نماز؛ زيباترين روح پرستنده: دكتر غلامعلي حداد عادل


بسم الله الرحمن الرحيم

بنده تصور مي كنم اين حركت مبارك كه براي گسترش نماز در جمهوري اسلامي ايران آغاز شده يك عنايت الهي است كه بايد قدر آن را بدانيم؛ مخصوصاً در وضع فعلي كه گاهي احساس مي شود و گفته مي شود كه آن شور و هيجان انقلابي در جامعه و در دستگاههاي دولتي رو به كاهش است، توجه به نماز مي تواند جبران كننده ي آن احساس باشد و روح تازه اي از معنويت در پيكر جامعه ي ما بدمد. فراموش كردن نماز در جمهوري اسلامي ايران ما را به ياد كسي مي اندازد كه در وطن خود غريب بوده باشد. نماز در زير اين آسمان اگر وطني داشته باشد آن وطن ايران است. نبايد اجازه دهيم كه نماز در وطن خود غريب باشد و ساكت ماندن ما نسبت به نماز ما را بايد به ياد اين شعر حافظ بيندازد كه گفت:



حافظ اين حال عجيب با كه توان گفت كه ما

بلبلانيم كه در موسم گل خاموشيم



روزگارانقلاب، روزگار شكفتن معنويت است وبايد پيش ازهمه در باب نماز سخن گفت.



[ صفحه 98]



قصد بنده بيان مطالبي پيرامون نماز است اما مخاطب بنده جمع حاضر مستقيماً نيستند. مي خواهم نمونه و مثالي بدست داده باشم از انواع شيوه هاي بيان كه مي شود در باب نماز داشت. چون امروز كه ما تبليغ نماز را آغاز كرده ايم بايد بدانيم كه براي هر قشري به زباني بايد سخن گفت و مخصوصاً جوانها، دانش آموزان دبيرستاني، دانشگاهيان براي اينكه با زبان خاصي بايد صحبت كرد اينكه مي گوئيم ان الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر اگر فقط به ترجمه ي اين آيات اكتفا كنيم و بگوئيم نماز شما را از فحشاء و منكر باز مي دارد شايد كافي نباشد براي اينكه معلوم نيست كه او چندان از فحشاء و منكر كه بدان آلوده شده ناراحت باشد، هنوز به گرفتاري هاي آن دچار نشده، بايد ما توضيح بدهيم اين آيه را و بگوئيم چرا نماز انسان را از فحشاء و منكر باز مي دارد و بايد به او بگوئيم كه نماز به تو چه مي دهد كه تو را از فحشاء و منكر باز دارد. نماز به تو چه مي دهد كه تو به سراغ فحشاء و منكر نمي روي.

سعي كنيد جوانان را با طعم شيرين نماز آشنا كنيد و اينجا مي خواهم تاكيد كنم كه نكند همت ما در امر نماز يكسره مصروف تأمين امكانات و احتياجات ظاهري و مادي براي نماز بشود. البته نبايد واقعيتها را ناديده بگيريم، نمازخواندن در مدرسه ها احتياج به جا و موكت و نظم و برنامه و مقررات دارد و در جامعه هم همين طور؛ اما اصل نماز خواندن بايد از جاي ديگري پيدا شود. بايد گرايش قلبي درمردم و خاصه در جوانان نسبت به نماز ايجاد شود و وظيفه مبلغان و گويندگان و مدافعان نماز اين است كه شيوه هاي گوناگون معرفي نماز و دفاع از حريم نماز را بشناسند و در اختيار داشته باشند.

مسئله نماز مسئله نيايش است و بايد سخن از نيازي كه انسان به نيايش دارد به ميان آوريم. ما بايد جوانها را متقاعد كنيم كه به نيايش در برابر خداوند احتياج دارند. بايد نماز را در ارتباط با انسان و نيازهاي حقيقي انسان براي آنها تعريف كنيم كه انسان موجودي است كه با اين دنياي مادي و ظاهري و ظواهر و مظاهر آن سيراب و اقناع نمي شود، انسان در اين جهان خود را غريب احساس مي كند، خودر را تنها احساس مي كند به هر چيزي رو مي كند تا وقتي به آن نرسيده گمان مي كند كه آرزوهايش را برآورده مي كند ولي وقتي به آن مي رسد دچار پوچي و



[ صفحه 99]



هيچي مي شود. اين تصوير سراب گونه ي جهان را ما بايد ترسيم كنيم اين بيان قرآني را ما بايد ترسيم كنيم كه در اين دنيا مادام كه دل شما متوجه به خدا نشود به هرچيزي كه روي آوريد ناكام مي مانيد، اضطراب و دلهره غربت، رنج، احساس فنا، احساس درد و رنجي كه ناشي از مرگ است و اينكه انسان مي بيند دنيا از دست او مي رود، و او از دنيا مي رود، اين غمهايي كه با هر انساني همراه است و هيچ علمي و هيچ فني نمي تواند به آنها پاسخ بدهد، اينها را ما بايد جدي بگيريم و اساس طرح نماز قرار بدهيم. اينكه انسان با اينها سير نمي شود و به تعبير مولانا:



بر سر آتش دل سوختم و دود نكرد

آب بر آتش دل ريختم و سود نكرد



آزمودم دل خود را به هزاران شيوه

هيچ چيزيش بجز وصل تو خشنود نكرد



اين نياز انسان به ثبات، اين نيازي كه انسان به جاودانگي دارد، به حيات مطلق دارد، به زيبايي مطلق دارد، اينكه خداوند مي فرمايد انا عرضنا الامانة علي السمّاوات والارض والجبال وأبين أن يحملنها وأشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولاً. احزاب / 72

اين يك ردپا و انعكاس هم در انسان دارد. يعني اگر كوه و آسمان و زمين از پذيرش اين امانت خودداري كرد و انسان آنرا پذيرفت نتيجه اش اين مي شود كه انسان اگر سراغ كوه و آسمان و زمين دنيا و در و ديوار و تجمل و زرو زيور برود، واقعا به آن نياز حقيقي خودش پاسخ نداده است. انسان هم از سوي ديگر وقتي نياز حقيقي اش برآورده مي شود كه نيايش به درگاه خداوند بكند و بر آستان او سر فرود آورد. اقبال لاهوري شعري دارد بسيار لطيف در بيان اين سرگشتگي انسان و ناكامي انسان در دنيا و طبيعت؛ مي فرمايد:



به بحر رفتم و گفتم به موج بي تابي

هميشه در طلب هستي چه مشكلي داري



هزار لؤلوي لالاست در گريبانت

درون سينه چو من گوهر دلي داري





[ صفحه 100]





تپيد و از لب ساحل رميد و هيچ نگفت



به كوه رفتم و پرسيدم اين چه بي دردي است

رسد به گوش تو آه و فغان غمزده اي



اگر به سنگ تو لعلي ز قطره ي خون است

يكي درآ به سخن با من ستم زده اي



به خود خزيد و نفس دركشيد و هيچ نگفت



ره دراز بريدم ز ماه پرسيدم

سفر «نصيب» نصيب تو منزليست كه نيست



جهان ز پرتو سيماي تو سمن زاري

فروغ داغ تو از جلوه ي دلي است كه نيست



سوي ستاره رقيبانه ديد و هيچ نگفت



شدم به حضرت يزدان، گذشتم از مه و مهر

كه در جهان تو يك ذره آشنايم نيست



جهان تهي ز دل و مشت خاك من همه دل

چمن خوش است ولي در خور نوايم نيست



تبسمي به لب او رسيد و هيچ نگفت



اين تصويري را كه اقبال ترسيم مي كند حقيقتاً بيان حال انسان است. كوه، دريا، ماه، خورشيد، هيچكدام سخن حقيقي انسان را نمي فهمد. از آه و فغان غمزده اي خبر ندارد، همه ي اينها مشتي گِل هستند و انسان همه دل است و همه اسرار نهفته در آن كه يحبّهم و يحبّونه:



طفيل هستي عشقند آدمي و پري

ارادتي بنما تا سعادتي ببري



و اينكه انسان در جستجوي نامتناهي است و به تعبير يكي از فلاسفه ي اروپا «دكارت»: «در وجود انسان هيچ نشانه اي از جانب خداوند گوياتر از نامتناهي طلبي نهاده نشده است» اين ميل به بي نهايت، ميل به نامتناهي، نشانه بارزي است از يك وجود نامتناهي. انسان در هر امري سراغ نامتناهي مي رود و نامتناهي حقيقي، خداست.



[ صفحه 101]



وقتي انسان سجاده اي مي افكند و به نماز مي ايستد در حقيقت در مقابل آن نامتناهي حقيقي سجده مي كند، در برابر حيات نامتناهي و زيبائي نامتناهي و علم نامتناهي و قدرت نامتناهي كه در اين دنيا پيدا نمي كند و سرگشتگي همه در دنيا به علت آن است كه نيازهاي نامتناهي را سراغ امر متناهي برده اند و آن معيشت ضنك كه قرآن مي فرمايد: و من اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا تجلي بارزش در همين سرگشتگي است و اين همان سرگشتگي است كه انسان غربي باهمه ترقيات و كشف ستاره و ماه و فضا باز به آن مبتلاست اين همه بيماري و گرفتاري براي اين است كه از اين نامتناهي حقيقي غافلند و آن ميل نامتناهي را متوجه امر محدود كرده اند.

من يك خاطره عرض مي كنم كه بواسطه شنيده ام. استاد مصباح براي بنده تعريف مي كردند كه در سفر به فرانسه دوستان ايراني ما در فرانسه صحبت از پروفسوري مي كردند كه مسلمان شده بود و خانم او هم مسلمان بود؛ مسلماني بسيار خوب و عامل به دستورات و احكام اسلام و عارف به حقايق اسلام.

آقاي مصباح مي فرمودند كه ملاقاتي داشتيم با اين خانم و آقاي پروفسور، پرسيدم كه چطور شد كه مسلمان شديد؟ به شوخي گفته بود كه سؤالهاي خصوصي مي كنيد و بعداً توضيح داده بود كه من سالهاي پيش در الجزاير مقيم بودم - فرانسوي ها در الجزاير زياد بودند - يك روز در جاده عبور مي كردم و در كنار جاده مزرعه اي بود ديدم كسي رو به سمتي ايستاده و حركاتي انجام مي دهد. من از مشاهده اين حركات كنجكاو شدم و از ديگران پرسيدم كه اين حركات چيست. گفتند كه نماز مي خواند. كنجكاوتر شدم و رفتم سراغ اين دهقاني كه نماز مي خواند و نشستم و پرسيدم كه چكار مي كني و چه مي گويي و چه مي خواهي و چرا اينكار را مي كني.

آن خانم گفته بود مشاهده آن نماز، مرا تكان داد و در من تاثير عميقي گذاشت. وقتي من متوجه شدم كه در اسلام ارتباط با خالق به اين اندازه آسان است و به اين اندازه عميق و لطيف است، تكان خوردم و اين سرآغازي شد براي تحقيق بيشتر و اين علت اصلي مسلمان شدن من بود.

بعضي وقتها بايد زيبائي منظره را از بيرون آن منظره ديد، بعضي ها از بيرون اسلام كه نظر مي كنند بيشتر زيبائي اين نماز را درك مي كنند، من خودم فراموش



[ صفحه 102]



نمي كنم حدود 20 سال پيش در يك شب تابستاني در منزلي نشسته بودم و از پنجره ي آن منزل - از طبقه ي دوم - همينطور به طور طبيعي بيرون را نگاه مي كردم. در يك فاصله دوري مثلاً يك كيلومتر دورتر يك ساختماني بود كه چراغش روشن بود و همينطور كه چشم من به اين ساختمان و پنجره ي باز اين ساختمان افتاد ديدم كه مردي مشغول نماز خواندن است و من هيچ خصوصيتي از آن مرد را نمي توانستم از آن فاصله دور تشخيص بدهم، فقط حالت او را در موقع نماز خواندن تشخيص مي دادم كه دارد به ركوع مي رود و معلوم بود كه نماز مي خواند. من پيش خودم فكركردم كه اين آدمي كه من نمي دانم چه كسي است و چه جور آدمي است و چه حكمي من راجع به اين بكنم، غير از اين است كه از همين نمازي كه مي خواند من متوجه مي شوم كه اين دلش به يك جايي بند است و متوجه مي شوم كه او در اين دنيا، دنيا را بي حساب و كتاب نمي داند، من نمي دانم كه او كيست اما از همين حركت ساده، خيلي چيزها از او بدست مي آورم، مي فهمم كه او به نظارت يك قدرت قادر قاهر بر خودش اعتقاد دارد، مي فهمم كه او به روزي كه به نزد «او» برمي گردد اعتقاد دارد. يعني صرف يك مشاهده ي مبهم و سايه وار از دور در ما تحول بينش ايجاد مي كند و اين نشان دهنده ي عمق معناي نماز است كه اگر يك شبحي را ببينيم كه نماز مي خواند به اندازه ي تفاوت زمين و آسمان، بين او و كسي كه نماز نمي خواند ما واقعاً فرق قائليم.

ما بايد در مدرسه هايمان در هر جايي كه راجع به نماز صحبت مي كنيم، حضور قلب را متذكر بشويم، نماز حياتش به حضور قلب است. بايد بر مسئله حضور قلب تكيه بكنيم. اينكه در نماز اين ما هستيم كه با خدا صحبت مي كنيم همچنانكه در موقع قرآن خواندن اين خداست كه با ما صحبت مي كند بايد هم از خدا بخواهيم كه توفيق حضور قلب را اول به خود ما عنايت بفرمايد كه خيلي نعمت بزرگي است و هم به كساني كه با آنها سر و كار داريم به طعم شيرين حضور قلب توجه بدهيم.

در زماني كه رهبر معظم انقلاب درباره ي حافظ سخن مي گفتند اشاره كردند به اينكه مرحوم آقاي ميرزا جواد ملكي تبريزي در قنوت نماز اين شعر را مي خواندند:



[ صفحه 103]





زآن پيشتر كه عالم فاني شود خراب

ما را به جام باده ي گلگون خراب كن



شما ملاحظه مي كنيد كه چقدر اين نماز مجال ارتقاء به انسان مي دهد. اين الصلوة معراج المؤمن. اين چيست كه مي ايستد در نيمه شب اشك مي ريزد و اين شعر را مي خواند و يا خود حافظ همين شعر را كه خواندم:



در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد



آنچه گفتم اشاراتي به جنبه شخصي و فردي نماز است.

نماز در عين حال كه رابطه اي است با خدا، مستلزم پيوند با خلق هم هست. مستلزم تصحيح ارتباط با خلق هم هست. وقتي لباس نمازگزار نبايد غصبي باشد، وقتي مكان نماز نبايد غصبي باشد از همين يك بُعد چه انداه نتايج صحيح اقتصادي و ارتباط مالي بين مردم پديد مي آورد. وقتي نمازگزار بايد طاهر باشد شما ببينيد چه اندازه نتايج اجتماعي و بهداشتي مطلوب پديد مي آيد، ما مسلمانها به بركت همين نماز، بطور طبيعي در جاهايي كه تعليمات بهداشتي كافي داده نشده از نعمت اين پاكيزگي برخوردار است.

حدود 20 سال پيش به هندوستان سفري داشتم، آنجا در مورد مسئله طهارت و نظافت متوجه يك بي حفاظي شدم كه بعد اينطور استنتاج كردم كه اگر در جامعه ما اينگونه منظره ها و بي مبالاتيها نيست ناشي از نماز است و مسئله قبله. اينكه هر مسلماني بايد رو به قبله نماز بخواند، اين اشاره اي كه ما به كعبه و حج مي كنيم، با آن معني سياسي مهمي كه حج دارد و اينكه ما در هر نمازي به ياد حج هستيم و خود حج از لحظه ي احرام تا پايان احرام يك نماز چند روزه ي كاملتر است و در واقع نماز ما يك نمونه اي از حج است و حج نمونه اي از نماز است، قابل تعمّق و تأمل است. نماز جماعت مدل و نمونه اي از جامعه ي اسلامي است.

ايمان به خدا، اطاعت از رهبري، و وحدت و اتحاد كه اين 3 را در نماز مي بينيد، از جلوه هاي پرشكوه نمازند. ببينيد اطاعت از امام جماعت آنقدر مهم است كه حتي از مأمومين خواسته شده كه ذكر نگويند با اينكه اصل نماز به اين كلمات است كه اگر در نماز فرادي يك حرف از اين كلمات بيفتد نماز ما نماز



[ صفحه 104]



نيست؛ منتهي در نماز جماعت بايد ساكت باشيم تا امام جماعت به جاي ما قرائت بكند و اين تربيت اطاعت از رهبري و ولايت است. يعني اينكه زودتر از او شروع نكنيد و زودتر از او خاتمه ندهيد و اختيار به دست او باشد و اين مسلمانها با اين تمرين، تمرين ايمان و وحدت و اطاعت از رهبري مي كنند و بعد نمازهاي جمعه و نماز اعياد و ساير جنبه هاي اجتماعي نماز، هر كدامش براي خودش از نظر اجتماعي درخور توجه است.

پايان بخش سخنم دعاي امام حسين(ع) است در حق آن صحابي كه نماز را به ياد آن حضرت آورد. حضرت به او فرمودند: «خداوند تو را از نمازگزاران محسوب كند» ما هم دعا مي كنيم تا خداوند همه ما را از نمازگزاران ان شاءالله محسوب كند.



[ صفحه 107]




بازگشت