توجه در حال نماز


نماز ظاهر و باطني دارد كه حقيقت و روح آن را، باطنش تشكيل مي دهد ظاهر نماز همان حركات ظاهري از قبيل ركوع و سجود قيام و قعود است كه انسان با حركات اعضاء بدن آن را انجام مي دهد. اما روح و حقيقت نماز كه در نورانيت دل و صفاي باطن و زدودن زنگارهاي اخلاقي و معنوي تأثير به سزا دارد يك امر قلبي است و آن خشوع و حضور قلب است.

نماز مناجات و عرض حاجات به پروردگار متعال است و روشن است، هر سخني و كلامي كه از روي غفلت از انسان صادر شود مناجات و عرض حاجات محسوب نمي شود. اگر كسي با دل غافل و بدون توجه به معنا بگويد:



[ صفحه 158]



«اهدنا الصراط المستقيم» چه مطلبي را عرض كرده و چه چيزي را از خدا خواسته است؟ حمد و سوره، ذكر ركوع و سجود، ثنا و ستايش پروردگار و حمد او، تضرع و دعاست و شكي نيست كه خداوند با چشم سر نمي بيند و مشاهده نمي كند بلكه انسان در حال نماز و غير نماز با تمام وجود خود اعم از جسم و روحش در محضر خداست و آنچه با خدا سخن مي گويد و اظهار بندگي مي كند چشم و سر انسان نيست بلكه دل و جان انسان است حالا اگر دل انسان غافل شود و از اينكه چه مي گويد و با كه سخن مي گويد بي اطلاع باشد، چيزي نگفته و تضرع و دعايي را انجام نداده است. «المصلي يناجي ربه» نمازگزار با خدا مناجات مي كند مناجات كننده دل انسان است نه جسم آن. «لا صلاة الا بحضور القلب» يعني بدون حضور قلب نمازي نيست.



اي كه در هستي مستي مانده اي

دائما در خودپرستي مانده اي



بر سر ايوان وحدت كي رسي

چون تو در زندان پستي مانده اي



اگر نماز فقط حركات بدن بود و منحصر به ظاهر، چگونه مي توانست ستون دين، فاصله ميان كفر و ايمان و سر سلسله عبادات باشد؟ حضور قلب، خشوع و خوف و خشيت عمده مقصود در نماز است و بدين سبب آيات بسيار و اخبار بي شماري در ترغيب به آنها و بيان فضيلت آنها و مذمت اهل غفلت در حال نماز و مشغولين به فكر دنيا و وساوس باطله رسيده است. خداوند متعال مي فرمايد: (يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون) [1] يعني «در حال مستي به نماز نزديك نشويد تا بفهميد چه مي گوييد»

سكر به محل بستن اسب مي گويند و علت اينكه سكر را مستي معنا كرده اند اين



[ صفحه 159]



است كه سكر راه معرفت را مي بندد. از آيه فوق فهميده مي شود كه انسان در حال نماز بايد حالتي داشته باشد كه بداند چه مي گويد. مست دنيا كه در غفلت و بيهوشي به سر مي برد يا مست شراب كه عقل خود را از دست داده است نبايد نماز بخواند چون اگر در همان حال نماز هم بخواند بهره اي از آن نخواهد داشت. چون عقلي كه اسير دنيا و گرفتار شراب شد، نمي تواند با خدا انس پيدا كند. نماز تشكيل جلسه با خدا و گفتگو با اوست، انسان غافل نمي تواند جلسه با خدا داشته باشد. در نماز بايد زبان سر، نماينده زبان دل باشد و با تمام وجود بگويد: «اياك نعبد و اياك نستعين» و دلبري خدا به نمايش گذاشته شود.

پيامبر اسلام فرموده است: «هر كس دو ركعت نماز بخواند كه در آن دو ركعت چيزي از امور دنيا به ذهنش خطور نكند تمام گناهانش آمرزيده مي شود» [2] .

اين كدام نماز است كه حتي دو ركعت آن تمام گناهان را مي ريزد؛ به طور قطع و يقين آن نمازي نيست كه واجبات و اجزاي آن انجام مي گيرد ولي نمازگزار خلوص، خضوع و خشوع ندارد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «من صلي ركعتين يعلم ما يقول فيهما انصرف و ليس بينه و بين الله ذنب الا غفره له» [3] .

هر كس دو ركعت نماز بخواند در حالي كه بداند در آن دو ركعت نماز چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه گناهي بين او و خدا نمي ماند مگر اينكه خداوند متعال مي بخشد.

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: «پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ركعتان حفيفتان في التفكر خير من



[ صفحه 160]



قيام ليله» [4] .

«دو ركعت نماز خفيف و سبك همراه تفكر، بهتر از عبادت يك شب است».

ابن ابي يعفور از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت مي فرمايد: «اي عبدالله هرگاه نماز واجب خود را مي خواني پس آن را در وقتش ادا كن، مانند نماز خواندن كسي كه با نماز وداع مي نمايد و مي ترسد كه ديگر براي خواندن نماز موفق نشود، پس آنگاه چشم خود را به محل سجده ات متوجه گردان، و اگر بداني چه كسي از جانب راست و چپ تو است هر آينه نماز خود را نيكو بجا مي آوري. بدان تو در پيشگاه كسي هستي كه تو را مي بيند و تو او را نمي بيني» [5] .

در حديث قدسي وارد شده است كه خداوند مي فرمايد: «يا احمد؟ ما عرفني عبد الاخشع لي و ما خشع لي عبد الا خشع له كل شي» [6] .

اي احمد هيچ عبدي مرا نشناخت مگر اينكه بر من خاشع شد و هر كس بر من خاشع شود، همه چيز بر او خاشع خواهد شد.

بين خشوع در نماز و معرفت خدا ارتباط تنگاتنگي وجود دارد يعني انسان هر چه قدر بيشتر به خدا معرفت پيدا كند، بيشتر در مقابل پروردگار متعال خشوع خواهد شد، و آنوقت انسان با معرفت و دل خاشع به حدي مي رسد كه همه چيز بر او خاشع مي شوند و مانند حضرت داود، آهن در دستش نرم مي شود و خداوند دستور مي دهد كه اي كوهها و اي پرندگان با او هم آواز شويد (و لقد آتينا داود منا فضلا يا جبال أوبي معه و الطير و ألنا له الحديد) [7] .



[ صفحه 161]



امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «داود هنگامي كه براي قرائت زبور به دشت و بيابان مي رفت و خواندن زبور را شروع مي كرد هيچ كوه و سنگ پرنده اي نمي ماند مگر اينكه با او هم صدا مي شد» [8] يا مانند سليمان مي گردد كه بر زمين و هوا حكومت مي كند و باد، هوا و جن در اختيار او قرار مي گيرد [9] و يا مانند حضرت ابراهيم عليه السلام آتش بر او گلستان مي شود و مانند موسي عليه السلام عصا در دستش به اژدها تبديل و از سنگ برايش چشمه جاري مي گردد.


پاورقي

[1] نساء، 43.

[2] معراج السعاده، ص 668.

[3] ثواب الاعمال، ص 103.

[4] ثواب الاعمال، ص 103.

[5] ثواب الاعمال، ص 103.

[6] سعادت پرور، سر الاسراء،ج 1، ص 22.

[7] سباء، 10، 11.

[8] نمونه، ج 18، ص 29.

[9] سباء، 12. 13.


بازگشت