نماز بدون حضور قلب


روزي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در مسجد نشسته بود، مردي وارد شد و مشغول نماز گرديد، ركوع و سجود نماز را تمام و كمال انجام نداد، حضرت فرمود: «نقر كنقر الغراب لين مات هذا و هكذا صلاته ليموتن علي غير ديني» [1] يعني «مانند كلاغي



[ صفحه 164]



است كه دانه برمي دارد اگر اين شخص بميرد در حالي كه نمازش اين گونه است، بر غير دين من از دنيا رفته است».

اعضا و جوارح انسان مسخر دلند، اگر دل رها شود اعضا و جوارح نيز رها مي شوند حتي فكر انسان نيز مشوش مي گردد. اگر دل نمازگزار از آنچه كه مي گويد خبر نداشته باشد و نداند چه مي گويد و با كه سخن مي گويد و چه كاري انجام مي دهد، حركات و سكناتش، ركوع و سجودش نيز طمأنينه نخواهد شد و ناقص و ناتمام انجام خواهد گرفت. اين نوعي سبك شمردن نماز است كه منجر به كفر مي شود. امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «لا تتهاون بصلاتك فان النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال عند موته: ليس مني من استخف بصلاته، ليس مني من شرب مسكرا لا يرد علي الحوض لا و الله» [2] «نماز را سبك نشماريد، همانا پيامبر هنگام رحلتش فرمود: هر كس نماز را سبك بشمارد از من نيست، هر كس شراب بخورد از من نيست و به خدا قسم در حوض بر من وارد نمي شود».

كسالت و بي حالي در نماز، انسان را از نتايج مهم نماز محروم مي سازد. نماز كه ستون دين است، قربان كل تقي، معراج مؤمن، قره عين الرسول، نور قلب مؤمن، ناهي عن الفحشاء و المنكر است، وقتي اين آثار را دارد كه با شرايط و آداب خود خوانده شود اگر انسان در حال نماز جسمش رو به قبله اما دلش روگردان، جسمش حاضر و دلش غايب و زبانش گويا اما دلش خاموش باشد نمي تواند از اين مواهب نماز بهره ببرد. جاي تعجب است انسان وقتي با همنوع خود صحبت مي كند مواظب حرفش است حتي سخن را چگونه اداء كند كه جذاب باشد و در طرف اثر كند مورد متوجه اش است و در انتخاب كلماتش نيز دقت مي كند. اما



[ صفحه 165]



همين انسان وقتي رو به قبله مي ايستد و سخن با خدا را شروع مي كند يا در دل با ديگران سخن مي گويد و يا مشغول خريد و فروش مي گردد يا خوابش فرامي گيرد و پي در پي خميازه مي كشد و از آنچه كه مي گويد نيز غافل است و خلاصه بعد از نماز مي فهمد كه نماز را تمام كرده است.

در حديث قدس وارد شده است كه خداوند متعال فرموده است: «يا احمد؟ عجبت من ثلثه عبيد: عبد دخل في الصلاة و هو يعلم الي من يرفع يديه و قدام من هو و هو ينعس و عجبت من عبد له قوت يوم من الحشيش او غيره، و هو يهتم لغد، و عجبت من عبد لا يدري اني راض عنه او ساخط عليه و هو يضحك» [3] .

من از سه گروه از بندگانم تعجب مي كنم:

يكي آنكه وارد نماز مي شود و مي داند به سوي چه كسي دست بلند كرده و در مقابل چه كسي ايستاده است ولي خواب او را فرامي گيرد و در نماز سست مي شود.

و عبدي كه از گياه خشك و غير آن غذاي امروز را دارد براي روزي فردا غصه مي خورد.

و عبدي كه نمي داند من از او راضي هستم يا بر او خشمگينم، با اين حال مي خندد و خوشحالي مي كند.


پاورقي

[1] الوافي، ج 5، ص 49.

[2] الكافي، ج 3، ص 269.

[3] سعادت پرور، سر الاسراء، ج 1، ص 14.


بازگشت