فرجام سخن


«در حكايت آمده است كه ماهيان، روزي در دريا جمع شدند و گفتند: ما چندين گاه است كه حكايت آب و صفات آب مي شنويم، و مي گويند كه هستي و حيات ما در آب است، و بي آب، حيات و بقاي ما محال است؛ بلكه حيات جمله چيزها از آب است، و ما هرگز آب نديديم و ندانستيم كه كجاست. اكنون بر ما لازم است كه دانايي، طلب كنيم تا آب را به ما بنماياند، يا به تحقيق خبري دهد كه در كدام اقليم است، تا اگر ممكن باشد به آن اقليم رويم و آب را ببينيم. چون به خدمت دانا رسيدند، و طلب آب كردند، دانا فرمود:



اي در طلب گره گشايي، مرده!

با وصل بزاده، از جدايي، مرده!



اي بر لب بحر، تشنه در خواب شده!

وي بر سر گنج، از گدايي، مُرده!



و اين از آن جهت بود كه ماهيان به غير آب چيزي ديگر نديده بودند، لاجرم آب مي ديدند و نمي دانستند كه چيزها به اضداد، روشن و هويدا گردد.» [1] .

عزيزالدين نسفي



[ صفحه 116]



شايد مجموع تلاش نگارنده و چه بسا تمام كساني كه در راه فهم مفاهيم نمادين و مقاصد بلند نماز بر مبناي دانش ناچيز، قلم فرسايي مي كنند، در مثالي بگنجد كه ذكر آن آمد! اما از برآيند چنين ديدگاه هايي است كه لايه هاي گونه گون حجاب هاي عبادي پيرامون ما تا حدي كنار مي رود، و امكان تر كردن دامن از اين بحر بي كران را فراهم مي آورد.

و اما، با توجه به مهم ترين نكاتي كه در اين جا قابل يادآوري و استنتاج است، مي توان اذعان داشت اگرچه در متن كوشش شد تا اين ديدگاه تبيين گردد كه هر تجلي شهودي در باب مفاهيم نمادين نماز را مي توان در پرتو تعلق خاص آن به شاخه هاي دانش نشانه شناسي تفسير كرد، اما بديهي است كه عمده و مقصود اصلي از اين كار، فراهم آوردن ذهنيتي است كه امكان معاينه ي مفاهيم قدسي را پيرامون ما ممكن سازد، و گرنه دسته بندي و تحليل انواع روايات و احاديث و ديگر جوانب مربوط به نماز در ذيل تعريف علمي- كه مي تواند در يك پژوهش دراز مدت و گسترده مفيد فايده ي ملي باشد- در اين گفتار كه به مثابه ي مقدمه و اشاره اي است، مقدور نبود.

بدين ترتيب بديهي است كه افق هاي ناشناخته ي علمي، و هم چنين انواع تجربه هاي اصيل و حقيقي در اين مقوله به صورت بكر، باقي مي مانند، چنان كه مثلا در همين متن از بسياري وجوه مختلف و تأمل برانگيز نماز، عامدا و سهوا صرف نظر و غفلت شد. مثلا از منظر نگرش ديني «امام صادق عليه السلام فرمود: نماز، چهارهزار حد دارد. علَما و بزرگان در توضيح اين روايت چند مطلب را ذكر كرده اند: الف- مقصود از چهارهزار حد، واجبات و مستحبات نماز است كه واجبات آن هزار و مستحباتش سه هزار تاست. (شهيد اول در كتاب «الفيه» واجبات نماز را تا هزار شمرده است، و در كتاب



[ صفحه 117]



«نفليه» مستحبات آن را سه هزار دانسته است.) ب- مقصود از آن چهارهزار مسأله ي مربوط به نماز است از نظر صحت و بطلان، اتمام يا قصر و... ج- مراد از آن حدود ابواب فيض و رحمت است كه نمازگزار چون دل را از ياد خدا تهي كرد و خود را غرق درياي درجات حق ديد، مشمول چهارهزار فيض رحماني خواهد شد.» [2] .

در اين ديدگاه علمي و نظري نيز مسائل جديد متعددي قابل طرح هستند؛ براي نمونه ماهيت نماز خاص مسلمانان و ريشه هاي ماورايي آن، و يا حتي نگرش انتزاعي به نحوه ي قرائت نماز از آن جمله اند. «در اديان آسماني، كلام مقدس [هم چون نماز و نيايش] كه وحي و الهام است و اصل مينوي دارد، ذاتا آهنگين است؛ زيرا ضرباهنگ (ريتم) هستي بخش است. بدين معني كه هر تجلي حيات، تكرار كاري اصلي و آغازين است؛ يعني با تجديد و تكرار عمل الهي، فعليت مي يابد. مي گويند حضرت آدم (ع) در بهشت به كلام موزون، سخن مي گفت، كه تا آن زمان مزيت فرشتگان و مظاهر نمادي آن يعني پرندگان بود.» [3] (و يا اظهارنظرهايي ويژه و جالب توجه، هم چون اين مضمون كه: گروتسكي يكي از نظريه پردازان تئاتر لهستان، معتقد است نماز مسلمانان، كامل ترين و موجزترين و فني ترين حركات تئاتري جهان است كه هرگز انجام دهنده ي آن خسته نخواهد شد. [به نقل از برنامه ي فرهنگ و ادب شبكه ي دوم سيما، خرداد ماه 78]

وانگهي، عنايت به اين ركن مهم نيز لازم است كه براي مؤمن متعارف، نفس پايبندي و استقامت در اجراي صحيح احكام، غالبا بر فهم نظام



[ صفحه 118]



معاني و تعابير، رجحان دارد، و پس از آن و بر آن اساس است كه لزوم تتبع هر چه بيش تر و شوق كشف مفاهيم غيبي و شهودي احساس مي شود.

و اما در متن، اين مطلب مكرر شد كه دانش نشانه شناسي، دانشي منسجم كه در آن اتفاق نظر و وحدت عقيده مسلم باشد، نيست، و اختلاف عقيده در خصوص طبقه بندي و مقايسه ي نشانه ها و نمادها و رمزها در طول شكل گيري اين دانش، وجود داشته و هم چنان ادامه دارد؛ چرا كه با حوزه هاي مختلف عرفان، فلسفه، روانكاوي، جامعه شناسي و... پيوند مي يابد. در فرهنگ اسلامي نيز، اين قلمرو بسيار گسترده است كه تاكنون آن گونه كه بايد در آن پژوهش نشده است؛ به خصوص در مقوله ي نماز. در اين باب پهناور و بر مبناي آنچه در متن آمد، به طور خلاصه و در مجموع با دو طيف عمده از طبقه بندي معاني و مفاهيم نمادها روبه رو هستيم؛ نخست نشانه ها كه معنايي ثابت و عامه فهم دارند، و اغلب بر مبناي تماثيل خارجي و تصنعي استوارند و همواره براي هدايت جمعي و اجتماعي به كار مي روند؛ زيرا وضع آن ها مستلزم وجود فعاليت جمعي و حيات گروهي است. (اگر چه معنا بخشي فردي آن ها به خودي خود محفوظ است) طيف دوم نيز در واقع نشانه هستند، اما به آن ها بايد نيمه نشانه، نماد يا رمز، اطلاق كرد؛ زيرا «برخلاف نشانه هاي فني كه كاملا روشن اند و فقط مدلول خود را بيان مي كنند، نشانه هاي رمزي در پس معناي اوليه و ظاهري و لغوي و لفظي و آشكار خود به معنايي ثاني اشاره دارند، كه اين اشاره و دلالت نيز فقط از طريق همان معناي اوليه، صورت مي پذيرد؛ نه به طريقي ديگر.» [4] كه اين طيف از اشارات



[ صفحه 119]



بر اثر دقت و كشف و تجربه ي احساسي و ممارست در نماز و ذوق فردي، برملا مي شوند.

اما اين دانش و اطلاعات را چگونه مي توانيم با گستره ي نماز مطابقت دهيم؟ شايد با توجه به تعاريف ذيل، كه در آن صورت مقوله ي نماز از ابتدايي ترين صورت و عامه ترين فهم، تا برترين معنا و خاصه ترين ادراك، قابليت و كشش و ژرفا دارد؛ بدين معني كه «تمثيل [ديني و آموزه ي مذهبي] تلاش عقلاني است كه گذر از عقل به مرتبه ي ديگر از وجود و به ژرفاي نويني از ذهن را [الزاما] ايجاب نمي كند، بلكه عبارت است از تصوير و

نقش پردازي چيزي (كه ممكن است به طريقي ديگر نيز نيك شناخته شود) در مرتبه اي ثابت و لا يتغير از ذهن [مؤمن يا انبوه مؤمنان و گرويدگان و معتقدان نمازگزار]. اما رمز [و معاني پوشيده و لاهوتي نمادها] فراخوان مرتبه اي از خودآگاهي يا ذهن است كه با مرتبه ي بداهت عقلاني، تفاوت دارد. بنابراين همواره از نو بايد رازها و معاني آن را شناخت و معناي ظاهر و اول را به معناي باطن و دوم پيوند داد؛ چرا كه هيچ گاه يكباره مكشوف نمي شوند، بلكه هر بار به شيوه اي نو مي توان آن را دريافت و اجرا كرد.» [5] .

اين نكته ي مهم نيز استنتاج شد كه مفاهيم قدسي مستتر در روايات و نيز شاكله ي نماز، به لحاظ آن كه يا كلام خداوندي و يا صورت ديگري از پيام الهي مي باشند، در واقع خود جزئي از وحي الهي محسوب مي شوند؛ لذا تقليل آن ها به معيارهايي عقلاني و سوائق ذهني و شخصي، جايز نيست. هر چند مؤمن و نمازگزار مجاز است رابطه اي فطري و گونه اي درك شخصي با



[ صفحه 120]



اين معاني و مناسبات برقرار كند؛ زيرا هر روايت و حديث و يا هر نوبت از اجراي نماز و فهم مراتب آن، داراي لايه هاي متفاوت و چندگانه اي است كه هركس بنابر ظرفيت و درك و كشش روحاني و درجه ي عبوديت خود آن وجوه را درمي يابد. و حاصل تمامي اين گونه تجارب استحاله اي معنوي و باطني و حتي جسماني (به لحاظ رياضت و نفس كشي) است، كه مي تواند موجد زندگي نوين و بشارت دهنده ي نوزايي مكرر عرفاني باشد. و اگر نماز معجزه گر است، به دليل چنين تلقياتي است.

در كاركردي مستقل نيز فهم نمادهاي مذهبي به لحاظ ارتباط بسيار عميق و نزديك با روان آدمي مي تواند ارتقا به مراحل بالاتر عبادي را ممكن سازد. البته نكته ي بسيار مهم اين است كه انسان مؤمن پس از فهم معاني نمادها بكوشد آن اسرار را پرورش دهد، و اثرگذاري آن را در خودآگاه و ناخودآگاه خويش، تعقيب نمايد. در غير اين حال، آن معاني مي پژمرند، و در آفرينش و نوزايي، عقيم مي مانند، و كاركرد طبيعي و مؤثر خويش را از دست مي دهند. مؤمن نمازگزار با وقوف بر احساس و تجربه ي خويش بايد به اين پويايي و اثرپذيري و الهامات دروني حساس باشد، و در نظر بگيرد كه اگر تجلي حيات كيهاني و هستي، دم به دم، در حال نوزايي و تكامل است، عبادت نيز احتياج به اصلاح دارد. در اين فرآيند بي وقفه، سنجش اين مطلب كه حقيقي ترين تجلي قداست پروردگار را كدام گروه از نمازگزاران در مي يابند، در مرتبه اي فروتر قرار مي گيرد. مهم تر از هر چيز- به ويژه براي جوانان- دريافت اين واقعيت است كه تمام طيف هايي كه به گونه اي حقيقي مجال تجلي مفاهيم نماز را براي روح خويش فراهم مي كنند معتبرند. اگرچه تجربه ي خواص و بازتاب آن از اعتباري يكسان با انبوه گروه مؤمنان



[ صفحه 121]



برخوردار نيست، اما تمامي، مكمل و ياري بخش يك ديگرند.

تبيين جايگاه اهميت و توجه فرد مؤمن به نفس اين دانش و اين امر كه كليد بازگشايي انبوه بي شمار معاني ديني است، بيش از اين نيازمند توضيح و تأكيد نيست، اما بايد با توجه به جميع شرايط علمي، ارتباطي و تربيتي زمان معاصر به گونه اي جدي تصريح داشت كه اگر وجوه مخرب انواع عقايد و انديشه هاي بيگانه، تعمدا و موذيانه در بيان و زبان و هنر و فرهنگي پوشيده و چند پهلو و چند معنا به جوانان عرضه مي شود، لازم است تا آشنايي نسبي با استعاره ها و نمادها و نشانه هاي مختلف فكري و عقيدتي عموميت پيدا كند؛ چرا كه تقويت روح ايمان در جهان پرتلاطم امروز بدون دانش و تيزهوشي و تمييز شبهات از محكمات، ممكن نيست.

از اين رهگذر، در طي سال هاي پيش رو مي توان براي نسل امروز و آينده زبان و رفتار عبادي روان تر، صميمي تر و عميق تري يافت كه نه تنها آنان را در كسب خودآگاهي هر چه بهتر از معارف ديني، ياري گر باشد، بلكه در پيوند با علوم جديد جوانان را در مرتبه ي فوق خودآگاهي قرار دهد، و آنان را براي مواجهه با چالش هاي جدي تر فرهنگي و عقيدتي آماده سازد؛ چرا كه انتظار از پژوهش هاي پيرامون محور اسلام (نماز) به واقع انتظاري عملي براي محو فرهنگ باطل و جايگزيني كلمه و دانش ديني و توحيدي ناب در سيطره ي ارض است.

زيرا «در حقيقت فرهنگ جهاني دوره ي جديد، به تعبيري تجلي طاغوت اعظم است كه فرهنگ هاي طاغوتي گذشته (يعني فرهنگ و ادب اساطيري يا ميتولوژيك- فرهنگ متافيزيك و فلسفه دنيوي يوناني، رومي- و فرهنگ سنكرتيك يا التقاطي و اختلاطي دنيوي، ديني) را به عنوان پشتوانه و ماده



[ صفحه 122]



همراه خويش دارد، و بانگ فرعوني جديدي برداشته است كه عبارت است از دايرمداري بشر، و هر آنچه از عقل و فهم و حس و خيال و وهم متعلق به وجود زميني و خلقي او است. اما اين فرهنگ كه تاريخ اسلام را به حجاب خود كشيده، و قلب آدميان را از عرش رحمان به فرش شيطان مبدل كرده، با تمام تفرعن بي سابقه و سيطره ي جهاني خود، چون فرهنگ ها و نحله هاي طاغوتي سلف نمي تواند باقي بماند؛ به خصوص كه تاريخ اسلام به پايان نرسيده و منسوخ نشده است.» [6] تدوين اين تاريخ، اگر نه تمامي، لااقل بخشي از آن سهم و وظيفه ي مهم جوانان ما است. بنابراين با رويكردي پويا بايد بيش از آنچه احساس مسئوليت مي شود در پي معناآفريني و جانبخشي به مفاهيم و قابليت هاي ژرف ترين و ممتازترين عبادت برآمد؛ چرا كه مسلما نماز مطابق با نيازهاي زمان، سير صعودي دارد؛ و البته اين امر متضمن اين معنا نيز هست كه براي زدودن حجاب هاي متعدد و دريافت فيوضات رحماني، هنوز در آغاز راه هستيم.

اما بي گمان، اكنون با توجه به شرايط زماني، و احاطه بر دانش و علوم نظري جديد و هم چنين دست يابي و آگاهي از تجارب و ميراث گذشتگان، بستر جهش هاي مناسب، فراهم است. اگر چه از سويي اين نكته ي مهم نيز قابل دريافت است كه حتي در صورت پرداختن به پژوهش هاي منسجم و دامنه دار، و ياري جستن از دانش جديد و حوزه هاي مختلف معارف موج تجارب فردي و جمعي، و بيان ذوقي و عقلي و شهودي و... هرگز تمامي اسرار نماز، برملا نخواهد شد، و اين گفته بنابر تصريح و اشارت ستارگان



[ صفحه 123]



درخشان و نمازگزاران صالحي چون حضرت امام خميني رحمه الله مؤكد گرديد. عرفا و حكماي گذشته نيز در اين خصوص پافشاري كرده اند، كه به برخي از فراز و نشيب هاي جدلي در كليت اين ديدگاه كه غايت اعمال عبادي و عرفاني است، اشاره شد؛ چنان كه به قول شهاب الدين يحيي سهروردي [7] «پيغامبر ما نهي كرده است كه اسرار الهي، مكشوف گردانند، و در سخنان حكما مي آيد كه افشاء اسرار الربوبيه كفر، و حكما واجب چنان كردندي كه حكمت الهي هرگز مسطور و مكتوب نگردانيدندي، الا كه از نفس به نفس، نقل كردي.» [8] .

و يا به اعتبار قول مولوي:



عارفان، كز جام حق نوشيده اند

رازها دانسته و، پوشيده اند



هر كه را، اسرار حق آموختند

مهركردند و، دهانش دوختند



هر كجا، شمع بلا، افروختند

صد هزاران جان عاشق، سوختند



سر غيبت، آن را سزد آموختن

كو زگفتن، لب تواند دوختن



گفت پيغمبر،هر آن كو سر نهفت

زود گردد با مراد خويش، جفت



دانه چون اندر زمين، پنهان شود

سر آن، سرسبزي بستان شود



زر و نقره، گر نبودندي نهان

پرورش، كي يافتندي، زيركان؟



ديگران نيز از متقدمين و متأخرين در اين باب بسيار گفته اند (براي نمونه: ميبدي در كشف الاسرار، ج 2، ص 174)، اما نگارنده سخن را به بياني از



[ صفحه 124]



حضرت امام خميني رحمه الله ختم مي كند كه در محبوب بودن از معارف الهي در عين اشتغال به عبادت، و وظيفه ي حضور در عبادت (چه از باب طهارت مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و ديگر امور) مي فرمايد: «انسان [بايد] به طريق اجمال، ملتفت باشد كه ثناي معبود مي كند، گرچه خود نمي داند؛ چه ثنايي مي كند و چه اسمي از اسماي حق را مي خواند. شيخ عارف كامل ما مرحوم شاه آبادي (روحي فداه) براي اين نحو عبادت، مثل مي زدند به اين كه يكي قصيده در مدح كسي بگويد و به طفلي كه معناي آن را نمي فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است. البته آن طفل كه قصيده را مي خواند اجمالا مي داند ثناي ممدوح را مي كند، گرچه كيفيت آن را نمي داند. ماها نيز كه طفل ثناخوان حق هستيم و نمي دانيم كه اين عبادات را چه اسراري است، و هر يك از اين اوضاع الهيه با چه اسمي از اسما ارتباط دارد، و به چه كيفيت، ثناي حق است، اين قدر بايد ملتفت باشيم كه هر يك از آن ها ثنايي است از كامل مطلق و معبود و ممدوح علي الاطلاق؛ كه خود ذات مقدس در اين اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده كه در پيشگاه مقدسش اين نحو ثنا كنيم.» [9] .



[ صفحه 125]




پاورقي

[1] رويكردي نمادين به تربيت ديني/ 185، 186.

[2] نكته هاي نوراني/ 42.

[3] مدخلي بر رمزشناسي عرفاني/ 37.

[4] همان/ 27، 28.

[5] همان/ با اندكي تغيير.

[6] حكمت معنوي و ساحت هنر/ 30- 34.

[7] ملقب به شيخ اشراق. حكيم معروف و محيي حكمت اشراق (سهرورد 549 و587 ه) فلسفه ي او التقاطي است. متعصبان او را به الحاد، متهم و علماي حلب، خون او را مباح شمردند. وي در حبس و در 38 سالگي مقتول شد. «حكمة الاشراق، آواز پر جبرئيل، رسالة العشق، لغت موران، عقل سرخ» از جمله آثار او است.

[8] مدخلي بر رمز شناسي عرفاني/ 175، 176.

[9] شرح چهل حديث/ 443.


بازگشت