جراحت در نماز


رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از جنگ با گروهي از اهل كتاب باز مي گشتند. شبي در بين راه، دستور توقف و استراحت دادند. نگهبانان آن شب، عمار و ياسر و عباد بن بشر بودند. اين دو، نگهباني شب را بين خود تقسيم كردند و قرار شد از اول تا نصف شب عباد بن بشر پاسداري دهد، و از نيمه شب تا صبح را عمار ياسر نگهبان باشد. عمار به خواب رفت و عباد به نگهباني ايستاد. در اثناء شب فرصت را غنيمت شمرد و به نماز ايستاد. در اين هنگام يك يهودي كه همسرش به دست مسلمانان اسير شده بود لشكر را تعقيب كرد و در كمين ايستاد و چون عباد را در حال نماز ديد، تيري به جانب او پرتاب كرد، تير بر پيكرش نشست ولي نماز را رها نكرد، تير دوم و سوم كه به او اصابت كرد، نماز را مختصر نمود و آن را به پايان برد و عمار را بيدار كرد، و يهودي گريخت. همين كه عمار نگاهش به عباد افتاد پيكرش را غرقه خون يافت و سه تير بر بدنش مشاهده كرد، وقتي از جريان آگاه شد گفت: چرا با اصابت تير اول مرا بيدار نكردي؟ عباد گفت: در حال نماز بودم و سوره كهف را تلاوت مي كردم، و اگر نمي ترسيدم كه دشمن صدمه اي به پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) برساند و من در نگهباني كوتاهي كرده باشم، هرگز نمازم را كوتاه نمي كردم اگر چه جانم از دست مي رفت. [1] .



[ صفحه 44]




پاورقي

[1] هزار و يك داستان نماز و نمازگزار، ص 177.


بازگشت