مناجات حضرت كنار مزار خديجه


روايت شده كه آن حضرت همراه انس بن مالك حركت مي كرد، كنار قبر خديجه آمد و گريست، آنگاه گفت: از من دور شو.

انس گويد: از ديد آن حضرت پنهان شدم، هنگامي كه انجام نمازش طولاني شد شنيدم كه مي خواند: پروردگارا! پروردگارا! تو مولاي من هستي، رحم كن بنده اي را كه به تو پناه برده است. اي داراي صفات برجسته! تكيه ام بر توست، خوشا به حال آنكه تو مولاي او باشي. خوشا به حال كسي كه خدمتگزار شب زنده دار باشد، و گرفتاريش را با خداي خود در ميان گذارد و



[ صفحه 28]



بيماري و مرضي ندارد بيشتر از محبش به مولايش هر گاه غصه و ناراحتي اش را مطرح كرد، خداوند او را پاسخ داده و اجابت نمايد. هر گاه به گرفتاري مبتلا گردد در تاريكي زاري كنان خدا را بخواند، خدا او را گرامي داشته و به خود نزديك گرداند.

آنگاه ندا كرده شد: بنده ام بيا در حالي كه تو در حمايت من هستي، و هر چه بگويي ما آن را مي دانيم. فرشتگانم مشتاق شنيدن صداي تواند، و كافي است كه ما صداي تو را مي شنويم. دعاي تو نزد من بوده و در حجاب ها در گردش است، و كافي است كه ما پوشش را براي تو برمي داريم. اگر باد از جوانب او بوزد، از بيهوشي بر زمين افتد. از من بخواه بدون ميل و ترس و حساب، كه من خداي توام.


بازگشت