مناجات شبانه


كاظم مقدس

يكي از برادران رزمنده اي كه در بين ما بود، نوجواني بود به نام محمد خاني.

قبل از عمليات رمضان در منطقه ي آلفاآلفا در پنج كيلومتري جاده ي اهواز- خرمشهر بوديم. اين شهيد با وجود كم سن و سال بودنش بسيار مقيد به اقامه ي نماز شب بود. او حتي يك چفيه بر روي خودش مي انداخت تا شناخته نشود.

يكي از دوستان نقل مي كرد، من يك شب در نماز شب او شنيدم در سجده مي گفت خدايا وقتي من كوچك بودم مورچه هاي زيادي را لگدمال كرده ام و در حال بازي كردن در كوچه ها مورچه هاي زيادي را كُشته ام. نكند كه مرا در آتش عذابت بسوزاني.

من وقتي شنيدم اين نوجوان به خاطر اين گناه آن قدر گريه مي كند و نماز مي خواند به خودم مي انديشيدم كه من چه قدر غافلم و از ياد آخرت دور مانده ام.



[ صفحه 183]




بازگشت