نمونه اي از لطف و محبت امام جواد به شيعيان


شيخ كليني رحمه الله از مردي از دودمان بني حنيفه از اهالي بست شهري بين سيستان و غزنين روايت كند كه گفت: در اولين سال خلافت معتصم (هشتمين خليفه ي عباسي) امام جواد عليه السلام براي حج، به مكه رهسپار شد، من نيز در كاروان او بودم، روزي با جماعتي در محضر آن حضرت، كنار سفره نشسته بوديم، و عده اي از دوستان سلطان (خليفه) نيز حاضر بودند، من به آن حضرت عرض كردم: «قربانت گردم، والي سلطان در سرزمين ما، مردي از دوستان و ارادتمندان شما خاندان رسالت است، و در دفتر ديوان مالياتي او، مقداري ماليات براي دريافت از من، ثبت شده است، اگر صلاحي بداني، نامه اي براي او بنويس تا به من احسان كند».

فرمود: «او را نمي شناسم»، عرض كردم: فدايت شوم، همان گونه كه گفتم، او از علاقمندان شما است، نامه ي شما در نزد او، براي من سودمند خواهد بود.

حضرت جواد عليه السلام كاغذي برگرفت و در آن چنين نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحيم، اما بعد: رساننده ي اين نامه نزد من از تو به



[ صفحه 35]



خوشرفتاري ياد كرد، و اظهار نمود كه در اين شغل و مقامي كه داري، نيكي ها نموده اي، پس به برادرانت احسان كن، و بدان كه خداوند از تمام كردار تو، حتي اگر به اندازه ي ذره اي باشد، سؤال مي كند».

او مي گويد: به سيستان بازگشتم، موضوع نامه، قبل از رسيدن من، به گوش والي آنجا به نام «حسين بن عبدالله نيشابوري» رسيده بود، او تا دو فرسخي شهر به استقبال من آمد، من نامه ي امام جواد عليه السلام را به او دادم، او آن را بوسيد و بر چشم خود نهاد و گفت: «چه حاجت داري؟»

گفتم: «در دفتر ماليات شما، فلان مبلغ ماليات، به نام من ثبت شده است»، والي دستور داد، آن ماليات را از عهده ي من برداشتند، و گفت: تا آن زمان كه حكومت اين سامان در اختيار من است، تو از دادن ماليات معاف هستي، سپس پرسيد: «افراد خانواده ي تو كه مخارجشان با تو است، چند نفرند؟»، من تعداد آنها را گفتم، دستور داده به اندازه ي معاش ما، بلكه بيشتر به ما دادند، و تا او زنده و حاكم آن ديار بود، من ماليات نپرداختم، و تا آخر عمرش همواره صله و انعام او به ما مي رسيد.


بازگشت