آب غسل از طرف جبرئيل


روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ابوبكر و عمر فرمود: «به حضور علي عليه السلام برويد تا به شما خبر بدهد جريان (عجيبي) را كه ديشب براي او اتفاق افتاده و من به دنبال شما مي آيم.»

ابوبكر و عمر حضور علي عليه السلام آمدند، علي عليه السلام به ابوبكر فرمود: «آيا خبر تازه اي داريد؟»

ابوبكر گفت: نه، آن چه اتفاق افتاده، خير باشد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من و عمر فرمود: «نزد شما بياييم تا از حادثه اي كه در شب گذشته براي شما رخ داده به ما خبر دهي!»

در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز وارد شد، وقتي كه علي عليه السلام را ديد، فرمود:



[ صفحه 65]



«حادثه شب گذشته را براي ابوبكر و عمر بيان كن.»

علي عليه السلام فرمود: «اي رسول خدا! از نقل آن حيا دارم.»

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان الله لا يستحيي من الحق؛ خداوند از حق گويي، حيا نمي كند.» (يعني در بيان حق، خجالت و حيايي نيست.)

آن گاه امام علي عليه السلام حادثه شب گذشته را چنين بيان كرد: «احتياج به غسل پيدا كردم، براي غسل در جستجوي آب شدم، آب نيافتم و ترس آن داشتم كه نماز صبح من قضا شود، حسن را به راهي و حسين را به راه ديگر براي يافتن آب، روانه كردم آب به دست نيامد، سخت اندوهگين شدم (كه مبادا نماز قضا شود) در اين هنگام ناگاه ديدم سقف خانه باز شد و سطلي از آن پايين آمد كه حوله اي روي آن بود، وقتي كه سطل روي زمين قرار گرفت، حوله را رد كردم، آبي در آن يافتم با آن آب غسل كردم و نماز خواندم، سپس آن سطل همراه حوله بالا رفت، شكاف سقف به هم پيوست و التيام يافت.»

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «آن سطل از بهشت آمده بود و آب آن از نهر كوثر بود، و حوله نيز از «استبرق» (و ديباي) بهشت بود.»

سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (در حضور ابوبكر و عمر و انس بن مالك) خطاب به علي عليه السلام فرمود: «من مثلك يا علي في ليلته و جبرئيل يخدمه؛ اي علي! چه كسي نظير تو در شب خود است كه جبرييل خدمتگزاري او مي كند؟!» [1] .


پاورقي

[1] مناقب ابن مغازلي شافعي، ط اسلاميه، ص 94.


بازگشت