آخرين نماز


علي مرتضي عليه السلام در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان هماره به آسمان مي نگريست و پيوسته به نماز و راز و نياز مي گذرانيد و از شهادت فردايش خبر مي داد...

علي عليه السلام آهنگ مسجد نمود. در حياط منزل، مرغابياني بودند. به شتاب پيش دويدند و در برابر علي عليه السلام پر و بال گشودند و از خود، سر و صدايي شگفت برآوردند، تني چند خواستند كه آنها را دور كنند، كه فرمود: «چه كارشان داريد؟ بگذاريد به حال خويش باشند و فرياد كنند. اينان، از پي، نوحه سراياني نيز خواهند داشت»! «دعوهن فانهن صوائح تتبعها نوائح.»

سپس علي بن ابي طالب عليه السلام، به راهش ادامه داد، بر در سراي، كه رسيد، حلقه در، به كمربندش گير كرد و آن را باز نمود. گويي كه مرغابيان نوحه گر و حلقه در از عمق فاجعه آگاه بودند، و دل از علي عليه السلام برنمي كندند!

اميرالمؤمنين عليه السلام كمربندش را محكم بست و چند بيتي شعر سرود و به



[ صفحه 58]



راه افتاد. آنگاه بر بام مسجد رفت، اذان گفت و فرود آمد و با شعار «الصلوة، الصلوة» خفتگان خوابيده در مسجد را بيدار كرد.

ابن ملجم - كه از رحمت خدا به دور باد - بر رو افتاده بود و خفته به نظر مي آمد. علي عليه السلام او را بيدار كرد و گفت: بدين گونه مخواب، كه خواب شيطان است! برخيز! كه مي توانم بگويم چه چيزي پنهان كرده اي!!

امام عليه السلام به نماز ايستاد، همين كه آن بزرگوار سر از سجده ي اولين ركعت نماز برداشت، ابن ملجم كه كمين كرده بود، به سرعت شمشير زهرآلودش را فرابرد و فرود آورد و بر فرق علي عليه السلام كوبيد!

امام علي عليه السلام فرياد برآورد: «فزت و رب الكعبه؛ به خداي كعبه رستگار شدم».

خون سرخ شهادت، كه آب حيات اسلام است، بر چهره ي علي عليه السلام دويد و همه جا را رنگين كرد. اما امام عليه السلام با همان حال، نمازش را به پايان برد. آنگاه دو روز درد كشيد و دم نزد و در بيست و يكمين روز از ماه عبادت، ماه روزه، آن اولين شهيد محراب، به سوي معبود خويش عروج كرد و شهيد راه نماز و عدالت شد!


بازگشت