فلسفه رو به قبله نماز خواندن


پرسش شماره 79) چرا مسلمانان هنگام نماز به سمت خاصي رو مي كنند؟ چرا با اين كه كعبه از سنگ و گل است بايد به سوي آن نماز بخوانيم؟

خداوند مي فرمايد: (و لله المشرق و المغرب فأينما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع عليم)؛ [1] مشرق و مغرب براي خدا است، پس به هر طرف رو كنيد همان جا رو به خدا داريد، به درستي كه خدا واسع و دانا است.

اين آيه مربوط به تغيير قبله است. هنگامي كه قبله ي مسلمانان از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت، يهوديان در مقام انكار بر آمدند و ايراد گرفتند كه مگر مي شود قبله را تغيير داد. آن گاه آيه نازل شد كه شرق و غرب و هر جهتي صلاحيت دارد كه به اذن و دستور خداوند قبله باشد؛ مدتي مسجدالاقصي و بعد از آن كعبه.

اين آيه به يك مسئله ي كلامي و اعتقادي اشاره دارد. همه جا ملك خدا است و خداوند بر همه ي عالم احاطه دارد؛ در نتيجه كسي كه به يكي از اين جهات رو كند، به سوي خداي متعال رو كرده است. اين آيه ي شريف، حقيقت توجه به سوي خدا را از نظر جهت، توسعه مي دهد نه از نظر مكان [2] .

«به سوي قبله نماز خواندن» يك مسئله ي فقهي است. درست است كه روح و مغز عبادت، همان بندگي دروني عبد است، اما اين توجه قلبي بايد به صورت عملي انجام شود. به اين منظور، اسلام، كعبه را قبله قرار داد تا توجه مردم را با همه ي اختلافاتي كه دارند، به يك نقطه معطوف ساخته، با اين مركزيت، وحدت فكري و معنوي آنان را



[ صفحه 137]



تضمين كند [3] پس اگر خداوند مي فرمايد: «به هر جا رو كني به سوي خدا رو كرده اي» با اين حكم كه بايد در نماز به سوي كعبه رو كنيد، منافات ندارد. [4] .

توجه به قبله هرگز مفهومش محدود كردن ذات پاك خدا در سمت معيني نيست؛ زيرا در علم كلام ثابت شده كه خداوند حكيم است و احكام الهي داراي حكمت هستند، بنابراين رو به قبله نماز خواندن نيز حكمت هايي دارد كه مهم ترين آن ها «تعبد» است. شايد يكي ديگر از حكمت هايش اين باشد كه انسان، موجودي مادي است و بايد به جهتي نماز بخواند؛ از اين رو دستور داده شد كه همه به يك سو نماز بخوانند تا وحدت و هماهنگي در صفوف مسلمانان پيدا شود و از تشكيل صفوف متفرق و نامنظم - كه عامل هرج و مرج است - جلوگيري شود؛ افزون بر اين، كعبه كه از قديمي ترين پايگاه هاي توحيدي به شمار مي رود، نقطه اي مقدس است و رو كردن به آن، بيدار كننده ي خاطرات توحيدي است [5] .


پاورقي

[1] سوره بقره، آيه 115.

[2] تفسير الميزان، ج 1، ص 390-391.

[3] همان، ص 507.

[4] همان، ص 391.

[5] برگرفته از: تفسير نمونه، ج 1، ص 415.


بازگشت