نماد در نماز


«مثل نماز، مثل ستون خيمه است. اگر ستون خيمه برپا باشد، طناب ها و ميخ ها و پوشش خيمه نيز سودمند است؛ و آن گاه كه ستون خيمه بشكند، ميخ ها و طناب ها و پوشش خيمه، سودي نخواهد داشت.» [1] .

رسول اكرم صلي الله عليه و آله

مطالعه ي تاريخ تربيت آدمي، نشانگر اين واقعيت است كه موفقيت هر برنامه ي تربيتي، هنگامي حاصل مي شود كه در درون افراد و فطرت شخص و جامعه، نهادينه شود. بدون شك در طول تاريخ حيات بشر، اين مذاهب و باورهاي ديني بوده اند كه بيشترين موفقيت را در پرورش انسان ها و جامعه هاي نمونه و كارآمد به خود اختصاص داده اند؛ چرا كه جانمايه ي سراسر اديان، گوهر اسرارآميز اتصال به عالم ملكوت است و شايد از اين رو است كه مذاهب و تعاليم آن ها، داراي قابليت تأويل و تفسير، تلقي



[ صفحه 24]



مي شوند؛ و برخلاف مكاتب خود ساخته ي بشري، ابتر و قابل تحديد نيستند.

پيوند قدسي آسمان و زمين، كه به مدد بيان قدسي و پرجذبه ي كتب مقدس، و نيز اشارات پراسرار پيامبران حاصل شده است، مويد آن است كه زبان تمامي اديان، متكي به نمادها است. در عين حال، سواي كاركرد مشترك و به ظاهر يكسان نمادگرايي در تاريخ اديان و آيين هاي مذهبي، كثرت نمادها و وفور معاني مستتر در آن ها گونه گوني تجربه و تربيت ديني را در فرقه ها و جوامع مختلف باز مي تاباند. و اين گونه آب، آسمان، زمان، مكان، نظام كيهان شناختي، و حتي اشياي پيرامون آدمي چون سنگ و درخت، در آيين هاي مذهبي هر يك به نوعي نمود تجلي قداست، محسوب مي شوند.

طبيعي است آنچه به اين گفتار، معطوف مي شود، تطابق تفهيم مقدس در اديان الهي با يك ديگر، و يا بازگشايي معاني منبعث از ارزش هاي مذهبي مختلف نخواهد بود؛ اما به جا مي نمايد اشاره كنيم در آن صورت نيز، درك و كاركرد ويژه ي نمادهاي مذهبي، و تشخيص حدود و دامنه ي آن ها در هر نظام آداب و تربيت ديني، يك ركن خواهد بود؛ چنان كه حتي متكلمي چون ناصرخسرو [2] قرن ها پيش از زمان حاضر مي گفت: «شريعت هاي پيامبران عليهم السلام همه به رمز و مثل بسته باشد، و رستگاري خلق، اندر گشادن آن بود.» [3] .

با اين وصف، در ابتداي بحث حاضر نيز لازم است تعريفي مناسب از



[ صفحه 25]



مفهوم و ابعاد واژه ي نماد، به دست دهيم؛ و آن گاه به جست وجوي مصاديق آن در حيطه ي ژرف و در عين حال صميمي و گوياي احاديث معصومين عليهم السلام، و نيز آثار شوق برانگيز مفسران و مؤلفان مسلمان بپردازيم.

اما بايد اذعان داشت كه در آغاز، ناهمگوني تعاريف مشابه و متعدد اين حوزه موجب آشفتگي ذهن و چه بسا اغتشاش فكري مي شوند؛ به گونه اي كه حتي به اعتقاد صاحب نظران نيز «لازم است قبل از هر چيز، كلمه هايي را كه براي بيان مفاهيم مربوط به نماد به كار رفته اند، و سخت دستخوش تحريف، پريشاني و آشفتگي معنا شده اند باز شناخت؛ زيرا براي كلمه ي نماد، معادل هايي چون:

اسطوره (Myth)- بُت يا صنم (Idole)- تصوير (Image)- صورت (Figure)- استعاره (Alleory)- رمز (Simbol)- تمثيل (Parable)- تمثال (Icon)- نشان يا علامت (Emblem) و نشانه (Sign) نيز ذكر كرده اند، كه هيچ يك از آن ها نمي تواند در برگيرنده ي نماد باشد.» [4] .

بديهي است نگارنده در اين مختصر، قصد تحليل تمامي اين معادل ها را ندارد، اما ارجاعات مقتضي كه بنابر ضرورت متن به پاره اي معادل ها مي شود، تفكيك سيماشناسي احاديث و روايات را برمبناي تعريف نشانه، يا نماد، يا استعاره، يا رمز و... نيز پاره اي از ملاحظات علمي را در حد لازم، بر ما مكشوف خواهند ساخت.

تذكر مقصود اين تحليل از پرداختن به تعاريف ياد شده ضروري است؛ چرا كه غرض، نه سرگرم شدن به چند و چوني هر واژه ي نمادين عبادي بر



[ صفحه 26]



مبناي تعاريف فوق خواهد بود، (پرداختن به اين امر جدا از آن كه فهم بسياري از مقدمات عرفاني نماز و شكافتن نقطه نظرهاي علمي را ايجاب مي كند؛ تفكيك هر اشاره ي نمادين براساس اين روش، حجم تحليل را افزايش مي دهد؛ لذا علاقه مندان مي توانند حوزه هاي متجانس مبحث حاضر را در مراجع ذكر شده، و ديگر منابع، پي گيرند.) در واقع، روش اين گفتار، تصويرسازي مقدماتي يكي از انواع درك مفاهيم نمادين نماز، به صورت گزينشي و تقريبي است. و آنچه مقصود نظر مي باشد، واقعيت اموري است كه قداست در آن ها متجلي مي گردد، ولي عامه ي ما، ناهشيارانه با آن مواجه مي شويم، و چه بسا هرگز در آن ها انديشه نمي كنيم.

با اين وصف- كه حتي گاه براي صاحب نظران نيز تفكيك معادل هاي هر حوزه دشوار مي گردد- بايد اشاره كرد «از ميان كلمه هايي كه ذكر شد، دو كلمه كه بيش از بقيه، نا به جا، به جاي يك ديگر مي نشينند، واژه هاي نماد و نشانه هستند. دليل اين نابه جايي اين است كه نماد در وهله ي نخست از همان جنس نشانه است، اما [بايد بدانيم]اغلب نشانه ها وسايلي هستند براي بيان معنايي كه حاضر است، و يا قابل وارسي. مثلا اشارات رياضي (Algorighme)، همه ابزارهايي براي بيان تعريفي طولاني، يا يك رشته معاني از همان سنخ اند. از سويي ممكن است نشانه كه براي اختصار و صرفه جويي در اعمال ذهني، وضع و استفاده مي شود؛ برحسب قراردادهاي اجتماعي خاص و محدود، تعيين و تعريف شود. و نيز رساننده ي مفاهيم مجرد و صفات و كيفياتي باشد، كه به دشواري، مجسم مي شوند و با عينيت، تطبيق



[ صفحه 27]



مي يابند؛ مانند: مفهوم عدالت كه با شمشير و ترازو، نشان داده مي شود.» [5] .

حال آن كه، نماد برخلاف نشانه- كه گفته شد براي بيان معنايي كه يا حاضر است، يا قابل وارسي، استعمال مي شود- «رابطه اي است بين معرفت عقلي و الهام قلبي، كه به طور خصوصي برقرار مي شود. و [با جهش به سوي عينيت] در عرفان و حكمت به منزله ي كشف شهود، تجلي مي يابد.» [6] و به بيان ديگر «نماد، نشانه اي عيني است كه به وسايل طبيعي (مأخوذ از سراسر طبيعت) چيزي غايب يا غيرقابل مشاهده- هم چون ملكوت آسمان يا دنياي پس از مرگ- را مجسم مي سازد.» [7] .

از آن جا كه در بررسي هاي متن پيش رو، و در جمع آوري و استنتاج احاديث، و نيز روايات و تفاسير عرفاني، گاه با تعبيرهاي دو پهلو يا چند معنايي روبه رو مي شويم كه تمايز ميان نماد و نشانه را براي ما بسيار دشوار مي سازند؛ لازم است با قطعيت و بر مبناي اين شناخت، به تفكيك روايات نپرداخت. با وجود اين، مي توان در همين ابتدا گفت، در متن فراهم شده دو گونه نشانه قابل تشخيص است:

نخست نشانه هاي قراردادي، كه اگر چه بر مبناي مشخص دلالت مي كنند، اما واقعيتي قراردادي و حاضر را، مدنظر قرار مي دهند؛ مانند احاديث شريف: [8] .

نماز چون ترازو است؛ هر كه كامل كند، پاداش كامل يابد.



[ صفحه 28]



نماز، اسلحه ي مؤمن در برابر كافر است.

مقام نماز نسبت به دين، هم چون مقام سر، نسبت به تن است.

سجده ي بسيار، گناهان را مي ريزد؛ آن گونه كه باد، برگ درختان را.

نماز، قلعه اي است كه انسان را از حمله هاي شيطان، محفوظ مي دارد.

مثل مردي كه گناه مي كند و نماز مي خواند، مانند كسي است كه در خاك مي غلتد؛ آن گاه با آبي صاف خود را شست وشو مي دهد؛ اگر بار ديگر بدنش را خاك آلوده كند، آيا وقتي كه سراغ آب مي رود، و خود را مي شويد، بدنش پاك و تميز نمي شود؟ [پس] نماز، گناهان را پاك مي كند؛ چنان كه آب، خاك را از بدن انسان خاك آلوده.

امام باقر عليه السلام به يكي از يارانش فرمود: آيا ريشه ي اسلام را به تو معرفي كنم؟ عرض كرد: فدايت شوم، بفرماييد. حضرت فرمود: ريشه اش نماز است.

خداوند، نماز را محبوب من كرده است؛ چنان كه غذا و آب را محبوب انسان گرسنه و تشنه قرار داده است. و گرسنه از غذا و تشنه از آب، سير مي شوند و [ليكن] من هرگز از نماز، سير نمي شوم.

با تأكيدهايي چنين اگرچه واقعيت مقام نماز را بهتر از آنچه در اين احاديث تعبير شده است نمي توان بيان كرد، اما مفهوم و غايت هر جمله بدون نمايشي بودن آن، پوشيده مي ماند.

و اما گونه اي ديگر از احاديث، داراي نشانه هايي هستند كه معناي آن ها، واقعيتي را به دشواري قابل تجسم و تصور مي سازد. اين نشانه هاي مجازي (يا تمثيلي) چنان كه در مثال مفهوم عدالت، بيان شد، بايد قسمتي از معنا را ناگزير به طور عيني نمايش دهند؛ مانند احاديث شريف:



[ صفحه 29]



روشني چشم من، در نماز است.

نماز، هم چون طعام ميهماني الهي است در زمين، كه خداوند در هر شبانه روز، پنج مرتبه آن را براي اهل رحمتش گوارا گردانيد.

هر چيزي را زينتي است، و زينت اسلام، نمازهاي پنج گانه است.

نمازگزار در [بارگاه] خداوند را مي كوبد؛ و هر كه پيوسته دري را بكوبد، عاقبت بر روي او باز مي شود.

هر چيزي را قيمتي است، و قيمت بهشت، نمازهاي پنج گانه است.

نخستين چيزي كه به حساب آن مي رسند، نماز است.

نماز، چهره ي شيطان را، سياه مي كند.

فاصله ي ميان بنده و كفر، ترك نماز است.

در مجموع براساس آنچه گفته شد، لااقل دو ويژگي مهم در احاديث و روايات و گفتارهاي نشانه اي، قابل تأكيد است.

1) اين نشانه ها، تصنعي يا قالبي (قراردادي) هستند.

2) نشانه ها، محدود و معين، برآورد مي شوند.

و اما در مورد نماد، از آن جا كه بيش از هر طيف ديگري در متن از آن گفته خواهد شد، در اين جا به اين تعريف، بسنده مي كنيم كه نماد، قلمرو شهود، و الهام، و كشف رموز، و جانمايه هاي هستي است! و نيز، نماد القاكننده ي ارتباط متعادل، و تحكيم مباني ارزشي آدمي با مظاهر پيرامون او است. در مقايسه با نشانه اگر بخواهيم ويژگي هاي شاخص نماد را مؤكد سازيم، بايد اشاره كنيم كه براساس مجموع آراي صاحب نظران برجسته ي اين حوزه (كه از مآخذ ذكر شده در اين كتاب قابل استنتاج است) نماد:

1) با فلسفه، حكمت، و عرفان، پيوند مي يابد.



[ صفحه 30]



2) بي نهايت باز و گسترده است.

3) برخلاف نشانه، مفاهيم غيرقابل مشاهده و عالم غيب را براي مخاطب، تجسم مي بخشد.

4) با طبيعت گسترده ي پيرامون و جهان هستي، ارتباط تنگاتنگ دارد.

5) چندپهلو، چندقطبي و مبهم است؛ لذا، نمي تواند محصول علتي واحد باشد؛ لكن، بهترين تصوير ممكن براي تجسم چيزي است كه نسبتا ناشناخته تلقي مي شود؛ و نمي توان آن را به شيوه اي روشن تر نشان داد.

اگرچه تمايز ميان نشانه و نماد، در حد مقدور گفته شد؛ اما بايد به وجه مشترك اين دو نيز اشاره كرد. شايد بتوان گفت، وجه مشترك نماد و نشانه اين است كه كنجكاوي برانگيخته شده ي مخاطب را، به طور طبيعي از صحنه هاي بيروني به مفاهيم باطني و عميق و ناگفته مي كشاند، و به گيرنده ي پيام، فرصت مي دهد تا در يك تعامل سازنده، از طريق مكاشفه ي مفاهيم و سير در عوالم باطني به درون سازي بپردازد. البته در اين وجه مشترك نيز، نماد از كاركردي مؤثرتر و رساتر برخوردار مي باشد؛ زيرا عنصر اساسي در پيام هاي نمادين، فراهم آوردن فرصت تازه جهت انديشيدن خلاق و زاينده است، تا تمام احساسات و شعور دروني فرد به طور خودانگيخته، بارور شوند. شايد اين تعابير با ذكر مثال هايي، بيش تر مفهوم شوند:

براي هر چيزي ركني است، و ركن [شخصيت] مؤمن، نماز است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله از هيچ منزلي كوچ نكردند، مگر آن كه در آن دو ركعت نماز گزاردند و فرمودند: تا اين مكان، روز قيامت بر نماز خواندن من گواهي دهد.



[ صفحه 31]



دو كس اند كه نمازشان از سرشان بالاتر نمي رود: بنده اي كه از مولاي خود، گريخته باشد و زني كه شوهر خود را نافرماني كرده باشد تا بازگردند.

نماز صبح و نماز عشا سنگين ترين نمازها در نظر منافقان است.

با آوردن مثال هاي متعدد، اين صفت برجسته و كاركرد ويژه ي نماد- يعني خوديابي دروني فرد در برخورد با پيام، و انعكاس رفتاري از جوهره ي وجودي خويش كه وحدتي بنيادين بين نمودهاي دروني او با جريان هستي برقرار مي سازد- بارزتر خواهد شد. اما چنان كه تصريح شد نبايد بر مبناي قطعيت، هر حديث يا روايت و يا تأويل عرفاني را در ذيل معادل هاي ذكر شده گنجاند؛ بلكه مقصود كلي، دريافت جانمايه ي هر پيام، با نگاهي انديشه مندانه تر به آن بر مبناي دانش اندكي است كه از تمايز ميان معادل ها دريافته ايم؛ زيرا در احاديث متعددي كه خواهد آمد مجموعه اي از معادل ها وجود دارد، كه وجه غالب در آن ها وجود عنصر نمادين است، اما امكان عدم تمايز روشن شان با ديگر معادل ها نيز وجود دارد.

به طور مثال، روايت شده است كه «علي عليه السلام به مردي كه با عجله و سرعت نماز مي خواند، فرمودند: مثل تو نزد خداوند، مانند كلاغي است كه از زمين، دانه برمي چيند؛ و اگر در اين حالت بميري، به دين غير محمد صلي الله عليه و آله مرده اي. آن گاه فرمودند: دزدترين مردم، كسي است كه از نمازش بدزدد.» [9] اين روايت، در واقع مثل يا استعاره، و ضد نماد است؛ چرا كه گفته شد نماد، بهترين تصوير ممكن براي تجسم چيزي است كه نسبتا ناشناخته است، و



[ صفحه 32]



نمي توان آن را به شيوه اي روشن تر نشان داد؛ حال آن كه «استعاره يا مثل از انديشه و مفهومي انتزاعي، تصوير مي سازد؛ يعني بيان مصور انديشه اي مجرد است و پايه و مبدأ حركتش مفهومي مجرد»؛ [10] مانند:

نماز حرام خواران، مثل بناي ساختمان بر ريگ است.

مردي به اميرمومنان، علي عليه السلام عرض كرد: من از نماز شب، محروم شده ام. حضرت فرمود: تو را گناهانت به بند كشيده است.

اما «نماد، في نفسه خود تصوير است، و من حيث تصوير، سرچشمه ي مفاهيم و انديشه هاست. و اين گونه قلمرو نماد، سراسر دنياي غيرمحسوس، ناخودآگاهي، ماوراءالطبيعه، يعني سراپرده ي غيب و اسرار را در برمي گيرد، و مفاهيم تجسم ناپذير و غيرقابل مشاهده چون روح و نفس و قداست را افاده ي معنا مي كند.» [11] بنابراين همه، زبان متكي به نمادها، ضمن آن كه از عادي شدن مفاهيم و تكرار بي نتيجه ي پديده هاي اطراف آدمي مي كاهد، در واقع، بيان روشن، ظريف، و كاملا دقيقي است كه نظم معنوي اشيا (جهان مقدس) را با نظم دروني آدمي (فطرت مقدس) پيوند مي زند.

ذكر احاديث و رواياتي ديگر، قابليت هاي زبان متكي به نمادها را بيش تر روشن مي كند. با دقت در اين مثال ها، مشخص مي شود وجود يك عنصر يا نماي مؤكد در هر جمله ي كوتاه، چونان ضربه اي است كه حجاب هاي دروني فرد را، ناگهان فرومي ريزد؛ با شوق و سرعت، وجود مخاطب را فرامي گيرد، و او را وامي دارد تا به خود بازگردد؛ و با نگاهي ديگر به خويش و هستي پيرامون خويش بنگرد. و چه بسيار اين واژه هاي نمادين، كه



[ صفحه 33]



عميق ترين و نهادينه ترين جهت گيري هاي مثبت را در اشخاص به بار آورده اند.

خداوند، فرشته اي دارد كه هنگام نماز، بانگ مي زند: آدمي زادگان!

برخيزيد و آتش هايي را كه [از گناه] بر خويشتن افروخته ايد، به نماز، خاموش كنيد.

نماز شب، چراغ خانه ي قبر و حجابي در ميان انسان و آتش دوزخ، و گذرنامه ي صراط، و كليد بهشت است.

نشان كفر و نفاق آن است كه كسي منادي خدا را بشنود كه به نماز، ندا مي دهد، و وي را به رستگاري مي خواند، اما دعوت او را اجابت نكند.

بنده تا هنگامي كه منتظر نماز است، در حال نماز است.

اين احاديث، تفهم و تعقل درباره ي امور قدسي را، ممكن مي سازند، و كثرت تعابير نمادين در تعاليم مذهبي، به طور مداوم به انسان مسلمان خاطرنشان مي كند كه هستي و جهان پيرامون او، از لحاظ ساختار به مثابه كليتي يكپارچه معنا مي شود و جلوه مي يابد؛ كه به مدد اين نمادها مي توان با آن نظام، هماهنگ شد.

علاوه بر اين، اگرچه به واقع، در اين حوزه تجلي قداست بيش تر به آزمايش وجدان، درك و تفسير مي شود، اما در عين حال همواره اين امكان وجود دارد كه در تعامل با افكار و مشاهده هاي ديگران، اين فرآيند، محتوايي غني تر پيدا كند؛ و بدين گونه تيزبيني و حساسيت و شهود فرد مؤمن رو به افزايش نهد؛ مانند:

نماز، نور مؤمن است.

شرف مؤمن، در شب زنده داري او است.



[ صفحه 34]



نماز در قيامت، تاج نمازگزار، و نور صورت اوست.

نماز، نوري است از طرف خداوند، كه به بندگانش هديه شده است.

آن گاه كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به معراج رفت، گروهي را مشاهده كرد كه سرهاي آنان را با سنگ مي كوبيدند. درباره ي آنان از جبرئيل سؤال كرد. او گفت: اين ها كساني بودند كه در نماز، سرسنگين بودند.

در اين جست وجو، در بسياري از احاديث و روايات نيز واژگاني كه نشانگر شي ء يا نمادي مستقل باشند وجود ندارند؛ بلكه هر يك داراي مفهومي خاص هستند كه شايد در دايره ي تعريف نماد يا رمز يا استعاره و... قرار مي گيرند. در واقع اين نوع اشاره ها و نشانه ها را بايد نوعي استدلال ايماني دانست كه براي اقناع مؤمنان به كار مي رود و در انتقال فكر قدسي و تربيت ديني به آن ها، بهترين شيوه ي بيان است.

در اين معنا، نفس و حقيقت انساني، چون از آن عالم است، به طور ذاتي مشتاق پيوستن به ملكوت است؛ اما آنچه او را از اين كار، بازمي دارد تعلقات دنيوي است. جوينده ي معرفت از جمله معارفي كه بايد كسب كند صعود از دايره ي تجربه ي حواس ظاهر و استدلال عقلي، به پذيرش بي چون و چراي اشارت مربي و يقين به آن، براي نيل به عالم علوي است. بنابراين مي توان كاركرد اين نوع احاديث و روايت ها را معرفت بي واسطه از اين سان برشمرد.

نمازي كه زن در تاريك ترين گوشه ي خانه ي خود بخواند، از همه نمازهاي او نزد خدا محبوب تر است.

هر كه نمازش از ناسزا و بدي يازش ندارد، به نماز از خدا دورتر شود.

هر كه به شب، نماز كند، به روز، چهره اش نيكو شود.



[ صفحه 35]



خواب با علم، بهتر از نماز با جهل است.

هنگام شب كه مردم در خوابند نماز بخوانيد، تا وارد بهشت شويد.

چه بسيار كسان كه هنگام شب براي نماز برمي خيزند، و از كار خود جز بيداري، ثمري نمي برند.

مردي خدمت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و عرض كرد: من با زحمات بسيار آماده ي سفر حج شدم، اما موفق به مسافرت نگرديدم.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: بر تو باد به نماز جمعه، كه حج مستمندان است.

علي عليه السلام فرمود: من همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مسجد نشسته و منتظر وقت نماز بودم. مردي آمد و گفت: اي رسول خدا! من گناهي مرتكب شدم (چه كنم؟) حضرت اعتنايي نكرد. پس از اقامه ي نماز، آن مرد بار ديگر سخنش را تكرار كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: مگر تو با ما نماز نخوانده اي؟ عرض كرد: چرا. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: نمازت كفاره ي گناهان توست.

البته در اين جست و جو، ما به مصاديقي از احاديث شبه رمزي، برخورد مي كنيم، كه به درستي نمي توانيم تأويل و تفسير روشني از مقياس ها و حقايق مندرج در آن ها ترسيم نماييم؛ زيرا از فحواي شان هيچ اشاره ي صريحي بر فهم معناي مكتوم در آن ها به دست نمي آوريم، و از آن جا كه برخلاف ديگر احاديث و روايات، ظاهرا اين گفته ها بر مفهوم متعارف و حقيقتي مشهود، دلالت ندارند، ناچاريم براي كشف معنايي مكتوم آن ها ذهن را به فعاليت واداريم. اگرچه اين گروه از احاديث و روايات در مقايسه با تجربه هاي عادي ما، در جهان مادي و محسوس ظاهرا مبهم و غيرمحسوس هستند؛ اما بدون شك برخلاف بسياري از عبارت هاي رمزي، غيرواقعي



[ صفحه 36]



محسوب نمي شوند.

دو ركعت نماز مرد متأهل، از هفتاد ركعت نماز عزب، بهتر است.

دو ركعت نماز دانشمند، بهتر از هفتاد ركعت غيردانشمند است.

دو ركعت نماز شخص پرهيزكار، بهتر از هفتاد ركعت آدم لاابالي است.

نماز مرد، كه به دلخواه در جايي كه مردم او را نبينند كند، برابر بيست و پنج نماز است كه در ديده ي مردم كند.

نماز زن تنها، بيست و پنج بار از نماز جماعت او بهتر است.

نماز نشسته، يك نيمه ي نماز ايستاده است.

اما براي آن كه گونه گوني تعاريف معادل ها، نوعي اغتشاش در فهم مقصود اصلي، پديد نياورد، لازم است در اين جا، يك دسته بندي عمومي از احاديث و روايات، بنابر تعاريف ياد شده، ارائه گردد؛ لذا، مي توان چنين گفت كه در بررسي مختصر حاضر، با هفت طيف از مفاهيم و معاني در مقوله ي گسترده ي نماز روبه رو شديم؛ كه عبارتند از:

1) آن ها كه برخوردار از نشانه هاي قراردادي و قالبي هستند.

2) آن ها كه با برخورداري از نشانه هاي مجازي، به دشواري، واقعيتي را قابل تجسم مي سازند، اما معدود و معين، برآورد مي شوند.

3) مفاهيمي كه بين نشانه و نماد، نوسان دارند.

4) مثل ها و استعاره ها، كه مي توان آن ها را در ذيل گروه اول و دوم قرار داد.

5) احاديث و روايات نمادين.

6) احاديث و روايات فاقد نشانه يا نماد، كه به عنوان استدلال ايماني، كاربرد دارند.



[ صفحه 37]



7) گروهي كه برخوردار از واژگان رمزي يا شبه رمزي مي باشند.

بنابراين، اكنون با توجه به اين مطالب، مي توان حتي از لحاظ نظري نيز، صورت بياني روايات و احاديث را در دو گروه كلي مورد تدقيق قرار داد.

ملاحظه مي كنيم گروه كثيري از گفتارها، برخوردار از واژگاني مجازي هستند كه مفهوم شان پديده هاي محسوس و قابل تجزيه با حواس انساني عادي است. آن ها عامل نمايش شي ء يا فكري هستند كه مورد اشاره قرار داده اند، و به عبارتي، هر علامت معمولا تنها يك معنا دارد؛ مانند: انسان گرسنه و تشنه، ترازو، اسلحه، قلعه.

در بين اين گروه، واژگاني وجود دارند كه طبق آن ها، معاني متعلق به عالم قدس، برحسب انديشه ي القايي به مؤمن، به كسوت صور محسوس درمي آيند، اما نه چون صور جهان مادي كه قائم بر ماده هستند؛ بلكه صورت هاي مجازي، گويي حقيقت عالم ملكوت مي شوند كه به مدد آن ها خروج از عالم ظاهر و اتصال به جهان غيب، ممكن مي گردد؛ مانند: به بند كشيده شدن انسان به وسيله ي گناه و گشودن آن به وسيله ي نماز.

واژگان كليدي گروه دوم، اگر چه در بيرون از مخاطب قرار ندارند، اما بيانگر حالاتي هستند كه براي انسان مافوق عادي، رخ نموده اند (و البته به اين اعتبار نيز قدسي محسوب مي شوند)؛ و لذا در ابتداي امر، بار اصلي معنا و مقصود گفته ي معصوم عليه السلام از راه تجربه ي حسي مخاطب، قابل شناخت نيست؛ و با الهام و پوشيدگي نسبي خود به نماد مي ماند؛ مانند: نور مؤمن، شرف مؤمن، نشان كفر و نفاق، ميهماني الهي.

در اين قياس، واژگاني هم كه با معناي شبه رمزي خود، مقصودي را با ذهن ناخودآگاه مخاطب، مرتبط مي سازند، مي توان در گروه دوم جاي داد؛



[ صفحه 38]



يعني واژگاني كه با اعداد و مقياس هاي پوشيده، بيان مي گردند.

با توجه به گستردگي و وجوه تشابه واژگان گروه دوم، نكته اي كه بايد روشن گردد، وجه تمايز نماد و رمز است؛ تا بر اين اساس بدانيم هر شي ء محسوس يا اشارت نيمه محسوس، كه برحسب ظرفيت هاي صوري مي تواند قابل بسط و تأويل باشد، تا چه ميزان از جنبه هاي مشترك متعدد ديگر، رمز چيزي ديگر، تلقي مي شود.

«در زيبايي شناسي [كلام]، رمز عبارت است از يك شي ء، كه گذشته از معناي ويژه و بلاواسطه ي خودش، به چيز ديگر، به ويژه يك مضمون معنوي تر كه كاملا قابل تجسم نيست، اشاره كند. سمبل، ممكن است طبيعي باشد، مانند نور كه نشانه ي حقيقت است؛ اما رمز، عبارت از هر علامت، اشاره، يا عبارتي است كه بر معنا و مفهومي وراي آنچه ظاهر آن مي نمايد دلالت دارد.» [12] .

«اين كلمه، دو معني اصطلاحي ديگر نيز در علم بيان و تصوف دارد. در علم بيان، رمز يكي از انواع كنايه محسوب شده است، و گفته اند: رمز، كنايه اي است كه وسايط [13] آن اندك باشد، و مفهوم پنهان، كه احتياج به قدري تأمل داشته باشد. در آثار تصوف نيز، گاهي رمز به عنوان يك اصطلاح تعريف شده است، چنان كه روزبهان بقلي شيرازي [14] ، و ابونصر عبدالله بن علي سراج طوسي [15] گفته اند: رمز، عبارت از معناي باطني است كه مخزون [16] .



[ صفحه 39]



است تحت كلام ظاهري، و غير از اهل آن بدان دست نيابند.» [17] .

سواي هر نوع معناي لغوي يا اصطلاحي، در تمام اين تعاريف، يك صفت مشترك، قابل ملاحظه است، و آن عبارت از عدم صراحت و پوشيدگي سخن رمزي است. البته در اين خصوص نيز گفتني است كه رمز و علامت، اغلب به جاي يك ديگر به كار مي روند، اما ممكن است آن ها را از هم متمايز كرد. بنابراين اصل كه، رمز، علامت خارجي چيزي ديگر، به ويژه چيزي معنوي و غيرمادي است كه به علت استعداد تنوع پذيري، معنايش مشخص مي شود.

از سوي ديگر «رمز، حركت يا گردش [ذهني آدم] را از سطحي به سطح ديگر محدود نمي كند، بلكه تمام اين سطوح واقعيت را بدون آميختن آن ها به صورت واحد درمي آورد؛ و در درون يك نظام، يكي مي كند.» [18] .

در هر حال، به رغم تشابهي كه تعريف رمز با نماد، برمي انگيزد، غالب واژگان احاديث و روايات ذكر شده در باب نماز را، بايد علامتي دانست كه- برخلاف رمز- جز بر آنچه به عنوان تصريح بر آن معاني انتخاب شده اند، بر مفاهيم و اشياي ديگر دلالت نمي كنند، مگر در مواردي كه بيان ناشناخته ها، به وسيله ي شناخته ها صورت نگيرد، و اشارت ها با پوشيدگي خود موجب ابهام معنا گردند. اما در اين مرتبه نيز هم چون هر نشانه ي آشكار شده اي براي فرد مؤمن، مرحله به مرحله او را راهنمايي مي كنند؛ و موجب گسست معاني و انفصال خود با ديگر مفاهيم نيستند.

با عنايت به تمامي تحليل هاي گفته شده، در اين جا لازم است از دو



[ صفحه 40]



منظر، مفاهيم نمادين نماز را مورد تأكيد و استنتاج قرار دهيم؛ نخست از منظر زيباشناسي كلام نمادين، و ديگر، از منظر كاركرد گرايي ويژه اي كه براي جهت يابي شخص مؤمن و سالك الي الله ايفا مي كند.

آنچه از منظر نخست، براي فهم غالب اشارات نماز، لازم است، آشنايي مخاطب با مفاهيم مجرد دور از ذهن نيست؛ چرا كه غالب واژگان كليدي، هويتي آشكار در متن جمله ي گفته شده دارند. و اگر معناي آن ها با تصوير يا خيال، همراه مي شود از اين رو است، كه هم مفاهيمي غيبي و قدسي را كه تفهم آن عوالم در زبان و عقول عمومي مشكل است قابل قبول سازند؛ و هم- مهم تر از آن- پاره اي از علو نفساني، و علم و تجربه ي شخص معصوم عليه السلام را به مخاطب، منتقل نمايند.

از اين منظر، گفتار معصومين عليهم السلام هم چون اثري هنرمندانه اند كه در لحظه اي تصويري، از هستي به آدمي، نمايي عرضه مي كنند كه فراتر از ده ها خطبه و تحليل است؛ چرا كه موجز بودن، ژرفا داشتن، و در عين نمايشي بودن از برد عقلي و عاطفي و فطري برخوردار بودن در اين روايات و احاديث چنان است كه گاه انقلابي دروني در فرد ايجاد مي كنند؛ و با خلق خاطره اي ماندگار در روان و خرد فرد، او را به اشراق و تعالي، رهنمون مي گردند.

از منظر دوم، وجه مشترك تمامي اين نشانه ها و واژگان نمادين، آن است كه شخص را هر چند به طور موقت از من خويش، رها كنند، و او را در مسير تجربه اي روحاني قرار دهند. از اين مرحله به بعد قابليت معنوي، بلوغ ايمان و استقامت فرد در سير روحاني و ملكوتي، دستگير شخص خواهد بود؛ بدين معني كه پس از كشف حقايق و مقاصد مثال ها، برعهده ي اوست كه



[ صفحه 41]



چون به خويش آيد در ذهن و عمل، آن معاني را تجسم بخشد و حال موجود در هر اشارت را به اختيار خود و با نيتي آگاهانه تداعي كند. تجربه ي قابل حصولي كه از اين پس، رخ خواهد نمود، با توجه به گستردگي معاني و ژرفاي نماز مي تواند بسيار شگرف و غيرقابل بيان باشد.

در مجموع دو منظر، نكته ي اصلي در تمام گفتار ائمه ي اطهار عليهم السلام و بيان كساني كه با الهام از متن دين به تفسير اشارت ها پرداخته اند، تكيه بر متجلي كردن بي واسطه و ناگهاني و فطري حقيقت درون مخاطب است. و در عين حال كه اين تعابير، داراي جمال و جاذبه هستند در يك تعامل رواني- عاطفي، توانايي اثرگذاري و زايش فضاهاي متفاوت و بديع ذهني را فراهم مي آورند، و از كاركردگرايي آنان در طول زمان كاسته نمي شود.

لذا چنين مي نمايد كه مقوله نمادگرايي در گستره ي تربيت ديني، ضمن آن كه زمينه ساز پيوند فرد با عوالم بي حد آفرينش است، به خودي خود از اعتباري شايان و مستقل، برخوردار است. و از آن جا كه انسان مؤمن در مسير تكامل، مجاز به توقف و ركود در مراحل سير و سلوك نيست، پنهان ماندن بسياري از معاني، با اشاره و ايما راهنمايي شدن، و عدم القاي تماميت مراحل معنوي به وي مجال مي دهد تا در فرآيند تحول عبادت باطراوت خويش به طور دائم به مفاهيم ژرف و متزايد دست يابد؛ و روح خويش- كه اكنون متصل به عوالم بي نهايت شده است- در نسيم اشراق مداوم، پاكيزه نگاه دارد.

قدماي عرفا و علَماي مسلمان نيز با عنايت به اين ويژگي ها حداكثر بيان وافي به مقصود، در تبيين مقامات بلند سير و سلوك را در آثار خود به يادگار گذاشته اند. آنان كه جهان و هر چه جز پروردگار است را، حجاب فهم و ديدار



[ صفحه 42]



خداوند مي دانسته اند، و در عين حال به اشتياق پايان ناپذير آدمي براي ربط دادن خود به هستي خارج از خويش، سخت معتقد بودند- و در واقع، جانمايه ي حيات انسان را چيزي جز اعتبار اين ارتباط نمي شناختند- اقناع آن اشتياق را از راه نظر و مكاشفه دانسته و در آموزه هاي خود به گونه اي مداوم، مورد اشارت، قرار داده اند.

با تأمل در رسائل عرفاني، مشخص مي شود كه در نظر عرفاي اسلامي، آدم متعارف و در مرتبه ي اولي عارف، نيازمند ارتباط با مظاهر و نمادهاي مقدس است؛ زيرا بي وجود نماد- كه گفته شد عامل نوجويي و طراوت و تازگي و شهود و منظري به عوالم بي نهايت است- مفاهيم و پديده ها و خاصه عبادات كه نردبان عرفان در سير الي الله هستند، عادت مي شوند، مي پژمرند، و حتي در كاركردي منفي، خود موجب گسستگي روان آدم متعارف يا عارف مي گردند.

از اين رو است كه در آثار عرفاني، به كارگيري زبان نمادين و پوشيده، و نيز وفور اشارت ها و مثل ها، جزء لاينفك هر رساله است؛ چنان كه عين القضاة همداني تصريح دارد: «تمثل شناختن، نه اندك كاري است، بلكه معظم اسرار الهي است، دانست تمثل است و بينا شدن بدان. هر چه در آسمان و زمين است همه خدا در تو بيافريده است و هر چه در لوح و قَلَم و بهشت آفريده است، مانند آن در نهاد و باطن تو آفريده است، و هر چه در عالم الهي است، عكس آن در جان تو، پديد كرده است. تو اين نداني. باش، تا تو را بيناي عالم تمثل كنند؛ آن گاه بداني كه كار، چون است و چيست. بينايي عالم آخرت و عالَم ملكوت، جمله بر تمثل است. بناي وجود آخرت، در تمثل است.



[ صفحه 43]



دريغا! كس چه داند كه اين تمثل چه حال دارد؟ در تمثل، مقام ها و حال هاست. مقامي از تمثل، آن باشد كه هر كه ذره اي از آن مقام بديد، چون در آن مقام باشد آن مقام او را ازو بستاند، و چون بي آن مقام باشد، يك لحظه از فراق و حزن با خود نباشد.

دريغا! بشريت نمي گذارد كه اسرار ربوبيت، رخت بر صحراي صورت نهد.» [19] .

رواج اين نوع بيان، و گونه گوني مراتب اين زبان، چنان است كه حتي مفسر دل آگاهي نظير ابوالفضل رشيدالدين ميبدي [20] كه قائل به تأويل آيات و روايات نيست، در مرتبه اي ديگر و به نوعي، از اين زاويه فراوان در راه بري به سر و حقيقت ايمان، سود مي برد؛ و در تفسير معظم كشف الاسرار، بسياري از مثل هاي قرآن و آيات را مي گشايد. از جمله در اهميت مثال و تمثيل، و مقام آن مي گويد: «مؤمنان و گرويدگان، راست مي شنوند و بسزا مي بينند، و بيماردلان، عيب مي جويند و نادريافتني مي پرسند. مؤمنان مي دانند كه اين مثل ها، دل ها را چون آيينه است و روي ها را؛ چنان كه در آيينه نگرند هر چه در وي است بينند، دل هاي ايشان درين مثل ها نگَرد، هر چه غيب است و بودني؛ به چشم دل ببينند، يقين ايشان در غيب، پديد آيد و ايمان بيفزايد. و [ليكن] بيماردلان را، شور دل بيفزايد. پس رب العالمين، خبر داد اين دريافت جز دانايان و زيركان را نيست.» [21] .



[ صفحه 44]



به كارگيري چنين ديدي از خاستگاه اعتقاد به حضور مظاهر غيب در اين جهان، موجب مي شود كه عارف هر جزء از آداب ديني و زندگاني اين جهاني را در ارتباط با عالم غيب و قدس، مشاهده كند، بسنجد، و تعبير نمايد؛ چنان كه در جاي جاي سخن ميبدي اين تأثير و دريافت، آشكار است؛ براي نمونه در خصوص كلمه ي حج مي گويد: «حا اشارت است به حلم خداوند با رهيكان [22] خود؛ جيم اشارت است به جرم بندگان و آلودگي ايشان. چنانستي كه الله گفتي: بنده ي من! اكنون كه جرم كردي، باري دست بر حبل حلم من، زن و مغفرت خواه، تا بيامرزم؛ كه هركس آن كند كه سزاي وي باشد.» [23] .

ناگفته پيداست يافتن شواهدي براي تأثيرگذاري كلام باطني قرآن و معصومين عليهم السلام بر خيل فراوان آثار عارفان و اديبان مسلمان، كار دشواري نخواهد بود. و از اين رو هويدا است كه براي پي گيري تحليل مفاهيم نمادين نماز نيز، بي گمان آثار برجاي مانده از عارفان نامدار مي تواند محملي مناسب و قابل اتكا، قلمداد شود. اما براي آن كه با چنين انتخاب و گرايشي، به نوعي فهم مقوله ي گسترده و متنوع نماد در نماز را تحديد نكرده باشيم، و از آن جهت كه گفتار حاضر، قصد بازنموني پاره اي از استنتاج هاي صاحب نظران معاصر را نيز دارد، و خاصه براي درك بهتر دامنه ي شمول بحث، ارائه ي چنين نقطه نظرهايي را لازم مي داند؛ پيش از پرداختن به اشارت هاي ذوقي و ظريف مؤلف كشف الاسرار، تنها به ذكر دو نمونه از نشانه شناسي عناصري مي پردازيم كه در هر نماز، تكرار مي شوند. اين عناصر به لحاظ پذيرفتن



[ صفحه 45]



صبغه ي مذهبي، جلوه اي مقدس و برتر از كاركرد عادي خود مي يابند. يعني: آب (به عنوان تطهيركننده)، و سنگ (كعبه يا مهر) به نماد شي ء مقدسي كه نقطه ي اتصال زمين و آسمان يا شخص مؤمن با عالم ماورايي است.


پاورقي

[1] نكته هاي نوراني/ 77، 78.

[2] حكيم ابومعين ناصر بن خسرو قبادياني ملقب به حجت، نويسنده ي «سفرنامه» و «خوان اخوان» (394-481 ه).

[3] وجه دين/ 46. (به نقل از كتاب: رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي).

[4] رويكردي نمادين به تربيت ديني/ 62.

[5] همان/ 63.

[6] همان/ 71.

[7] زبان رمزي افسانه ها/ 9.

[8] احاديث از سه كتاب: «نهج الفصاحه، نكته هاي نوراني، 257 معماي نماز» نقل مي شوند، اما به لحاظ جلوگيري از آشفتگي متن به آن ها ارجاع نمي شود.

[9] نكته هاي نوراني/ 96.

[10] زبان رمزي افسانه ها/ 9.

[11] همان/ همان جا و به بعد.

[12] رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي/ 9، 4.

[13] واسطه ها، اسبابي كه به تعلق كردن آن به مراد رسند.

[14] نويسنده ي آثار «عبهر العاشقين»، «مشرب الارواح» (522- 606 ه).

[15] صوفي و زاهد و فقيه قرن چهارم هجري. كتاب مشهور «اللمع في التصوف» از آثار باقيمانده ي اوست. (و. 378 ه).

[16] ذخيره كرده شده.

[17] همان/ 4.

[18] همان.

[19] تمهيدات/ 293، 294، 298.

[20] در قرن پنجم هجري به دنيا آمد و تا نيمه ي اول قرن ششم هجري مي زيسته است. تفسير معروف خود را در سنه ي 520 ه تليف نمود.

[21] كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 119.

[22] بندگان، چاكران، روندگان.

[23] همان/ 539.


بازگشت