ترك نماز جمعه


نماز جمعه يكي از واجبات الهي است كه در زمان حضور امام معصوم عليه السلام واجب عيني و در عصر غيبت واجب تخييري است. بر هر مسلمان واجب است به لحاظ



[ صفحه 240]



جايگاه عبادي، سياسي نماز جمعه و نقش آن در جهان سياست امروز، به آن اهميت ويژه اي قائل شوند؛ خصوصا اينكه ترك نماز جمعه و شركت نكردن در آن مضرات فردي و اجتماعي زيادي دارد كه نبايد نسبت به آن مضرات بي تفاوت ماند. در اهميت نماز جمعه همين بس كه ائمه معصومين عليهم السلام علي رغم اينكه خودشان به خاطر فضاي ايجاد شده، نماز جمعه اقامه نمي كردند اما به پيروان خود توصيه مي كردند كه در نماز جمعه شركت كنند. زراره مي گويد، امام صادق عليه السلام چنان ما را به نماز جمعه تشويق فرمود كه اطمينان يافتيم بايد در آن حضور يابيم، از ايشان پرسيديم كه آيا به خدمت شما بياييم و با شما اقامه جمعه كنيم؟ فرمود: نه، بلكه همان نماز جمعه ي شهر خودتان مقصودم بود. [1] .

حضور در نماز جمعه آن قدر اهميت دارد كه حتي پيامبر اسلام فرمود: «من استأجر أجيرا فلا يحبسه عن الجمعه فيأثم و ان لم يحبسه عن الجمعه اشتركا في الأجر» [2] «اگر كسي كارگري را روز جمعه براي كار اجير كند، پس نبايد او را از شركت در نماز جمعه بازدارد كه اگر چنين كند گناهكار است و اگر مانع وي نشد و اجازه شركت در نماز جمعه را به او داد هر دو در ثواب شريكند».

امام صادق عليه السلام فرمود: همانا روش علي عليه السلام چنين بود، زندانياني را كه به دليل تهمت و يا ناتواني در پرداخت قرض، زنداني بودند در روزهاي جمعه با ضمانت اولياء آنان از زندان خارج مي ساخت در نماز جمعه حاضر مي شوند. [3] .

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «من ترك الجمعه ثلاثه لغير عله كتب منافقا» [4] .



[ صفحه 241]



«هر كس سه هفته بدون علت نماز جمعه را ترك كند منافق نوشته مي شود»

امام باقر عليه السلام فرمود: «من ترك الجمعه ثلاثا متواليا بغير عله طبع الله علي قلبه» [5] .

«هر كس سه بار نماز جمعه را پشت سر هم بدون علت ترك كند، خداوند بر قلبش مهر مي زند».

روايتي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه اين روايت را مخالف و موافق همه نقل كرده اند كه حضرت در ضمن خطبه طولاني فرمود: «ان الله تبارك و تعالي فرض عليكم الجمعه فمن تركها في حياتي أو بعد موتي استخفافا بها أو جحودا لها فلا جمع الله شمله و لا بارك له في أمره ألا و لا صلاة له ألا و لا زكاة له ألا و لا حج له ألا و لا صوم له ألا و لا بر له حتي يتوب» [6] «همانا خداوند تبارك و تعالي نماز جمعه را بر شما واجب كرد. پس هر كس در حيات من يا پس از وفات من از باب استخفاف يا انكار ترك كند خداوند متعال كارش را سامان و بركت ندهد. آگاه باشيد او نمازي ندارد، آگاه باشيد او زكاتي ندارد، آگاه باشيد او حجي ندارد، آگاه باشيد او روزه اي ندارد، آگاه باشيد او كار نيكي ندارد مگر اينكه توبه كند».

در روايت ديگر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم با اين بيان فرموده است: «ان الله سبحانه فرض عليكم الجمعه في عامي هذا في شهري هذا في ساعتي هذه فريضه مكتوبه فمن تركها في حياتي و بعد مماتي الي يوم القيامه جحودا لها و استخفافا بحقها فلا جمع الله شمله و لا بارك الله له في أمره ألا لا صلاة له ألا لا حج له ألا لا صدقه له ألا لا بركه له الا أن يتوب فان تاب تاب الله عليه» [7] «همانا خداوند سبحان نماز



[ صفحه 242]



جمعه را در همين سال همين ماه و همين ساعت بر شما واجب گردانيد. پس هر كس در حيات من و يا بعد از مرگ من تا قيامت آن را كند و يا سبك بشمارد و از اين جهت در آن شركت نكند، از جهت انكار كردن يا حقش را سبك شمردن ترك كند پس خداوند امورات او را سامان ندهد و در كارش بركت ندهد و بدانيد نمازش قبول نيست، بدانيد حجش قبول نيست و بدانيد صدقه اش قبول نيست و بدانيد براي او بركتي ندارد مگر اينكه توبه كند پس اگر توبه كرد و برگشت، خدا نيز بر او بازخواهد گشت».

دقت در فرمايشات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم كه رحمه للعالمين و سراج المنير است، حتي در سخت ترين زمان كه مشركين آن حضرت را اذيت مي كردند و به مدينه لشكركشي نموده و در دامنه كوه احد با وي جنگيده و دندان و پيشاني آن حضرت را مجروح ساختند، حضرت نه تنها آنها را نفرين نكرد بلكه آنها را دعا نمود كه خدايا اينها نمي دانند بر اينها رحم نما، ولي همين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مورد نماز جمعه مي فرمايد: «كسي كه از روي انكار يا استخفاف نماز جمعه را ترك كند، كارش سامان نمي گيرد نماز و زكات و روزه اش قبول نمي شود، حج و صدقه اش ارزش ندارد». چنين بياني از چنان شخصيتي، اهميت نماز جمعه را مي رساند.



[ صفحه 243]




پاورقي

[1] وسايل الشيعه، ج 5.

[2] مستدرك الوسائل، ج 6، ص 7.

[3] 366. مستدرك، ج 6، ص 27.

[4] مستدرك، ج 6، ص 9.

[5] وسايل الشيعه، ج 7، ص 198.

[6] وسايل الشيعه، ج 7، ص 302.

[7] مستدرك، ج 6، ص 10.


بازگشت