امام جواد قهرمان ميدان علم و دانش


معترضين نزد «يحيي بن اكثم» رفته و وعده ي اموال بسيار و مژده هاي ديگر به او دادند تا با حضرت جواد عليه السلام به مناظره بنشيند.

از سوي ديگر نزد مأمون آمده و از او خواستند تا روزي را براي مناظره تعيين نمايد، مأمون آن روز را معين كرد، در آن روز علماي برجسته و خود مأمون و يحيي بن اكثم، در مجلس حاضر شدند. به دستور مأمون، تشكي



[ صفحه 37]



براي حضرت جواد عليه السلام در آن مجلس پهن كردند و دو بالش روي آن نهادند، آنگاه آن حضرت كه نه سال و چند ماه از عمرش گذشته بود، وارد آن مجلس شد و بين آن دو بالش نشست، و يحيي بن اكثم نيز روبروي او نشست، و مردم ديگر هر كدام در جاي خود قرار گرفتند، و مأمون نيز روي تشكي كه به تشك امام جواد عليه السلام چسبيده بود نشست.

يحيي بن اكثم به مأمون رو كرد و گفت: «اي اميرمؤمنان! اجازه مي دهي از ابوجعفر (حضرت جواد عليه السلام) سؤال كنم؟».

مأمون: از خود او اجازه بگير.

يحيي به آن حضرت رو كرد و گفت: «قربانت گردم، اجازه بده تا مسأله اي را از تو بپرسم».

امام جواد: بپرس.

يحيي: درباره ي شخصي كه در حال احرام، شكاري را بكشد چه مي فرمايي؟

امام جواد: آيا در حل (خارج از حرم) كشته يا در حرم؟ - به مسأله و حكم آگاه بوده، يا ناآگاه؟، از روي عمد كشته يا از روي خطا؟، آن شخص آزاد بوده يا بنده؟، كوچك بوده يا بزرگ؟، نخستين بار او بوده يا قبلا نيز چنين كاري انجام داده؟، آن شكار از پرندگان بوده يا غير آن؟، از شكارهاي كوچك بوده يا بزرگ؟، باز هم از چنين كاري باكي ندارد يا پشيمان شده؟، در شب بوده يا در روز؟، در حال احرام عمره بوده يا احرام حج؟، (كداميك از اين اقسام بيست و دوگانه بوده؟ زيرا حكم هر كدام جدا است)؟

يحيي، در مقابل اين سؤال، متحير شد، و آثار درماندگي از چهره اش آشكار گشت، و زبانش به لكنت افتاد، به طوري كه حاضران، ناتواني او را در برابر حضرت جواد عليه السلام دريافتند.

مأمون گفت: خداوند را بر اين نعمت سپاسگزارم كه آنچه من



[ صفحه 38]



انديشيده بودم همان شد، سپس به افراد خاندان خود نگاه كرد و گفت: آيا دانستيد آنچه را نمي پذيرفتيد (بي اساس بود)، آنگاه مأمون به حضرت جواد عليه السلام رو كرد و گفت:

«آيا خودت (از دختر من) خواستگاري مي كني؟».

حضرت جواد عليه السلام فرمود: «آري، اي اميرمؤمنان».

مأمون: خواستگاري كن و خطبه را براي خودت بخوان قربانت بگردم، زيرا من تو را به دامادي پسنديدم و دخترم ام الفضل را به همسري تو درآوردم، اگر چه گروهي را اين كار خوش نيايد.

حضرت جواد عليه السلام خطبه ازدواج را به اين عبارت خواند:

الحمدلله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لوحدانيته، و صلي الله علي محمد سيد بريته و الاصفياء من عترته؛ همانا از فضل خداوند بر بندگانش اين است كه به وسيله ي حلال، ايشان را از عمل حرام، بي نياز ساخته و چنين فرموده است:

وانكحوا الايامي منكم والصالحين من عبادكم و امائكم... (نور / 32).

همانا محمد بن علي بن موسي، خواستگاري مي كند ام الفضل دختر عبدالله مأمون را، و مهريه اش را معادل مهريه ي جده اش فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار مي دهد كه پانصد درهم خالص تمام عيار باشد، پس اي اميرمؤمنان آيا به اين مهريه، او را به همسري من در خواهي آورد:

مأمون گفت: «آري اي اباجعفر! ام الفضل دخترم را به اين مهري كه گفتي به همسري تو درآوردم، آيا تو هم اين ازدواج را پذيرفتي، اي اباجعفر؟».

امام جواد: «آري پذيرفتم و به آن خشنود شدم».

آنگاه مأمون دستور داد هر يك از حاضران از نزديكان و غير آنها برحسب رتبه و درجه در جايگاه خود بنشينند.

ريان مي گويد: طولي نكشيد آوازهايي مانند آوازهاي كشتيبانان را



[ صفحه 39]



شنيدم كه با هم سخن مي گفتند، پس ديدم خدمت كاران كه از نقره، كشتي ساخته و آن را با ريسمانهاي ابريشمي روي چهار چرخي از چوب (مانند گاري) بسته و آوردند، و آن كشتي پر از عطر بود، پس مأمون دستور داد در آغاز همه ي گروه مخصوصي را كه در آنجا بودند با آن عطر، معطر نمودند، سپس آن كشتي مصنوعي را به خانه هاي اطراف بكشند، و همه را از آن عطر خوشبو كنند، آنگاه ظرفهاي خوراكي آوردند و همگان غذا خوردند، و پس از آن، جايزه ها را آوردند و به هر كس مطابق قدر و مرتبه اش جايزه دادند - تا آخر حديث. [1] .


پاورقي

[1] نگاهي بر زندگي چهارده معصوم عليهم السلام، ص 403.


بازگشت