مقدمه


«مردم، نابينايند؛ مگر كسي كه خداوند پرده از برابر چشمان وي بر گيرد، و پرده چيزي بيرون از مردم نيست؛ بلكه از وجود خود مردم است و آن تاريكي وجود ايشان است.

اي دوست من! پلك هاي چشمت را برهم بگذار و بنگر كه چه مي بيني. اگر بگويي در آن حال چيزي نمي بينم، بدان كه اين خطاي توست. آري، مي بيني! اما از فرط نزديكي تاريكي وجود به بصيرت توست كه آن را در نمي يابي.

پس اگر دوست داري آن را بيابي، و با آن كه دو پلكت بسته است آن را در مقابل خود بيني، از وجودت چيزي كم كن يا چيزي دور كن، و طريق كاهش و دور كردن اين چيز، اندكي مجاهده است؛ و معني مجاهده، بذل جهد در دفع اغيار يا قتل اغيار است؛ و اغيار، وجود،

نفس و ابليس است.» [1] .

شيخ نجم الدين كبري



[ صفحه 8]



آيا تاكنون انديشيده ايم چرا در نماز شب بايد چهل مؤمن را، دعا كرد؟ چرا حمد و سوره را در نماز صبح و مغرب و عشا بايستي با نداي بلند قرائت نمود؟ چرا نماز آيات را مي توان به دو شيوه اجرا كرد؟ و صدها چراي ديگر در آداب و جوانب و اركان نماز كه شايد هر يك از ما به برخي از آن ها انديشه كرده، و جواب هايي براي خود يافته باشيم. مثلا اين كه عدد 40 نشانگر كمال و غنا و پختگي است، و يا مفاهيم متفاوت ديگري بر آن مترتب است. اما بديهي است چنين اطلاعاتي، اقناع كننده تلقي نمي شود. از يك ديدگاه عام و صحيح نيز البته مي توان گفت: چنين است؛ زيرا چنين دستور داده شده است. و اين واقعيت بديهي، كه انسان مذهبي بايد مقلد راسخي باشد، بر هر فضولي نامعقولي كه آغازگر وسواس و تشكيك است، مهار مي زند.

اما با مراجعه به متن دين خواهيم ديد ساده پنداري در اين عرصه، روا نيست؛ چرا كه علل و ريشه و ماهيت عميق بسياري از آداب ديني تبيين شده، و يا مقدمات آن به مقتضاي بدايت سلوك عموم مؤمنان، ترسيم گرديده، تا از پس ظاهر هر تربيت و ركن ديني، به بواطن و مقاصد نامتناهي آن، راه يافت؛ حال يا برحسب نياز و استدراك مراحل متعالي تربيتي و علمي، و يا برحسب وظيفه ي ايماني و اعتقادي. به خصوص آن كه آموزه هاي جهان شمول اسلام بر اين پيگيري و تفحص، تأكيد دارند؛ زيرا اگر به قولي، هستي براي بشر، و بشر جهت عبادت پروردگار خلق شده است، لاجرم براي تمامي سؤال ها و نيازهاي فطري پاسخي وجود دارد. «حضرت امام خميني رحمه الله» در كتاب «مصباح الهدايه» در باب جامعيت تمامي مراتب در وجود بشر مي فرمايند: انسان تنها وجودي است كه جامع همه ي مراتب عيني و مثالي و حسي است، و تمام عوالم غيب و شهادت و هر چه در



[ صفحه 9]



آن هاست، در وجود انسان پيچيده و نهان است؛ چنان كه خداي تعالي مي فرمايد: علم آدم الاسماء كلها... بنابراين آدمي با ملكيان، ملكي، و با ملكوتيان، ملكوتي، و با جبروتيان، جبروتي است. انسان خليفه ي خداست [كه [2] ] بر خلق او و صورت الهي آفريده شده است.» [3] .

از ابتداي تاريخ دست پرورده ي بشر، هر آييني كه به ظهور رسيده، درست و نادرست را در عبادت، امتزاج كرده و فطرت آدميان را به تباهي، سوق داده است؛ اما اسلام كه ادعاي آن مظهريت كامل معرفت الله و خاتم اديان توحيدي است، ايجاب مي كند تا در هر عرصه- به ويژه نيازهاي متفاوت معنوي و عبادي- پاسخگوي انسان ها باشد. با اين حال اگر خداوند متعال، دستورهاي آسماني قرآن، و سنت و سيره ي رسول گرامي صلي الله عليه و آله اسلام و ائمه ي اطهار عليهم السلام فرهنگ عبادت را به طور كامل به بشر ارائه داده اند، تاريخ تحقق تعاليم اسلامي هنوز به پايان نرسيده است؛ از اين رو با حفظ و واقعيت بخشي به آن مفاهيم بلند، سهمي براي ما و آيندگان وجود دارد.

سعي انسان مذهبي همواره بر آن است كه تجلي معاني مطلق را در جهان ناپايدار پيرامون خويش، مقدور سازد؛ زيرا احساس مي كند هستي به گونه اي آفريده شده است كه چون او به هر جزء آن انديشه كند، بسياري از مفاهيم قدسي را در آن مي يابد. اما دوردست بودن تجلي انوار الهي و قداست- در عين در دسترس بودن آن ها- انگيزه اي است براي واداشتن شخص كه خود را در بوته ي تجارب مذهبي بگدازد تا رمز و سر نهفته ي درون خويش و عالم ماورا را، دريابد.



[ صفحه 10]



ياريگر مؤمن در اين مسير بي پايان، وجود علامت ها و نشانه هايي است كه مرحله به مرحله او را به سمت مقصد و زدودن حجاب هاي بصيرت درون، هدايت مي كنند. در واقع گرايش مفاهيم مذهبي به سمت نماد- كه مثال هاي آن از پي خواهد آمد- در بردارنده ي اين پيغام مهم و ظريف است كه در ميدان تعامل بين خداوند و فرد مؤمن، تمام مفاهيم، بي واسطه عرضه نمي شوند؛ زيرا گذشته از ظرفيت هاي روحي متفاوت، فطرت عمومي آدمي كه با مراقبه و شهود، ملازم است، ايجاب مي كند تا در اين مسير تربيتي، شخص خواهان فرهنگ عبادي، خود، مسيريابي كند؛ اگر چه بي ترديد همواره چشم به عنايات خاص الهي دارد.

از سويي در عصر حاضر، فرآيند تربيت هر يك از آدميان، بنابر تجارب شخصي و نوع محيط بسيار متفاوت است، و وجوه اختلاف و وفور ناهمگوني در جوامع بشري، هنگامي كه تسليم فرهنگ عبادت نباشند، به تنش و بحران آفريني مي انجامد؛ لذا، اسلام كه دين واحد جهاني است مي كوشد تا با اختيار كردن زباني گويا و رسا و در عين حال زيبا و خيال انگيز با همه ي شعبه ها سخن بگويد. وفور مثال ها و حضور نمادها و نشانه ها، چه در آيات متعدد قرآن كريم و چه در بيان بليغ معصومين عليهم السلام، ملموس مي سازد كه چگونه از ميانجي ها و عوامل پيونددهنده بين درونمايه هاي به وديعه نهاده شده در هر فرد با عوامل بي حد آفرينش و پروردگار، سود برده شده است.

وفور نمادها و مثال ها در آموزه هاي اسلام، منبعث از وجود هنر راستين تربيت در بطن آن است؛ چرا كه اگر هنر هر مربي چيزي جز آفرينش دروني و به كاراندازي خلاقيت متربي نباشد- به خصوص براي انسان كه هيچ چيز به



[ صفحه 11]



صورت بالفعل براي او مهيا نيست- اين آموزه ها شخص را، وامي دارد تا با استفاده از بهترين زمينه هاي فطري به بنا كردن فرهنگ اخلاقي و عبادي و فكري خويش اهتمام كند؛ لذا طرح قالب هاي نمادين و پس زمينه هاي ايهام، به منظور فراهم آوردن امكان تعقل و چگونه ياد گرفتن است تا هر كس خودآگاهانه و بنابر انديشيدن و ياري گرفتن از سرمايه هاي دروني خود، ارزش هاي نهاد خويش را به ظهور برساند.

علاوه بر اين نكته، از متن آموزه هاي اسلام مطلب مهم ديگري نيز مستفاد مي شود كه بنابر آن دريافت، فرآيند دستيابي به حقايق ديني، مهم تر از ارائه ي مستقيم آن ها به فرد معتقد است؛ و در اين روش تربيتي انگيزه بخش، ارائه ي نشانه ها و نمادهاي ديني پويا آن هم به صورت كثير، نمايانگر برتري روش تربيتي اين چنيني، نسبت به ارائه ي نمايش ها و حالات و اطوار مذهبي (نظير مناسك و آيين هاي مختلف در سراسر جهان) و بسنده نمودن به ظواهر امر است. [4] .

در اين بين اگر تقسيم بندي ذيل را براي تطور زماني فهم فرهنگ عبادي اسلام، صحيح تلقي كنيم، يعني:

1) دوره ي رشد و بسط معارف ديني و نضج تعاليم و احكام مذهبي.

2) دوره ي رشد نحله هاي فكري و انكشاف عرفاني- فلسفي.

3) دوره ي جديد نگرش ها و نظريه هاي علمي- انتزاعي.

تا اندازه اي حجم و وسعت عظيم مقوله اي كه با آن روبه روييم (فرهنگ عبادي اسلام بر محور نماز) روشن مي شود، و جهت گيري اين پژوهش نيز،



[ صفحه 12]



بهينه و سهل تر مي گردد. به اعتبار اين قول، ما با انبوهي از داده هاي محتوايي ناشناخته و يا كمتر تفحص شده در باب نماز مواجهيم كه حتي فهرست صوري آن ها- بدون تفسير و تحليل- تأمل برانگيز است. (براي نمونه ر.ك به «جامع آيات و احاديث موضوعي نماز»، ج 2، عباس عزيزي، چهارم، 1378، نبوغ، قم. و يا «گذري بر قرآن»، جعفر شيخ الاسلامي، اول، 1376، مدرسه، تهران. [عنوان سيماي نماز در قرآن]» بنابراين بايد ملاحظه كنيم گذشتگان و پيشروان اين وادي به چه واسطه هايي متوسل شده اند، تا در فهم نويني از معاني نمادين نماز، بهتر نتيجه بگيريم. بدون شك، كتاب خدا و احاديث از جمله مطمئن ترين دستگيره ها مي توانند محسوب شوند. اگر بسياري از آيات قرآن كريم، بياني صريح دارند؛ اما «احاديث به نص حديث متواتر ثقلين و روايات متعدد ديگر، شارح و مبين و مفسر واقعي قرآن اند؛ زيرا بدون مراجعه به احاديث و استفاده از بيان آن ها، فهم درست قرآن كريم و ابعاد معارف (مثلا: كيفيت ازليت، كيفيت فعل و اراده، خلقت ارواح قبل از ابدان و...) ميسر نيست.» [5] .

بدين ترتيب مي توان اين دو منبع بي نظير را در هر پژوهش مربوط به فرهنگ عبادي اسلام، خاصه در موارد مبهم و نوين، مورد وثوق قرار داد. ضروري است بدانيم «كتاب خدا علاوه بر معني ظاهر، داراي معاني باطني متعددي است؛ چنان كه در مقدمه ي چهارم صافي از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كتاب خدا بر چهار چيز استوار است؛ عبارت و اشارت و لطايف و حقايق. پس عبارت براي عوام، و اشارت براي خواص، و لطايف براي انبيا و



[ صفحه 13]



حقايق براي اولياست... اعتقاد به اين كه اسلام، ظاهر و باطن دارد، باعث شد تا تأويل هم چنان كه درباره قرآن كريم، در مورد احاديث مروي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه ي اطهار عليهم السلام نيز صورت گيرد. اين كار كه از همان آغاز در اسلام شروع شد، توسط فرقه هاي اسلامي، گسترش يافت... براي آشنايي ذهني، از امام محمد غزالي [6] قولي مي آوريم كه نقل آن با بحث ما مناسب است، و از جمله احاديثي است كه او در كتاب «مشكوة الانوار» به تأويل آن ها پرداخته است. غزالي، اشاره مي كند كه سر و باطن اين حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه مي فرمايد: لا يدخل الملائكه بيتا فيه كلب آن است كه منظور از بيت، قلب و منظور از كلب، غضب است؛ زيرا غضب مانع معرفت كه از انوار ملائكه است مي گردد. سال ها پس از غزالي، شيخ محمود شبستري [7] در گلشن راز دو بيت كه حاوي مفهوم اين حديث است آورده است:



درون خانه اي، چون هست صورت

فرشته نايد اندر وي، ضرورت



برو، بزداي اول، تخته ي دل

كه تا سازد ملك، پيش تو منزل



پس از ايشان، لاهيجي [8] ضمن شرح اين ابيات، حديث را به اين شكل، نقل مي كند كه: لا يدخل الملائكه بيتا فيه كلب او تصاوير، و سپس در تأويل آن، هم چون غزالي و شبستري، خانه را، دل، تأويل مي كند، و كلب را تفضيل بيشتر، ملكات رديه و صفات ذميمه مثل حب دنيا و آز و حسد و حب جاه و شهوت و غضب، و تصاوير را نقوش اوهام باطله و خيالات فاسده و وسواس



[ صفحه 14]



شيطاني و هواجس نفساني مي شمارد، و ملائكه را نيز صور علميه ي حقيه، علوم يقينيه، يا همان معارف غيبي و علم لدني، تعبير مي كند.

نمونه هايي از اين گونه تأويل حديث و آيات قرآني را در آثار شيعه به طور اعم، اسماعيليه به طور اخص، و سراسر آثار صوفيه- كه توسط ايشان بسط و گسترش فوق العاده يافت- مي توان ملاحظه كرد.» [9] .

با اين تفاصيل، خواننده ي فهيم به خودي خود، درمي يابد در فرآيند تصور معنايي نماز، شمار كلاني از ارزش گذاري ها و كشف معاني به وسيله ي ديگران صورت پذيرفته و معرفي شده است، كه نگارنده لزومي به تكرار آن ها در اين تحليل، احساس نمي كند؛ به خصوص آن كه هر يك از آثار موجود با توجه به حساسيت هاي زماني و شرايط اجتماعي و نوع مخاطبان و روش بحث مؤلفان به نحوي اين مقوله را شكافته اند كه بررسي دگرباره از همان زاويه، غير مفيد بوده و بايستي از اين بيهودگي اجتناب كرد. (مگر آن كه قصد اصلاح كاستي ها و رفع ضعف هاي پژوهش هاي پيشين در ميان باشد) در اين جا لازم است به برخي آثار متفاوتي كه كوشيده اند معاني كارآمدتر و باطراوت تري را به مخاطبان بشناسانند، اشاره شود. اغلب «اسرار الصلوة»ها از اين جمله اند، كه حتي تتبع در تاريخ تأليف آن ها از قرون گذشته تاكنون، خود مي تواند بسياري از نكات بديع را فراروي مشتاقان قرار دهد، و اهميت اين باب را در نضج گرفتن فرهنگ ادبي اسلام تبيين كند؛ به عنوان نمونه «ابن تيم جوزيه (د. 751 ه) در كتاب اسرار الصلوة خود، ضمن درج تفسير صوفيانه اي از نماز مي گويد: او رب الاعلايي است كه خود را با زبان نمازگزار ستايش مي كند.» [10] .



[ صفحه 15]



و ما بيش از اين به فهرست گذشتگان رجوع نمي كنيم.

اما در طول شكل گيري تمدن اسلامي و تا زمان معاصر، گونه گوني برداشت ها از مقوله ي نماز، نشانگر غناي محتوايي آن است؛ چنان كه مثلا در دهه هاي معاصر و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، يكي از دانش آموختگان علوم جديد و معتقدان به توحيد و استقرار آن با هدم نظام طاغوتي، در كتاب خود (فرهنگ نماز) ذيل عنوان: تعاليم پراتيكي نماز، خطاب به مسلمانان رخوت گرفته مي نويسد: «و هر نمازگزار كه نماز مي خواند، و [ليكن] در زندگاني فردي و اجتماعي او قيامي در راه گسترش ايمان و توحيد، و ستيزي براي زوال و ريشه كن ساختن درخت تنومند جور و جهل مشهود نيست، بي گمان نمازي نخوانده است؛ چرا كه نماز يعني قيام، و قيام يعني زندگي و تلاش، و نمازگزار نشسته بر جاي و آرام گرفته در پوسته ي كار و خانواده و سجاده ي خويش، يعني مرده اي كه اداي زندگان را درمي آورد.» [11] .

بنابراين مطابق با ظرف زمانه و طيف مخاطبان و بر مبناي كشش و دامنه ي بي پايان معرفت نماز، آثار متفاوتي در بازگشايي معاني نمادين نماز، عرضه گرديده اند، كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي بيان هاي متفاوتي از انسجام علمي و پژوهشي، تا ذوقي و تغزلي در آن ها به چشم مي خورد. براي نمونه يكي از بهترين كتب جديدي كه مفاهيم نمادين نماز را از منظر روايات و احاديث و مراجعه ي مستقيم به متن دين، مورد پژوهش قرار داده است «اسرار و شگفتي هاي نماز» تأليف جناب «ايوب نظري» مي باشد. (چاپ اول، 1377، فوژان) و يكي ديگر از كتب بسيار شايان توجه و قابل وثوق در



[ صفحه 16]



اين زمينه «اسرار قلبي نماز» تأليف زين الدين جبل عاملي معروف به «شهيد ثاني» است. (ترجمه ي غلامحسين روشن نژاد، اول، 1378، آستان قدس رضوي «به نشر») از ديگر كتاب هايي كه كوشش درخور توجهي در آن، اعمال، و با اقبال عمومي، مواجه شده است «يكصد و چهارده نكته درباره ي نماز» از «محسن قرائتي» مي باشد، كه در بيان شيوا و شيرين و ديدگاه ظريف نگارنده در بازگشايي مناسب موارد گزينش شده، نياز به تعريف اين قلم ندارد. (تنها كافي است اشاره شود كه اثر ياد شده در نوبت چهارم چاپ، به شمارگان 240 هزار نسخه رسيده است) و در اين ميان مي توان آثار ذوقي و متفاوت ديگري چون «تپش قلم از: انتشارات كيهان» و «فرهنگ جبهه از: سازمان تبليغات اسلامي» را، هم در نظر داشت.

با توجه به تمامي ديدگاه ها اگر تحليل معاني نماز را از سه منظر عمده ممكن بدانيم؛ يعني: «دين، عرفان و فلسفه، و علم»، نگارنده بر آن است تا با شرح مقدماتي، از ديدگاهي علمي و به خصوص از فهم و كاربرد دانش نشانه شناسي، به اين امر بپردازد. البته از آن جا كه تجليات قداست در نماز و نمودهاي رمزي، عرفاني، تربيتي، اعتقادي و علمي آن بسيار گسترده و دامنه دار است، بايستي خاطرنشان ساخت كه تحليل حاضر به هيچ وجه نمي تواند سراسر مقاصد و معاني مورد لحاظ قرار داده شده را تبيين نمايد؛ و نگارنده نيز از انبوه مستنداتي كه اختلاط آن ها مي توانست تعاريف متنوعي فراروي خواننده قرار دهد، با توجه به طيف عمومي مخاطبان، سر آن يافت كه با تمركز بر دو عنوان و ساختار مستقل، تجزيه و تحليلي هر چه روان تر- و نه الزاما فاقد چارچوب علمي و فني- ارائه دهد.

براي نمونه، عمده مسأله اي كه در فصل نخست مورد توجه قرار



[ صفحه 17]



مي گيرد، اين است كه وجه امتياز زبان نمادين اختيار شده در روايات و احاديث مربوط به نماز، روشن گردد. و چنان كه خواهد آمد، اين زبان علاوه بر آن كه ما را به سوي مبدأ كل، رهنمون مي گردد، به پديده ها و نمادهاي فطري نيز اعتبار مي بخشد، و با متجلي كردن قداست در هر جزء هستي، مي تواند جرياني را كه «اشراق الوهيت» مي ناميم، مكشوف سازد.

با وجود اين، نگارنده در خصوص فايده ي فهم و كاربرد علمي دانش نشانه شناسي بيش از مقتضاي مطلب، توضيح نمي دهد، و به عام ترين معاني آن مناسب با ظرف مطلب، بسنده مي كند. هم چنين از سويي، در استفاده از تعاريف علمي، اين دقت را لحاظ كرده كه در صورت عدم تطبيق مواردي با معارف بومي، كاستي هايي متوجه پژوهش خواهد شد؛ چرا كه به قولي اگر «دوران ما از ئولت [علوم] روان شناسي و قوم شناسي ديگر بار به اهميت نماد در زندگي روزانه پي برده است، اما [اشكال علوم غربي كه از فطرت انساني فاصله گرفته اند اين است كه] روانكاوي و انسان شناسي و قوم شناسي نماد را به سطح نشانه اي عادي از هرگونه سر و رمز [و قداست مينوي] تنزل مي دهند؛ يعني مضمون نماد را ره آوردهاي علمي، و صورت آن را به نشانه اي عادي تحويل مي كنند. [حال آن كه اين جهان و اصولا هستي به لحاظ سر توحيد و غلبه ي غيب بر عالم شهود، سراسر الوهيت و قداست و پوشيدگي و اسرار و تمثيل است؛ لذا] دنياي نمادين گرچه در تضاد با [چنين جبهه اي از] جهان علم است، اما از لحاظ [فطرت و معرفت اصيل] انسان،



[ صفحه 18]



مقدم و اولي بر آن است؛ و [حتي] راهنماي كشفيات جهان علم است.» [12] .

بر اين هنجار، و علاوه بر آنچه كه در اهميت شناخت نماد در فصل اول به تفصيل مي آيد، در اين جا بايد خاطرنشان ساخت كه در دوره ي ما فهم و بسط چنين مباحثي با توجه به شيوه هاي پيشرفته ي آموزشي و تطور فكري و هم چنين ملاحظات رفتاري و اخلاقي و تربيتي براي جوانان لازم است. به اعتقاد صاحب نظران «بشر امروزي بسيار بيش از بشر گذشته مجبور به استفاده از نشانه ها و نمادهاست. و در حالي كه زبان تمام ملت ها به زبان هاي تخصصي تري تبديل و تقسيم شده اند، در دنياي معاصر كه ارتباطي بصري بر آن حاكم است، زبان نمادي- تصويري- [و مفهومي] جديدي تولد يافته كه مستقل از هر نوع محدوديت زباني در حال پيشرفت و تكامل است، و همگان نيز مي توانند آن را بفهمند.» [13] .

در واقع نگارنده با توجه به درك شرايط كنوني بر اين امر، تأكيد دارد كه زبان تربيت ديني جوانان در مواردي بايد انعطاف پذير، انتزاعي، و در عين متقن و علمي بودن، جذاب، شادي آفرين و متنوع باشد؛ چرا كه جوانان و نوجوانان دچار تفكر انتزاعي و فرضيه سازي مداوم هستند. بنابراين بايد با استفاده از اين موهبت، تمرين نوع ديگر ديدن را براي آنان فراهم آورد. حتي در منظري عمومي تر، فرهنگ عامه و جنبه هايي از رفتارشناسي ديني مردم ما بايستي با تعاريف علمي روز مطابقت يابد، تا در پاسخ گويي به نيازها و ظرفيت هاي جديد ذهني، وظايف خود را دقيق تر و زيباتر عمل نمايد. حال آن كه، در پاره اي تلاش ها و آثار مرسوم در اين باب بسيار ژرف، بسنده نمودن



[ صفحه 19]



به كميت و تكرار مكررات، و غفلت از كيفيت و نوآوري، آفتي است كه دل را مي پژمراند، و ذهن شفاف و باطراوت جوانان را مي رماند. اما انسان معاصر واقعا تمايل دارد تمام توانايي هاي خويش را در اين عرصه به كار برد، و جوانان نيز در هر مقوله اي بيشتر به ناگفته ها و نوآوري ها راغب اند.

بديهي است چنين هدايتي، نيازمند بينش علمي و تعهد عميق ديني است، تا خداي ناكرده جوانان را دچار ابهام و انحراف و افراط و تفريط ديگري نكند، و كسب اين امتياز نيز سخت دشوار است. به قولي «معاصر بودن به مفهوم واقعي كلمه، نياز به شناختي بسيار عميق از واقعيت هاي حاكم بر زندگي امروزي دارد. برعكس، درك برخي از وجوه حياتي زندگي براي اكثريت ما هنوز در همان مرحله اي است كه صد سال پيش بود.» [14] .

نگارنده با توجه به اين مراتب، در فصل دوم مي كوشد به گونه اي ديگر تلفيق ديدگاه علمي و روايي را ارائه دهد؛ بدين معني كه اگر در فصل نخست پس از تعريف داده هايي از نماد و طبقه بندي پاره اي از احاديث مربوط به نماز، با آوردن مثال هايي كوشيده است تا ذهن مخاطب را از قطع علايق گذشته بازدارد، و او را به ورطه ي يكسونگري سوق ندهد؛ در اين فصل نيز با عنايت به عرفان و فلسفه، سعي دارد توسل به وضعيت عمقي و سطحي برخورد با لايه هاي گونه گون نماز و جوانب آن را به طور يكسان براي جوانان فراهم آورد. با اين تذكر كه عرفان، مطلق نيست؛ هم چنان كه علم و فلسفه، مطلق نيستند؛ بلكه اصولا عرفا و مجذوبان، پروردگار را به خاطر حقيقت وجودش مي پرستند و در او ذوب مي شوند، و فلاسفه و انديشمندان



[ صفحه 20]



معقول برمبناي پرسش و خرد. بنابراين مقصود همگي فهم و تدبر اهداف و شعاير ديني- و در اين جا نماز- است.

در خصوص فصل دوم گفتني است قصد نگارنده ارائه ي تاريخ عرفان و فلسفه نيست، بلكه سعي در شناساندن مقام عشق و عقل براي حصول به معرفة الله، آن هم از كوتاه ترين و بهترين مسير، يعني نماز آگاهانه است. عرفان كه التقاي دو عالم غيب و شهادت است مي تواند به لحاظ بي قراري و گم گشتگي و شور و تپش خود در ذهن و روح فرد مبتدي نيز مؤثر افتد، و او را در كسب فهم دروني و شهود، ياري رساند. امتياز چنين گرايشي آن است كه به لحاظ فردي و تجربي بودن مي تواند فطرت آدمي را بيدار و بارور سازد؛ و جوانان كه با عالم عاطفه و تخيل، ارتباطي صميمانه تر و انسي فزون تر دارند، از اين مسير سريع تر به مقصود مي رسند. البته به شروطي كه از جمله ي آن ها پرهيز از اباحه گري هاي رايج، و نيز قانع نشدن به ظاهر امور و الفاظ و طي مراتب ابتدايي است.

دستگيره ي محكم و اطمينان بخش ديگر كه معتقدات جوانان را حفظ مي كند، و در تغييرات و تحولات پر شتاب ارتباطي معاصر باورمندي هاي شان را با تدبر و قانون مندي، توأم مي سازد، خردگرايي و انديشه ورزي در جزء جزء آداب و احكام نماز (و دين) است. در واقع بدين سان، جوان، بال ديگر پرواز اشراقي خود را مي يابد، و براي هر چرايي، تحليل مناسبي در اختيار دارد.

مقدمه را با اين مطلب به پايان بريم كه جانمايه ي آموزه هاي نمادين مذهب- كه در طيفي گسترده همه نوع تماثيل و نشانه ي طبيعي، قراردادي، تصنعي، خصوصي و باطني، اجتماعي و... را به مؤمنان عرضه مي كند- و



[ صفحه 21]



علم، و عرفان و عقل گرايي از ديدگاه تحليل حاضر، آن است كه التفات به تجربه ها و حقايق روحي را موجب مي شوند، و اهتمام نگارنده نيز بر آن است كه مخاطب را به كشف منطقي و دروني اين گونه تجارب و استمراربخشي به آن ها دعوت كند؛ چرا كه عرصه ي اين حقيقت وجودي، بسيار گسترده، و در عين حال تجربه كردن در آن نيز بسيار سهل و متنوع است. و البته اين پديده منبعث از ماهيت دين است؛ به قولي: «تجربه ي ديني، تجربه ي مطلقي است كه چون و چرا برنمي دارد. ايراد كننده فقط مي تواند بگويد كه چنين تجربه اي به او دست نداده است. آن گاه طرف مخاطب به او خواهد گفت: متأسفم، اما به من دست داده است. و در اين جا گفت و گو پايان خواهد يافت. به رغم آنچه دنيا درباره ي تجربه ديني فكر كند، كسي كه اين تجربه به او دست داده باشد، صاحب گوهر گران بهايي است؛ يعني صاحب چيزي است كه به زندگي معنا مي بخشد؛ بلكه خود، سرچشمه ي زندگي و زيبايي است و به جهان بشريت، شكوه تازه اي مي دهد. چنين كسي داراي ايمان و آرامش است.» [15] .



[ صفحه 22]




پاورقي

[1] رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي/ 319- 320.

[2] در متن، تمام اشارات مندرج در قلاب ها، از نگارنده است.

[3] حكمت معنوي و ساحت هنر/ 24.

[4] نقل به مفهوم از: رويكردي نمادين به تربيت ديني.

[5] روزنامه ي همشهري، ش1966، مقاله ي «الحيات و نظري لطف آميز».

[6] فقيه و متكلم، نويسنده ي «احياء علوم الدين» (450- 505 ه).

[7] (687- 720 ه).

[8] عبدالرزاق (و. 1027 ه).

[9] رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي/ 120، 124، 133، 134.

[10] خواجه عبدالله انصاري/ 14.

[11] فرهنگ نماز/ 114.

[12] زبان رمزي افسانه ها/ 10، 11، 25.

[13] نمادها و نشانه ها/ 21، 26.

[14] زبان تصوير/ 15، 16.

[15] رمز و داستان هاي رمزي در ادب فارسي/ 267، 268.


بازگشت