سخن گفتن عصا، به اذن الهي


شيخ كليني (ره) از ابوالعلاء روايت كرده كه گفت: از «يحيي بن اكثم» قاضي سامراء شنيدم مي گفت: «پس از آنكه من در پرسش سؤالهاي دشوار، از حضرت جواد عليه السلام كوشش نمودم، و مناظره و گفتگو نمودم و بين من و او نامه هايي رد و بدل شد، و از علوم آل محمد صلي الله عليه و آله از او پرسيدم، تا اينكه روزي كنار قبر پسامبر صلي الله عليه و آله رفتم و مشغول طواف قبر بودم، ديدم حضرت جواد عليه السلام به طواف مرقد شريف پيامبر صلي الله عليه و آله اشتغال دارد، در آنجا در مورد مسائلي كه در نظرم بود، با او مناظره نمودم، همه را پاسخ داد، به او عرض كردم: «سوگند به خدا مي خواهم يك مسأله از تو بپرسم ولي حيا مي كنم».

فرمود: آيا مي خواهي قبل از آن كه بپرسي، به تو بگويم كه چه مسأله اي مي خواهي بپرسي؟ مي خواهي بپرسي اكنون امام مردم كيست؟

گفتم: «سوگند به خدا، سؤال من همين بود».

فرمود: «امام مردم، من هستم».

عرض كردم: «نشانه ي آن چيست؟»، در دست آن بزرگوار عصايي بود، آن عصا به نطق درآمد و گفت: «ان مولاي امام هذا الزمان و هو الحجة؛ همانا صاحب من، امام اين زمان است، و او است حجت». [1] .


پاورقي

[1] نگاهي بر زندگي چهارده معصوم عليهم السلام، ص 405.


بازگشت