درفش


«در غرب مدرن، غالبا مرگ به صورتي كريه، حادثه اي غيرمترقبانه و بس ظالمانه تلقي مي شود. در غرب، ديگر نمي دانند چگونه پير شوند. هيچ چيز بيش تر از سالخوردگان محتضر كه اصرار دارند جوان باشند، با آن عينك هاي آفتابي و شلوارهاي تنگ، آدمي را به تعجب نمي اندازد... آن ها به روش خود رقص جديد مرگ را تمرين مي كنند.

سنگ قبرهاي گورستان هاي عثماني گاهي به صورت دستاري از سنگ برجسته است در بالاي مسجد ايوب (در استانبول) گورستاني پر از اين نوع سنگ قبرها است كه بلند و باريك مانند مناره هاي دوردست اين جا و آن جا افراشته شده اند. سنگ ها فقط رديف مردگان را نشان نمي دهند، بلكه اين مطلب را يادآوري مي كنند كه متوفي هميشه آماده ي مرگ بوده است. در واقع دستار در طول حياتش به منزله ي كفن او بوده است. به اين ترتيب هر كس مرگش را بر سر خود حمل مي كرده است. [چنان كه هر فرد مسلمان] پنج بار در روز حركت مرگ خويش را تكرار مي كند. انگشتي كه آخر هر نماز بلند مي شود، سمبل توحيد است كه بي وقفه بر آن تأكيد مي شود. به هنگام مرگ، آن گاه كه او براي انجام هر حركتي ناتوان است، باز هم انگشت سبابه ي



[ صفحه 110]



خود را بلند مي كند، و باز هم يك بار ديگر و براي آخرين بار وحدانيت خداوند را شهادت مي دهد. آخرين حركت جزء زندگي روزمره است. به اين ترتيب مرگ به صورت پديده اي غريب و ناآشنا ظهور نمي كند. مرگ چيزي نيست كه به ناحق از خارج بيايد و جسم ما را خرد كند بلكه پارچه، مانند يك قالي بافته شده در هستي ماست. مرگ همزاد زندگي آدمي در اسلام است.» [1] .

در اين فصل، با سخن از دو مقوله ي اساسي در فهم نماز يعني عشق و عقل، كوشش شد تصويري ديگر از معاني نماز، هويدا گردد. عشق به ذات پروردگار و اتصال به آن، همواره يكي از پررنگ و رونق ترين نحله ها در فهم معاني بلند نماز بوده و هست. اما از آن جا كه اين جريان سيال و تغزلي در هر عصر به نوعي گرفتار تحريف يا سوءاستفاده بوده، به ناچار جبهه گيري هاي متفاوتي در تبيين آن شكل مي گيرد؛ چنان كه مثلا در قرون ميانه هجري «صوفيه و باطنيه كه دين را از قيد و بند ظواهر شرع و جهات خشك و تقيدات مذهبي، آزاد مي دانستند، جهت استحكام تشكيلات مذهبي خود، دو مطلب را بيش از هر چيز ديگر مورد توجه قرار مي دادند. كه يكي از آن دو امثال و كنايات و اشارات موجود در قرآن كريم بود. آنان كه حفظ ظواهر و تقيدات لفظي را به كلي الغا كرده، اساس و مبناي درك مقاصد قرآن را بر پايه ي رمز و اشاره و رازگويي قرار دادند تا زمينه را براي هرگونه بهره برداري به منظور تأمين مقاصد مذهبي خود آماده نمايند.» [2] .

از اين رو، به رغم كاستي هايي كه براي اقوال متشرعاني چون مؤلف كشف الاسرار قائليم، بايد به آنان حق بدهيم كه در مقابل چنين انحرافاتي



[ صفحه 111]



عكس العمل نشان بدهند. اما از مجموع نقطه نظرهاي مربوط به اين شاخه يك مطلب مهم استفاده مي شود، و آن اين كه براي حصول به مقصود «بايد با تأويل عشق، آشنا و بدان توانا بود؛ چون عشق مانند كلام آسماني [قرآن] يا نبوي، معنايي دوگانه دارد. ريشه و سرچشمه ي عشق، حسن الهي است كه كل جميل من جمال الله، و كشف اين منبع، كاري پيامبرانه است.» [3] و از اين باب است كه حضرت امام خميني رحمه الله مي فرمايند: «نماز اوليا چنان است كه در هر تكبيري، حجابي خرق كنند. و از براي آن ها در نماز و اين معراج روحاني، مقامات ديگري است كه در وهم ما نيايد. در هر صورت، ما از ادراك اين معاني محروميم؛ تا چه رسد به شهود يا وصول!» [4] .

اما از ديدگاه دوم، يعني تفكر نيز اگرچه همواره اين آفت، وجود دارد كه خويشتن بيني هاي نامحسوس و تودرتوي آدمي به مانند عرفان دل آگاهانه به آب انداخته نشوند، و از سويي شروح عقلي و استدلالي آن مزه و محبت و حيرت گفتار عارفانه را نيز ندارند؛ اما از آن جا كه «اسلام در خود به نظر مجدد مذهب اولاي بشريت مي نگرد، اين چشم انداز به تمدن اسلامي اين آمادگي را بخشيده كه ميراث كهن ترين سنن را با خلع جامه ي اساطيري هبه ي سنن مزبور، با خلعتي از تقريرات انتزاعي تر و موافق تر با آموزه ي ناب احديت خويش جذب و آن خود كند.» [5] ؛ لذا جمع عقل و عشق و رياضت و بهجت در اين آموزه ها ممكن شده است، «تا بيانگر تعادلي باشد كه احديت خداوند را در نظام كيهان انعكاس مي دهد.» [6] به ويژه آن كه در حوزه هاي نظري علوم جديد هر يك از شاخه هاي جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي، علوم



[ صفحه 112]



مردم شناسي و فهم آداب و مناسك فرهنگي و از اين قبيل ذيل تفكر عقلايي اسلام، دريچه هايي از خوديابي به خداخواهي مي گشايند، كه در مثال هاي ذكر شده، تا حدودي هويدا گرديد.

در مجموع تمام تعاريف و تفاصيل اين نكته- به ويژه براي جوانان- قابل دريافت و تذكر است كه در طريق كسب معارج و مدارج نماز، پيش از آن كه بخواهيم با الفاظ و يا كسب حالات اكتسابي عرفاني و عقلي به اين معاني بلند نزديك شويم، بايستي عبد بودن را بياموزيم و آن را تمرين كنيم. در آن صورت است كه به مرور، فهم معاني و نمادهاي نماز و... براي شخص ميسر مي شود؛ و الا صرف علاقه به مقدمات عرفان و با تبحر در معقولات، كارساز و گره گشا نيست؛ و مناسب تر آن است كه بدون گرفتار شدن به بسياري از دام هاي فريبنده ي عقيدتي و رفتاري (به ويژه در شرايط بي قيد و بند عصر حاضر كه راه براي هر نوع غفلت يا اباحه گري، هموار است) مسيري را كه متن مذهب به زبان گويا و صريح و در عين برخورداري از ژرفاي مناسب با فطرت الهي آدميان ترسيم نموده است، طي كرد.



[ صفحه 113]




پاورقي

[1] شهر اسلامي/ 259.

[2] خداشناسي در قرآن مجيد/ 45، 46.

[3] عشق صوفيانه/ 283.

[4] شرح چهل حديث/ 506، 507.

[5] هنر مقدس/ 146.

[6] همان/ 147.


بازگشت