طلب حاجت در نماز شب


در روايتي آمده است: روزي حضرت زهرا عليهاالسلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تقاضاي انگشتري نمود، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين مربي بيدار و هشيار، براي آنكه به دخترش درس هميشگي بدهد، در جواب اين



[ صفحه 69]



درخواست عادي او فرمود: نمي خواهي تو را به بهتر از انگشتر راهنمايي كنم؟ آنگاه ادامه داد: امشب پس از نماز شب خواسته ات را از خداوند بخواه، ان شاء الله به آن خواهي رسيد.

زهرا عليهاالسلام نيز همان گونه كه پدر گفته بود، پس از نماز شب حاجتش را از خدا طلبيد، به ناگاه هاتفي ندا سر داد: فاطمه آنچه از من خواستي اجابت شد، سجاده ي خود را كنار بزن.

زهرا عليهاالسلام در دم، سجاده را كنار زد، انگشتري گرانبها از ياقوت يافت؛ بسيار مسرور گشته و در حالي كه آن را به انگشت نموده بود خوابيد. در رؤيا ديد در بهشت است، در مقابل سه قصر زيبا كه در بهشت مانندش را نديده بود. پرسيد: اين قصرهاي بي نظير از آن كيست؟

گفتند: از براي فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم با خوشحالي داخل يكي از آن قصرها شد، در آنجا تختي را ديد كه تنها سه پايه داشت. با تعجب پرسيد: پس پايه ي ديگر تخت چه شده؟

گفتند: صاحبش در دنيا از خداوند انگشتري تقاضا نموده، از اين رو يكي از اين پايه ها به صورت انگشتري براي او درآمده است.

و اين پايان خواب بود و شروع درسي بزرگ تر براي زهرا عليهاالسلام از اين رو صبح اول وقت خود را به پدر رسانيد و نگران و محزون خواب خود را تعريف كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هوشيار و آگاه از قبل چنين صحنه اي را پيش بيني مي كرد و گويا منتظر دخترش بود، فرمود: «دنيا براي شما نيست، آنچه براي شماست سراي ديگر است، و وعده گاه شما بهشت است، دنيا فريبنده اي گذرا بيش نيست».



[ صفحه 70]



آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فاطمه جان! انگشتر را در زير سجاده بگذار.

او نيز همين كار را كرد و همين كه بر روي سجاده اش خوابش برد در رؤيا ديد كه داخل همان قصر در بهشت شده، اما اين بار تخت چهار پايه دارد. در حيرت بود كه ندا رسيد: صاحبش انگشتري را پس فرستاد و پايه هاي تختش هم كامل شد. زهرا از خوشحالي از خواب بيدار شد [1] .



[ صفحه 71]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 43، ص 47.


بازگشت