نماز باران: حجة الاسلام رسولي محلاتي


بسم الله الرحمن الرحيم

بعد از شهريور 1320 و جنگ دوم جهاني و اشغال ايران توسط متفقين، ايران و بخصوص شهرهايي كه در مسير انتقال مهمات از جنوب به شمال براي كشور شوروي بودند دستخوش فتنه وفساد متفقين شده بود.

در شهر قم، سربازان متفقين، مخصوصاً امريكائيها حضور بيشتري داشتند. يكي دو ماه از عيد نوروز گذشته و در قم باران نباريده بود. خشكسالي تهديد مي كرد و مزارع و حاصل زحمات كشاورزان به پژمردگي و خشكي مي گرائيد. نگراني شديد در ميان زارعين و كشاورزان و رعيت قم ايجاد شده بود. آنان به مسجد امام و صحن و مدرسه فيضيه آمدند و جانماز آقايان را با عصبانيت جمع كردند كه بيائيد براي مردم فكري بكنيد، مزارع دارد خشك مي شود، نماز جماعتها را تعطيل كنيد، مردم نان ندارند!

آقايان نيز به منزل علما بخصوص مرحوم آيةالله صدر و مرحوم آيةالله حجت كوه كمره اي ومرحوم آيةالله خوانساري رفتند و اين زماني بود كه هنوز آيةالله بروجردي به قم تشريف نياورده بودند.



[ صفحه 108]



در همان روزها يك حادثه ي تلخ در مدرسه ي فيضيه اتفاق افتاد. تعدادي از آقايان معممين با هم نزاع كرده بودند و كار به كتك و زد و خورد كشيده شده بود كه اين عمل به وجهه ي روحانيت خيلي ضربه زده بود.

از طرفي با جنگ دوم جهاني، حكومت مركزي خيلي ضعيف شده بود و كنترل درستي بر اوضاع و احوال مردم نداشت. توده اي ها از يك طرف و بهائيت از سوي ديگر در قم خيلي فعاليت داشتند. بهائيت مركزي در قم داشت و شديداً روحانيت را تضعيف مي كرد و آن حادثه هم متأسفانه باعث شده بود كه روحانيت بيشتر منكوب شود. مردم به منزل آيةالله صدر و آيةالله حجت رفتند و با خواهش و التماس از آنها خواستند كه نماز باران بخوانند و ايشان به لحاظ حضور چشمگير متفقين و شايد ملاحظات ديگر اجتناب مي ورزيدند.

بد نيست بدانيد كه قمي ها نيز حسابي سر اين متفقين كلاه مي گذاشتند و آنها را دست مي انداختند. خارجي ها به گزهاي اصفهاني خيلي علاقه داشتند و روزهاي يكشنبه كه تعطيل مي شدند به مغازه هاي شيريني فروشي بخصوص به بازارچه معروف به حاج علي مي ريختند مردم هويجهاي قمي را گرد مي بريدند و داخل جعبه هاي گز مي گذاشتند و آرد هم روي آنها مي پاشيدند و كلاه سر آنها مي گذاشتند.

در روزهاي يكشنبه شهر قم اصلاً چهره ي مذهبي و ايراني نداشت، سربازان مست امريكائي براي زن و بچه مردم مزاحمت ايجاد مي كردند و خلاصه يكي از علل استنكاف آقايان از خواندن نماز باران همين مسئله بود.

سرانجام مردم به منزل حضرت آيةالله خوانساري رفتند و ايشان با همان صفاي عجيبي كه داشتند پذيرفتند. تقوي، پاكي و صداقت ايشان زبانزد مردم بود. يادم هست روز دوشنبه اي كه يك اطلاعيه كوچك در بازارچه خان زدند كه آقايان صبح پنجشنبه براي نماز استسقا در محل خاك خلج، پشت وادي السلام كه در آن موقع بيابان بود جمع شوند. تصادفاً نزديك وادي السلام يك چاه آب بود كه چند درخت هم در كنارش قرار داشت و آنجا پايگاه اردوگاه خارجيها و امريكائي ها بود و مهمات و اسلحه و حتي توپخانه شان در آنجا بود. ترس و نگراني مردم اين بود كه مبادا آنها دست به كاري بزنند.



[ صفحه 109]



در هر صورت تصميم گرفته شده بود. قرار تجمع نيز مسجد امام بود. در آن موقع آمار مردم قم حدود 30 هزار نفر جمعيت بود كه حدود 13 هزار نفر از مرد و زن و كوچك و بزرگ براي استسقا آمده بودند. اضطراب شديدي در قلبها و چشمها نشسته بود.

وقتي جمعيت از كنار پل قديمي قم به درون رودخانه ريختند منظره اي رقت انگيز و تأثرآور درست شده بود. مردم حال عجيبي داشتند خود مرحوم آية الله خوانساري با عباي وارونه و تحت احنك باز كرده و پاي برهنه در نماز استسقا شركت كرده بودند

بهائي هاي قم از فرصت استفاده كرده چند نفر را نزديك «خاك خلج» فرستاده و متفقين را گفته بودند كه مردم به تحريك علماي شهر مي خواهند به اينجا هجوم آورده و شما را قلع و قمع كرده، از شهر بيرون كنند فرمانده آنها دستور آماده باش كامل داده و مسلسلها را به طرف مردم نشانه گرفتند خودش نيز پيشاپيش آنان دست بر ماشه ايستاده بود اما هيچ عكس العملي از مردم سر نزد و شيطنت بهائي ها حادثه اي نيافريد.

آنها (متفقين) سپس كنجكاو شده و پرسيده بودند چرا مردم به سمت ديگر رفتند و حمله نكردند كه مردم توضيح داده بودند ما براي خواندن دعاي باران مي رويم و آنها شگفت زده كه مگر با دعا باران هم مي آيد؟!

منظره ي عجيبي بود. نخست آقا ميرزا تقي اشراقي پدر مرحوم اشراقي، داماد حضرت امام(ره) كه مجتهد و منبري مبرز و برجسته اي بود به منبر رفت (بعدها مي گفت آن منبر سخت ترين منبر بود). بيابان وسيع، جمعيت زياد، نبودن بلندگو باعث مي شد كه فرياد بزند تا صدا به جمعيت برسد. من (رسولي محلاتي) در آن موقع 13 - 14 ساله و تازه طلبه شده بودم و همراه شهيد آيةالله مصطفي خميني كه هم بحث و هم درسم بود براي نماز استسقا آمده بوديم.

به هرحال نماز باران تمام شد و مردم برگشتند. روز بعد باران نيامد. روز دوم مجدداً مرحوم آيةالله خوانساري همراه با 70، 60 نفر از طلبه ها پشت قبرستان نو رفتند و نماز خواندند. در روز دوم بهائي ها و توده اي ها در شهر قم راه افتادند و تبليغات عليه نماز باران و روحانيت و تمسخر اعتقادات مردم شروع شد و با



[ صفحه 110]



طعنه و تمسخر به مردم مي گفتند: چرا امروز چترهايتان را همراه نياورده ايد؟! يا به مردمي كه از داخل رودخانه ي خشك شده مي گذشتند مي گفتند آقا مواظب باش الان سيل مي آيد!

شب سوم در مدرسه فيضيه روضه اي به مناسبت ايام فاطميه توسط فرزندان مرحوم آيةالله حائري يزدي (مؤسس حوزه علميه قم) برگزار شد. مرحوم اشراقي منبر رفتند و تازه شروع به خواندن خطبه كردند كه باران آمد. باران عجيب و بي سابقه اي بود. همه فهميدند اين باران اثر آن نماز استسقائي بود كه مرحوم آيةالله خوانساري در آن روز خواندند. جالب اين است كه فرمانده امريكائي به مرحوم آيةالله خوانساري پيغام داده بود كه شما اگر اينقدر پيش خدا محبوبيد و دعايتان زود مستجاب مي شود بيائيد دعا كنيد كه جنگ زودتر تمام بشود و شما و ما راحت شويم و به كشورمان برگرديم. پس از اين باران همه تبليغات سوء عليه روحانيت شسته شد و وحدت روحانيون بيشتر شد و با آن حادثه برخورد بين روحانيون حل و باعث اعتبار و آبروي روحانيت و اسلام شد.



[ صفحه 113]




بازگشت