ادامه پيدا مي كند.

فقيه بزرگ اهل بيت، آيت الله شيخ محمد حسن نجفي در كتاب جواهر الكلام - چنانكه شيوه ي او است- در بحث نيت وضو نكته مهم و انديشه برانگيزي را مطرح نموده است. سخنشان اين است كه نيت در وضو امري دو بعدي است. از طرفي كاملاً آسان و سهل الوصول است. پيدا است انسان وضو مي گيرد تا نماز بخواند تا به خداوند تقرب پيدا كند و امر مولاي خود را گردن بگذارد. صاحب جواهر مي گويد: بعضي معتقدند، در واقع نيت نكردن و نيت نداشتن امري دشوار و درك محالي است، مگر اينكه انسان در حالت غلبه سهو و نسيان باشد، اما اين صورت و پوسته ي نيت است، باطن نيت خالص كردن عبادت براي خداوند است. توجه دل به سوي او و براي او است، امري كه بسيار دشوار و ديرياب است همان آهنگ و رنگ و ريا و خودبيني است كه به دشواري از انسان زدوده مي شود.



[ صفحه 56]



ديده ايد گاهي انسان به نماز ايستاده است يا در حال وضو گرفتن است كه احساس مي كند سنگيني نگاهي بر او است. طمأنينه وضوي او بيشتر مي شود. آب را با آرامش و وقار بيشتري بر دست مي ريزد. اگر به نماز ايستاده، ركوع و سجده اش طولاني تر مي شود و نمازش آهنگين مي گردد. او به خودش برگشته و دارد رابطه اش را با انسان حاضر نگرنده تنظيم مي كند، نه با خداوندي كه در آستانه ي او به نماز ايستاده است. امواج و سايه هايي كه در دل و ذهن آدمي است پنهانتر از رد پاي مورچه ي سياه در دل شب تاريك است. اين نيت كه دست يابي بدان مشكل است، مصداق جهاد اكبر است كه انسان با نفس اماره خودپيشه مي كند.



چو عاشق مي شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود

ندانستم كه اين دريا چه موج خون فشان دارد



نيت در بادي امر آسان به نظر مي آيد، اما در واقعيت امر بسي دشوار و ديرياب است. نيت نقش ريشه ي درخت را دارد. اگر ريشه ي درخت ها زنده و پرتكاپو بودند و توانستند آب و خاك و آفتاب را در جان خود بپرورانند، گياه سرزنده مي شود و نشاط مي گيرد، امواج پي در پي حيات در چهره درخت مي جوشد، امّا اگر ريشه خشكيد، گياه پژمرده مي شود. اگر هم ديديد گياهي پژمرده نيست و ريشه زنده اي هم ندارد، گياه نيست، توده اي از پلاستيك هاي رنگين است. از اين رو نيت شرط تمامي عبادات است. آيت الله سيد احمد خوانساري (ره) با اشاره به اجماع فقها در مورد نيت، مي گويند: ديگر نيازي براي اثبات آن نيست. وضو جزء واجبات تعّبدي است و واجب تعّبدي بدون نيت تحقق پيدا نمي كند و نيت جهت عبادت را كه تقرب به خداوند است نشان



[ صفحه 57]



مي دهد. غير از عبادات، ارزش و اعتبار كارهاي ديگر انسان نيز وابسته به نيت او است «انما الاعمال بالنيات» پيامبر اسلام (ص) فرمود: اين است و جز اين نيست كه اعتبار كارها به انگيزه ها است و براي هر انساني انگيزه ي او است كه معيار است و آن كه جنگ مي كند و انگيزه ي او خداوند است پاداش او نيز بر خداوند است و آن كه مي جنگد و انگيزه اش متاع دنيايي است، براي او جز انگيزه اش، هر چه كه باشد، بهره اي نخواهد بود. چنانكه اشاره شد صورت وضو توجه به صورت الفاظ و آيات است كه انسان وقتي كه روي و دست خود را مي شويد و به سر و پاها مسح مي كشد، وضوي او كامل است، امّا همان گونه كه از چهره ي جان انسان خداوند بارها سخن گفته، حقيقت وضو، شستن چهره ي جان انسان است. اين شستن و مسح كشيدن رازهاي ديگري هم دارد. در علل شرايع درباره ي رازها و حكمت شستن اعضاي چهارگانه انسان رو و دست و پاها صحبت شده است كه چون وقت تمام شد، من هم صحبت را تمام مي كنم.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»



[ صفحه 59]




بازگشت