تهيه ي آب وضو از طرف جبرئيل


«انس بن مالك» گويد:

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نماز عصر را با ما خواند در ركعت اول مقداري درنگ كرد تا آن جا كه پنداشتيم سهو يا غفلتي روي داده است، سپس سر برداشت و گفت: «سمع الله لمن حمده.» و بقيه نماز را كوتاه خواند، آن گاه با چهره ي چون ماه شب چهارده خود به ما روي كرد و فرمود: «چرا برادر و پسرعمويم علي بن ابي طالب را نمي بينم؟»

گفتيم: ما هم او را نديده ايم اي رسول خدا!

حضرت با صداي بلند فرمود: «اي علي! اي پسرعمو!»

علي عليه السلام از آخر صف ها پاسخ داد: «لبيك يا رسول الله!»

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «نزديك من بيا.»

انس گويد: او پيوسته صف ها را مي شكافت و از سر و دوش مهاجر و انصار، خود را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسانيد و مرتضي به مصطفي نزديك شد. پيامبر فرمود: «چرا از صف اول بازماندي؟»

علي عليه السلام گفت: «شك داشتم كه وضو دارم يا نه، به منزل فاطمه عليهاالسلام رفتم، حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را صدا زدم كسي پاسخم را نگفت. ناگاه كسي از پشت سر مرا صدا زد و گفت: اي ابوالحسن! به پشت سر بنگر. به پشت خود برگشتم، تشتي ديدم و در آن سطلي ر از آب و بر روي آن يك حوله، حوله را برداشتم و از آن آب، وضو ساختم، آبي بود به نرمي كره و طعم عسل و بوي مشك، سپس روي برگرداندم و نفهميدم چه كسي سطل و حوله را گذاشت و چه كسي برداشت.»

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم لبخندي در چهره علي عليه السلام زد و او را در آغوش كشيد و



[ صفحه 64]



پيشانيش را بوسيد و فرمود: «آيا به تو مژده ندهم؟ آن سطل از بهشت بود و آن آب از بهشت برين و آن كه تو را براي نماز آماده ساخت، جبرييل عليه السلام بود و آن كه حوله به دستت داد ميكاييل، سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اسرافيل چندان شانه مرا گرفت (و در ركوع نگاه داشت) تا تو به نماز رسيدي و به من گفت: درنگ كن تا آن كسي كه به منزله نفس تو و پسرعموي توست از راه فرا رسد، سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست، اسرافيل پيوسته دست مرا بر روي زانوهايم (در ركوع) نگاه داشت، تا تو (علي) به نماز من برسي و ثواب آن را دريابي، آيا مردم مرا درباره دوستي تو سرزنش مي كنند، حال آن كه خدا و فرشتگان او در بالاي آسمان تو را دوست مي دارند.» [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 29، ص 117.


بازگشت